StringBooks


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


?در سال جدید بیشتر کتاب بخوانیم.
معرفی و خلاصه کتاب‌های علمی و غیرروایی
? هر ماه خلاصه ی یک کتاب غیر روایی رو به دو شکل متن و صدا در کانال تلگرام، اینستاگرام و ساندکلاد استرینگ بوکس دنبال کنید.
? پروژه‌ای از استرینگ‌کست
@stringbooks
@stringcast

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




کتاب خرداد:‌ #سکوت : قدرت درون‌گراها در جهانی پر از شلوغی

📙 نویسنده: سوزان کین
✏️ خلاصه: شاهین جوادی نژاد
🔊 روایت:‌ حوریه رحیمی

در ساندکلاد گوش کنید: https://goo.gl/nkoCx8
@stringbooks


​​#سکوت: قدرت درونگراها در جهانی پر از شلوغی
سوزان کین

📙 درباره کتاب
🔸حداقل یک سوم افرادی که ما می‌شناسیم درونگرا هستند. آن‌ها کسانی هستند که گوش دادن را به حرف زدن ترجیح می‌دهند. افرادی که خلق می‌کنند ولی از تبلیغ و مطرح کردن خود خودداری می‌کنند. آن‌هایی که کار انفرادی را به کار گروهی ترجیح می‌دهند. آنها روزا پارک،‌ شوپن، استیو وازنیاک و بیل گیتس‌های دنیای ما هستند. افرادی که بسیاری از اختراعات، نوآوری ها و تغییرات مدیون آن‌ها می‌باشد.

🔸در کتاب سکوت، سوزان کین معتقد است که ما به شکل قابل توجهی نسبت به درونگراها بی‌توجهی می‌کنیم و در این فرایند چیزهای زیادی را از دست می‌دهیم. او به بررسی رشد استاندارد برونگرایی در قرن بیست می‌پردازد و بیان می‌کند که این استاندارد چقدر دنیای ما را تحت تاثیر قرار داده است. در این فرایند او به معرفی شخصیت های تاثیرگذار و درونگرای دنیای امروزی می‌پردازد و سعی می‌کند رمز موفقیت آن‌ها را که باعث موفقیتشان در دنیای برونگرای امروزی شده است، کشف کند.

🔸کتاب سکوت یک پروژه تحقیقاتی گسترده و پر از داستان های شگفت انگیز از انسان‌های حقیقی می‌باشد که با درونگرایی خود کنار آمده‌اند و توانایی این را دارند که نگاه شما و حتی خود درون‌گراها را به درونگرایی تغییر بدهد.


👀 هر ماه خلاصه ی یک کتاب غیر روایی رو به دو شکل متن و صدا در کانال تلگرام، اینستاگرام و ساندکلاد استرینگ بوکس دنبال کنید !!


کتاب خرداد:‌ #سکوت : قدرت درون‌گراها در جهانی پر از شلوغی

📙 نویسنده: سوزان کین
✏️ خلاصه: شاهین جوادی نژاد
🔊 روایت:‌ حوریه رحیمی

خرید کتاب: https://goo.gl/ZA7DjG
@stringbooks


​​دانلود کتاب صوتی و خلاصه کتاب #پاداش
نوشته:‌ دان آریلی
با روایت:‌ بهادر مالکی

دانلود

راهنمای فایل‌ها:

فایل epub: برای کاربران iOS و استفاده در برنامه هایی مانند ibooks
فایل mobi: برای کاربران کیندل و کتابخوان های دیجیتال
فایل pdf: برای استفاده عمومی

فایل m4b: کتاب صوتی برای کاربران ios و اپل
فایل m4a: کتاب صوتی برای استفاده عمومی

@stringbooks




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
مؤخره: پاسخ سؤال غایی

🔸 در کتاب «راهنمای سفر به کهکشان برای ماجراجویان» آدام داگلاس تعریف می کند که پاسخ ابرکامپیوتری به نام دیپ تات به «سوال غایی زندگی، هستی و همه چیز» پس از 7.5 میلیون سال زور زدن عدد 42 بود. به این هم اشاره می شود که این پاسخ بی معنی به نظر می رسد زیرا در واقع سوال از همان اول واضح نبوده است. همین منطق درباره ی سوال انگیزه هم برقرار است. در واقع انگیزه های آدمی آن قدر گسترده و متنوع اند که نمی توان یک پاسخ جامع برای آن ترتیب داد. اما گذشته از تحسین پیچیدگی های خودمان ما تا کنون چه درس هایی آموخته ایم.

🔸 در میان نیروهای انگیزشی جهان پول نه تنها آن انگیزاننده ی ساده و عالی که بیش تر ما تصور می کنیم نیست بلکه در واقع برخی اوقات می تواند بازدارنده هم باشد.ما بیشتر با محرک های ناملموس و نیروهای احساسی به حرکت می افتیم: نیاز به شناخته شدن و احساس مالکیت، احساس به نتیجه رساندن چیزی، یافتن حس آرامش از یک تعهد بلندمدت و احساس یک هدف مشترک.

🔸 برای برانگیختن خودمان و بقیه باید حس ارتباط و معنا داشتنِ کار را فراهم کنیم و این معنا همیشه به معنای شادمانی شخصی نیست.

🔸 در حوزه ی فیزیک افراد برای مدت ها آرزوی ساخت یک ماشین جاودانگی را در سر داشته اند. البته که وجود همچین دستگاهی ممکن نیست چون قوانین ترمودینامیک را نقض می کند. اما در مورد انگیزه ی انسانی تا وقتی که بر روی حس اتصال، معنا، مالکیت و تفکر بلند مدت سرمایه گذاری کنیم ما می توانیم یک انرژی ابدی داشته باشیم و اگر این کار به درستی صورت گیرد سود این سرمایه گذاری عظیم خواهد بود.
مطمئنا ما تا مسلط شدن بر تمام پیچیدگی های انگیزه بسیار فاصله داریم. اما طی کردن این مسیر، بسیار جذاب و مفید خواهد بود و رازهایی را درباره ی بهره وری بیش تر، معنا و عشق برایمان آشکار خواهد کرد.
که خودش یک مساله ی بسیار برانگیزنده است.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
فصل چهارم: درباره ی مرگ، روابط و معنا

🔸 تمایل دیوانه وار ما برای جاودانگی نمادین و این که چگونه عشق بر همه فرمان می راند.

🔸 وقتی در سال 1971 مومیاییِ لیدی دای کشف شد، می شد گفت که توانسته است تا حدودی به جاودانگی دست پیدا کند چرا که طبق آزمایشات پزشکی همه ی ارگان های داخلی از جمله مغزش سالم باقی مانده بود.

🔸 البته رسم باستانی دفن شدن با وسایل هنوز از بین نرفته است.در سال 1977 یک بانوی دیگر نیز در یک لباس شب توری در ماشین‌اش دفن شد. خرید چیزهای گران قیمت وقتی هنوز زنده ایم اگر چه شاید باز هم ولخرجی به نظر برسد اما حداقل اسباب لذتمان را فراهم می کند. اما وقتی مرده‌ایم از این ها چه سودی می تواند عایدمان شود ؟

🔸 همه افراد می‌خواهند چیزی بعد از مرگشان از آن‌ها باقی بماند. چه دی ان ای درون سلول های فرزندان شان باشد و چه ثمرات دستاوردهایشان. به نظر می رسد همه ی ما دلمان برای شکلی از زندگی پس از مرگ ضعف می رود. این که پس از مرگ به یاد آورده شویم، حتی اگر به وسیله ی یک سنگ قبر نمادین باشد که گواهی دهنده ی این واقعیت است که زمانی زیسته ایم.

🔸 قبل از آن که درباره نیازتان به یک جاودانگی نمادین پاسخ دهید از خودتان بپرسید که چه حسی به شما دست می دهد اگر به محض مردن تمام آن چه در زندگی تان انجام داده اید از صفحه ی روزگار محو شود؟ اگر از همان لحظه ای که جهان را شناختید می دانستید که همه ی آفریده ها، نوشته ها و خاطراتتان بدون ردی با مرگ ناپدید خواهند شد آیا هم چنان می توانستید هر روز با هیجان از خواب بیدار شوید، خلق کنید و به خانواده تان برسید؟ من اخیرا می خواهم تحقیقاتی را بر روی این سوالات شروع کنم اما تا مقدار زیادی واضح است که بسیاری از انگیزه هایمان بر محوری فراتر از طول عمرمان بنا شده اند و در غیاب این محور بسیاری از آن ها خورد خواهند شد.

🔸 چرا باید برایمان اهمیت داشته باشد که بعد از مرگمان مردم در مورد ما چه احساسی دارند؟ برای مثال وصیتنامه ها را درنظر بگیرید. بیوه زن ثروت مندی را می شناختم که بیشتر دارایی اش را به پسر نمک نشناسی بخشید که حتی به خودش زحمت نداده بود در مراسم تشییع جنازه شرکت کند. شاید آن زن می خواست از این طریق رابطه ی گذشته شان را بهبود بخشد در زمانی که خودش دیگر مرده بود.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
فصل سوم: پول مریخی، پیتزا ونوسی و تحسین ها ژوپیتری هستند.

🔸 چرا پول کمتر از آن چه فکر می کنیم اهمیت دارد.

آزمایش اینتل: خوش شانس بودم که به لیاد در یکی از بخش های اینتل معرفی شدم زیرا می توانستیم در جهان واقعی عوامل مؤثر بر انگیزه را بررسی کنیم. کار خط تولید، سر هم کردن تراشه های کامپیوتر بود که به خوبی قابل اندازه گیری است. چرخه ی کار در آن جا 8 روزه بود 4 روز با شیفت کاری 12 ساعته و 4 روز استراحت. مدیران کارخانه فکر می کردند که پس از 4 روز استراحت خوب است در اولین روز کاری برای ترغیب کارگران از انعام استفاده کنند. مدیر بخش در اولین روز ضمن تعیین میزان هدف تولید اعلام می کرد کسانی که به آن مقدار برسند در پایان شیفت حدود 30 دلار انعام دریافت خواهند کرد.

🔸 ما علاوه بر انعام نقدی چند وضعیت دیگر را هم پیشنهاد دادیم. در یک موقعیت از طرف اینتل برایشان یک پیتزای بزرگ فرستاده می شد که سبب می شد در چشم خانواده شان هم مثل یک قهرمان از آن ها تقدیر شود؛ البته به تصمیم مدیران این گزینه با فیش پیتزا جایگزین شد. در موقعیت دیگر به آن ها وعده داده می شد که شب از مدیرشان پیام «کارِت خوب بود!» دریافت می کنند و یک موقعیت دیگر که در آن انعامی داده نمی شد.

🔸 در روز اول افزایش بازدهی در گروه ها تقریبا مشابه بود. فیش پیتزا 6.7 درصد، تشکر کلامی6.6 درصد و انعام مالی 4.9 درصد بهره وری را افزایش دادند. اما نکته ی جالب در مورد گروهی که انعام مالی دریافت کرده بودند این بود که بهره وری شان در روز دوم 13.7 درصد کمتر از گروه کنترل – که هیچ انعامی دریافت نکرده بودند - بود. و به تدریج تا پایان روز چهارم به گروه کنترل نزدیک شد. در مجموع این گروه 6.5 درصد کمتر از گروهی که هیچ انعامی دریافت نکرده بودند بهروری داشت. در مقابل بهره وری گروه تشکر کلامی هم که در روز اول 6.6 درصد افزایش یافته بود به تدریج کاهش یافته و در این 4 روز به گروه کنترل نزدیک شد. بهره وریِ گروه دریافت کننده ی فیش پیتزا در میانه ی دو گروه دیگر قرار داشت.

🔸 من فکر می کنم که اگر تاکید بیشتر بر ارزش مالی آن شده بود به انعام مالی و اگر تشریفات بیشتری برای دادن یک پیتزای گرم انجام می شد به تشکر کلامی می رسید و بلکه از آن پیشی می گرفت.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
فصل دوم: لذت (و حتی فکر این که داریم) چیزی را می سازیم.

🔸 درباره ی وابستگی عمیق مان با ایده ها و آفریده هایمان

🔸 آیکیا شرکتی سوئیسی ست که در زمینه فروش لوازم خانه و منزل فعالیت می‌کند. طراحی ساده و تمیز اثاثیه ی IKEA را همیشه دوست داشتم اما هنوز گیجی خودم هنگام خواندن دستورالعمل و سر هم کردن قطعات یک کمد را به خاطر می آورم. فرایند آیکیا به این شکل است که شما قطعات محصولات را خریداری می کنید و مسئولیت سرهم کردن آن با خودتان است. در کل می توانم بگویم از فرآیند ساختنش لذتی نبردم اما وقتی سرانجام کار را تمام کردم یک احساس رضایت غیر منتظره را تجربه کردم. بعدها متوجه شدم که به آن کمد بیش از سایر وسایل خانه و با لذت بیش تری نگاه می کنم. من و همکارانم این ذوق بیش از حد معمول را که نسبت به ساخته های دست خودمان داریم اثر IKEA نام گذاری کردیم.

🔸 در بخش بعدی پژوهش، ما از شرکت کنندگان مان خواستیم تا به ازای دستمزد ساعتی و با استفاده از کاغذ رنگی و دستورالعمل استانداردی که در اختیارشان قرار می دادیم برایمان اوریگامی بسازند. پس از آن که کار ساخت اوریگامی ها به پایان رسید به شرکت کنندگان گفتیم این اوریگامی ها در واقع مال ما هستند اما ممکن است بتوانید ما را راضی کنید تا آن ها را به شما بفروشیم لطفا قیمت پیشنهادی خود را برای اوریگامی هایی که ساخته اید روی کاغذ بنویسید. از گروه دیگری که نقشی در ساختن آن ها نداشتند هم خواستیم قیمت پیشنهادیشان را بگویند. به طور متوسط قیمت پیشنهادی سازندگان ٥ برابر قیمت گفته شده توسط خریداران بود. این آزمایش نه تنها نشان می دهد که ما ساخته هایمان را بیش از ارزش واقعی شان برآورد می کنیم بلکه به اشتباه انتظار داریم دیگران هم آن ها را به اندازه ی خودمان دوست داشته باشند.

🔸 در آزمایشی دیگر ما قسمت های مهمی از دستور العمل استاندارد ساخت اوریگامی ها را حذف کردیم. در نتیجه ی این تغییر ساخت اورگامی ها دشوارتر و بالطبع نتیجه ی کارها زشت تر شده بود. اما سازندگان این بار ارزش ساخته هایشان را حتی بیش تر از قبل برآورد کردند.

🔸 این وابستگی ما تنها به نتیجه ی تلاش هایمان محدود نمی شود بلکه در مورد ایده هایمان هم وجود دارد. حتی کودکان ١١ ساله از این که داستان هایشان را بدون ارجاع دادن به خودشان تعریف کنید ناراحت می شوند. امروزه کمپانی های زیادی اجازه ی شخصی کردن محصولاتشان را به شما می دهند. اگر چه این شخصی سازی ها تنها اعمال کردن ترجیحاتتان به نظر می رسند اما در واقع فایده شان این است که لوازمتان را بیش تر «مال خودتان» می کنند.

🔸 درس نهایی در این جا این است که مقدار کمی عرق ریختن می تواند با معنایی که به دنبال می آورد پاداش داده شود و ارزش یک فعالیت، ایده و یا محصول را برای ما چندین برابر کند.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
فصل اول: چگونه انگیزه را نابود کنیم یا کار شبیه فیلم های ژانر زندان

🔸 چرا بی انگیزه کردن افراد کار خیلی آسانی است ؟

🔸 به شرکت کنندگان آزمایش گفتیم برای ساخت هر لگو به شما پول می دهیم. این پول از 2 دلار برای ساخت لگوی اول شروع می شد و برای لگوی بعدی 11 سنت کمتر از لگوی قبلی بود. تا وقتی که مشارکت کننده ترجیح می داد که این فرآیند را متوقف کند. همه ی شرکت کنندگان در جریان قرار گرفتند که این لگو ها در پایان از هم باز و درون جعبه قرار داده می شوند. شرکت کنندگان در دو گروه مجزا قرار گرفتند. در گروه اول لگوهای ساخته شده در زیر میز قرار داده شده به دور از چشمان افراد جدا میشد و در گروه دوم جدا کردن لگوهای ساخته شده به محض اتمام در مقابل چشمانشان انجام می گرفت.

🔸 اسم گروه اول را «ارزشمند» گذاشتیم زیرا شرکت کنندگان اجازه داشتند حس رضایت را در این فرایند تجربه کنند. و در مقابل گروه دوم «سیسیفوسی» نام گرفت. سیسیفوس نام یکی از اسطوره های یونان است که محکوم شده بود تا یک سنگ را به بالای تپه ببرد، آن را به پایین رها کرده و این کار را تا ابد تکرار کند. گروه «ارزشمند» به طور میانگین 11 لگو و گروه «سیسیفوسی» 7 لگو یعنی 4 تا کمتر از گروه «ارزشمند» ساختند اگر چه مبلغی که به ازای ساخت هر لگو به افراد هر دو گروه پرداخت می شد یکسان بود.

🔸 نکته ی جالب دیگر ارتباط میزان علاقه ی شرکت کنندگان به ساخت لگو با تعداد لگوهای ساخته شده بود. اگر چه در گروه «ارزشمند» افرادی که علاقه ی بیشتری به لگو داشتند تعداد لگوی بیشتری ساختند. اما در گروه «سیسیفوسی» علاقه به ساخت لگو تاثیری در تعداد لگوهای ساخته شده ایجاد نکرد.

🔸 در شرایطی که اطلاعات کافی وجود ندارد – تقریبا در بیشتر مواقع- افراد باید با مشاهداتشان تصمیم گیری کنند. برای این که بفهمیم افراد در تصمیم هایشان چه نقشی برای انگیزه قائل می شوند آزمایش دیگری ترتیب دادیم و در آن شرایط گروه های «ارزشمند» و «سیسیفوسی» را برای شرکت کنندگان مان توضیح دادیم. از آن ها خواستیم تصور کنند مشاوران شرکتی هستند که دارای ویژگی های «سیسیفوسی» هستند و پیش بینی کنند تغییر به ویژگی‌های «ارزشمند» چه تفاوتی در تعداد لگو های ساخته شده به وجود می آورد.

🔸 آن ها تعداد لگوهای ساخته شده در شرایط «ارزشمند» را تنها یکی بیشتر از شرایط «سیسیفوسی» پیش بینی کردند. در حالی که آزمایش اصلی ما آن را 4 عدد نشان داده بود. پیش بینی این افراد نشان می دهد که معمولا اهمیت انگیزه در تصمیم گیری ها نادیده گرفته می شود.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های ما را شکل می‌دهد.
مقدمه: از فاجعه تا معنا و انگیزه – بخش دوم

🔸 چند روز بعد از ملاقاتم با دو کودک، یکی از فرزندان آلیس در گذشت. ولی چند ماه بعد خبر خوشحال کننده تری رسید که فرزند دیگر، بیل، از خطر جدی خارج شده است. آلیس از من می خواست که برای پسرش یک یادداشت امیدوار کننده درباره ی بهبود و آینده اش بنویسم. نمی دانستم چقدر باید با بیل صادق و مثبت باشم.

🔸 خودم یک سال و نیم پس از حادثه اگر چه شرایط بهتری داشتم اما زخم های التیام یافته ام قابلیت چین خوردن پیدا کرده بود. اگر برای مدتی در یک وضعیت ثابت می ماندم برای راست کردن دست ها و پاهایم باید زور می زدم که تقریبا پوستم را پاره می کرد. به معالجاتی فکر کردم که پس از سی سال از تصادف هنوز باید تحت آن ها قرار می گرفتم. برایم روشن نبود که بهتر بود زنده باشد یا بمیرد همان فکری که برای سال ها در مورد وجود پر از رنج خودم داشتم. در آن 48 ساعت تا ارسال پیام به بیل بیش از چند سال گذشته گریه کردم.

🔸 مدتی بعد آلیس جواب داد که چقدر آن پیام به بیل کمک کرده است و از من خواست که یک پیام دیگر هم برایش بفرستم. بر خلاف دشواری پیام اول هنوز هم دارم برای بیل پیام می فرستم. چند ماه بعد برای ملاقات بیل به بیمارستان رفتم. بر خلاف نگرانی هایم اوضاع خوب پیش رفت. چند ساعت بعد پرستار با پیشنهاد یک درمان جدید به اتاق آمد شبیه همانی که من هم تجربه کرده بودم. بیل از پرستار می پرسید نمیشه درمان رو از فردا شروع کرد؟. و پرستار گفت که حتی نمیشه آن را یک ساعت به تاخیر انداخت. نمیشه فقط یک قسمت بدن را امروز انجام داد و قسمت دیگر را برای فردا گذاشت. دیگر نمی توانستم تحمل کنم این ها، همه ی دفعاتی را به یادم آورد که سعی کرده بودم با پرستار ها مذاکره کنم. و شبیه بیل تقریبا همه مواقع شکست خورده بودم.

🔸 وقتی از بیمارستان بیرون می آمدم متوجه چیز جدیدی درباره ی تجربه ی خودم شدم. تا آن موقع تنها به درد فکر می کردم اما با مشاهده ی بحث ناکام بیل با پرستار ها نقش ویرانگر درماندگی را در تجربه ی خودم تشخیص دادم و این که چه مقدار زیادی از «انگیزه» ما، از تلاش برای غلبه بر درماندگی سرچشمه می گیرد. اگر چه شنیدن ناله های بیل و دیدن رنج همدلانه ی خانواده اش وحشتناک بود اما من از طریق گفت و گو با آن ها به یک رهایی عاطفی رسیدم که از رنج مشترک ریشه می گرفت. احساس کردم که رنج من بیهوده نبوده است و می توانم به انسان های دیگر کمک کنم. مسئولیتی که تنها من مناسب انجامش هستم.




​​#پاداش : منطق پنهانی که انگیزه‌های مارا شکل می‌دهد.
مقدمه: از فاجعه تا معنا و انگیزه – بخش اول

🔸 انگیزه، از یک رابطه ی ساده مانند «موش ها دنبال جایزه اند» بسیار پیچیده تر است و هدف ما هم در این کتاب ماجراجویی در جنگل رازآلودی به نام «انگیزه» با مناطق ناشناخته ی فراوان است. فرض کنید بخواهید اجزای بنیادی انگیزه را به شکل یک معادله بنویسید. خواهید دید که این اجزا می توانند بسیار متنوع و حتی برخی از آن ها کاملا با خوشحالی و خوشی بی ارتباط باشند. اتفاقا از نکات جذاب درباره ی انگیزه این است که ما را به سمت دستاورد هایی می کشاند که دشوار و حتی رنج آور هستند. بگذارید که پر چالش ترین اتفاق زندگی ام که مرا کمک کرد تا این جنبه ی انگیزه را ببینم برایتان تعریف کنم.

🔸 جِی درباره ی حادثه ای که در نوجوانی ام برایم رخ داده بود خوانده بود و فکر می کرد که برای بهترین دوستش، آلیس، توصیه هایی داشته باشم. علی رغم نفرتم از بیمارستان ها انگیزه ام برای کمک کردن بیش تر بود، پس راهی بیمارستان شدم. در آن جا متوجه شدم که دو پسر آلیس بسیار بد در آتش سوخته اند و حالا در میان رنج و ترس بین هوشیاری و اغما در نوسان اند. آلیس از من می پرسید که به فرزندانش چه بگوید و آن ها می خواهند چه چیز هایی را بشنوند.

خیلی سال پیش در اثر تصادف 70 درصد بدنم سوخته بود و در شرایط بسیار مشابهی با کودکان آلیس قرار داشتم. حدود سه سال را در بیمارستان گذراندم و در آن مدت تحت درمان ها و عمل های زیادی قرار گرفتم. تلاش خود را کردم تا به آن روزها برگردم. صداهای بوق های دستگاه های پزشکی را به یاد آوردم. و رنج را. یک خاطره که به من هجوم آورد تعویض روزانه ی باند ها بود. از آن جا که پوست نداشتم باند ها به گوشت خامم می چسبید. پرستارها باند را برمیداشتند و برای این که بافت مرده را جدا کنند گوشت زخم شده را میمالیدند تا وقتی خونریزی را ببینند و این پروسه ای بود که روز بعد هم باید تکرار می شد. تنها زمانی که از این شکنجه معاف می شدم روز های جراحی بود که چشم انتظار آن ها و سعادت ناشی از ماده ی بیهوشی بودم.

🔸 البته خاطراتم از تعویض باند را با آلیس در میان نگذاشتم و به او گفتم آن موقع می خواستم معنای تمام آن صداهای دور و برم را بدانم. سرعت تپش قلبم، فشار و سطح اکسیژن خونم، سطح عملکرد شش هایم و مانند این ها را. این که یک درمان چه زمانی درد را افزایش وکی آن را تسکین می دهد. اگر چه در ظاهر به نظر می رسید که من به دنبال اطلاعات بودم اما در واقع چیزی که می خواستم کمی احساس کنترل در آن وضعیت بی حرکتم روی تخت بود.



Показано 20 последних публикаций.

2 845

подписчиков
Статистика канала