سر صبی زنگ زد که بریم دانشگاه، درس و تحصیل و پیشرفت و اینا... هرچی گفتم قربون چشمات، سرده، منم که سرمایی، این سرماخوردگی کوفتی هم که سرِ نبودن دیروزت افتاده به جونم، بیا و دلبری کن، امروز رو بیخیال شو... بذار از پنجره کیف کنیم با برف. گفت: "نه، برف فقط وقتی که رو لباست میشینه قشنگه" :) دلبره دیگه، نفس که میکشه دلبری کردنش هم مشهود میشه.
سرد بود، قبلِ رفتن "کنار راننده تاکسیا یه تنی به آتیش زدیم.. ولی بازم هیچی دستاش نمیشد"
#چهرازی
سرد بود، قبلِ رفتن "کنار راننده تاکسیا یه تنی به آتیش زدیم.. ولی بازم هیچی دستاش نمیشد"
#چهرازی