عینحال آسیبپذیر و در معرض تغییر بودند. تنسلی برای بسط و توسعهی این تحلیل، به دورنمای سیستمهای ریاضیدان و فیزیکدان مارکسیست انگلیسی، هایمن لوی، جلب شد. در چارچوب تنسلی، بشریت بهعنوان یک «عامل فوقالعاده قدرتمند حیاتی» دیده میشد که اکوسیستمهای طبیعی را مختل و دگرگون میکند.[18] به همان نسبت، بومشناسی امروزی نیز بر ایجاد اختلال انسان در اکوسیستمهای محلی و جهانی تمرکز دارد.
ثابت شده است که مفاهیم مارکس در مورد «متابولیسم جهانی طبیعت»، «متابولیسم اجتماعی»، و شکاف متابولیک، برای شکلدادن به ارتباط پیچیدهی بین سیستمهای اجتماعی تولید، بهویژه سرمایهداری، و سیستمهای بومشناسی بزرگتری که در آنها ایجاد میشوند، ارزشمندند. این رویکرد در مورد رابطهی انسانی- اجتماعی با طبیعت، که عمیقاً با نقد مارکس از جامعهی طبقاتی سرمایهداری آمیخته شده است، در بحران زیستمحیطی معاصر و چالش تحول، به ماتریالیسم تاریخی دورنمایی منحصربهفرد میدهد.
مارکس دربارهی شکافی در سوختوساز خاک، ناشی از کشاورزی صنعتی، شرح داد. مواد غذایی اساسی زمین، همچون نیتروژن، فسفر و پتاسیم موجود در غذا صدها و حتی هزاران مایل به شهرهای پرجمعیت حمل و آنجا با تشدید آلودگی شهری درنهایت تبدیل به زباله میشدند، درحالی که در خاک از بین رفتهاند. او در ادامه بر ضرورت تنظیم منطقی سوختوساز بین انسانها و طبیعت بهعنوان امری بنیادین برای ایجاد یک جامعهی پایدار، فراسوی سرمایهداری تأکید میکند. سوسیالیسمی که برمبنای شرایط بومشناسانه تعریف شده بود، لازمهاش «انسان اجتماعی، تولیدکنندگان متحد، کنترل کردن سوختوساز انسان با طبیعت به روشی منطقی… و به انجام رساندن آن با صرف کمترین مقدار انرژی با ارزشمندترین و مناسبترین شرایط برای انسان.» است. زمین یا کره خاکی دربردارندهی «شرایط ذاتی برای هستی و بازتولید زنجیرهی نسلهای انسانی» است. همانطور که در سرمایه اظهار میدارد، «حتی کل یک جامعه، یک ملت یا همهی جوامع موجود، صاحب زمین نیستند. آنها صرفاً تصرفکنندگان، بهرهوران از آن هستند و باید بهعنوان سرپرستان خوب خانواده، آن را در وضعی بهتر به نسلهای بعدی واگذار کنند.»[19]
ثابت شده است که مفاهیم مارکس در مورد «متابولیسم جهانی طبیعت»، «متابولیسم اجتماعی»، و شکاف متابولیک، برای شکلدادن به ارتباط پیچیدهی بین سیستمهای اجتماعی تولید، بهویژه سرمایهداری، و سیستمهای بومشناسی بزرگتری که در آنها ایجاد میشوند، ارزشمندند. این رویکرد در مورد رابطهی انسانی- اجتماعی با طبیعت، که عمیقاً با نقد مارکس از جامعهی طبقاتی سرمایهداری آمیخته شده است، در بحران زیستمحیطی معاصر و چالش تحول، به ماتریالیسم تاریخی دورنمایی منحصربهفرد میدهد.
مارکس دربارهی شکافی در سوختوساز خاک، ناشی از کشاورزی صنعتی، شرح داد. مواد غذایی اساسی زمین، همچون نیتروژن، فسفر و پتاسیم موجود در غذا صدها و حتی هزاران مایل به شهرهای پرجمعیت حمل و آنجا با تشدید آلودگی شهری درنهایت تبدیل به زباله میشدند، درحالی که در خاک از بین رفتهاند. او در ادامه بر ضرورت تنظیم منطقی سوختوساز بین انسانها و طبیعت بهعنوان امری بنیادین برای ایجاد یک جامعهی پایدار، فراسوی سرمایهداری تأکید میکند. سوسیالیسمی که برمبنای شرایط بومشناسانه تعریف شده بود، لازمهاش «انسان اجتماعی، تولیدکنندگان متحد، کنترل کردن سوختوساز انسان با طبیعت به روشی منطقی… و به انجام رساندن آن با صرف کمترین مقدار انرژی با ارزشمندترین و مناسبترین شرایط برای انسان.» است. زمین یا کره خاکی دربردارندهی «شرایط ذاتی برای هستی و بازتولید زنجیرهی نسلهای انسانی» است. همانطور که در سرمایه اظهار میدارد، «حتی کل یک جامعه، یک ملت یا همهی جوامع موجود، صاحب زمین نیستند. آنها صرفاً تصرفکنندگان، بهرهوران از آن هستند و باید بهعنوان سرپرستان خوب خانواده، آن را در وضعی بهتر به نسلهای بعدی واگذار کنند.»[19]