سرگیجه‌های‌تنهایی‌من


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


من پر از شعر بَدم ،
باب دلت نیست نخوان…!

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


«ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را.»


Репост из: شَــبـدَر?
سلام بر تو که معنای عشق را می دانی. پس به هر که دلت را به دست گرفت سلام مرا برسان و بگو "مقدارِ یارِ هم‌نفس، چون من نداند هیچ‌کس / ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را.."


ولی بیاین قبول کنیم که؛ غمِ بزرگ، مالِ خود آدمه.


_


گفت همیشه که نباید غم و غصه بزرگ باشه که آدم‌و خیلی اذیت کنه، یه وقتایی یه خار ریز توی دستت که نه می‌بینیش و نه میشه بیرونش بیاری، از صدتا خار درشت بدتره؛راست میگفت.


دارم عادت می‌کنم. به غذای سرد خوردن. به غذای سرد را چندین بار خوردن. به غذا نخوردن حتی. دارم به همه‌چیز عادت می‌کنم. شبیه آن معلمِ بازنشسته که به انسولین‌هایش عادت کرده. عادت کرده و دیگر دردش هم نمی‌گیرد. اما درد دارم. عادت کرده‌ام ولی درد دارم. این یکی دیگر نسخه‌ی پیشرفته‌ی مازوخیستی مسخره است. عادت کردن و درد کشیدن و خوش نبودن باهاش. شبیه آقا یونس که به حبه‌های تریاکش عادت کرده و دیگر مثل قبل سرخوش نمی‌شود از خوردنشان. عادت کردن مخرب‌ترین اتفاق است. هیجان را از بین می‌برد. همه‌ی آن ذوقی را که تجربه‌ی اتفاق‌های اول دارد، از بین می‌برد و بدن را سِر می‌کند. بدنم سِر شده و حتی به این هم عادت کرده‌ام. به سِر شدگیِ ماهیچه‌های کم‌حجمم. به غمگینیِ نگاهم. به شادیِ بعد از گلِ تیم محبوبم. دارم عادت می‌کنم و نمی‌دانم این؛ چقدر خوب نیست. شاید هم خوب باشد اصلن. نمی‌دانم. خیلی چیزها نمی‌دانم. مثلن نمی‌دانم وقتی به غم عادت کردم چگونه می‌توانم غمگین‌تر شوم و اشک بریزم. اشک برای سبک شدن. برای رها شدن. برای غمگین شدنی پیچیده‌تر. امیدوارم به اشک ریختن عادت نکنم. اشک آخرین سلاح است چون. آخرین موهبتِ این انسانِ پیچیده‌ی غم‌گسار.
#کامل_غلامی


«قبل از طلوع، تاریکیه اما گاهی وقتا فقط تاریکیه.»


Репост из: نایکتوفیلیا
تکلیف ماهایی که سالی یبارم شبا بدون دغدغه و حال خوب نخوابیدیم چیه؟
کی میخواد جبران کنه تموم این شب بیداریارو؟‌‌‌...


فقط اونجا که میخونه؛
«سفید پوشیده بودم با موی سیاه، اکنون سیاه جامه‌ام با موی سپید».
به نظرم بشر هنوز نتونسته بهتر از این یک تراژدی عشقی رو توضیح بده؛ میشه با این جمله سال‌ها یه گوشه مچاله شد و گریه کرد.




چی شد يهو ؟
ما خورديم به تاريكی ، گير كرديم توش ، انگار
كه يه خواب بد رو هرروز ببينی ، بپری از خواب
اما اين از خواب پريدنم يه خواب باشه ، و هی
تكرار شه .
از جلوي آيينه بلند ميشم .
يك دفعه وسط حرف های عادی يكی از دوست‌هام
از تو می پرسه كه: چی شد يهو ؟
من چه جوری به همه حالی كنم
ما خورديم به تاريكی و خوابمون برد ،
تصادف كرديم…


به قولِ علیرضا آذر «زندگی را سخت مجبورم.»


_


یجایی هست تو فیلم که شهرزاد میگه:
« بذار منم یه دفعه گله کنم. بذار منم یه بار بگم خسته‌م، خسته ام فرهاد. به ته ته وجودم رسیدم و میخوام تو اینو بدونی. چرا همه تون فکر میکنید من وجودم از آهنه؛ خط نمیفته، ترک نمیفته. تمام جونم پر از ترکه، دست بهم بزنی فرو می ریزم.»
همونجام الان…


عکسایی که قسمت نمیشه بگیریم:)


واسه سفرایی که دیگه نمی‌ریم


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


«انا حملنا الحزن ٲعواما و ما طلع الصباح»‏
‏ما سال‌ها اندوه را بر دوش کشیدیم
‏و صبح طلوع نکرد.
#محمود_درویش


Репост из: دختري با قلبِ قرمز
هرجایی که نیاز ‌داشتم یکی باشه، نبود :)


_نشود فاشِ کسی، آنچه میان من و توست…!

Показано 20 последних публикаций.

111

подписчиков
Статистика канала