موضوع اینه که مثلا خیلی پیش میاد که یک فرد کنکوری بهم پیام میده که وضعیت روحیش خیلی بده یا مثلا وضعیت ترازش بده، و کلا، من همیشه فکر میکنم که اگه فرد مورد نظر پیام خودش رو یک دور بخونه، قطعا میفهمه که بهترین کاری که میتونه بکنه، این نیست که مثلا با خودش قرار بذاره که برای یک هفته هر روز چهارده ساعت بخونه، نه چون حتی ممکن نیست، چون ظلمه در حق خودش کاملا.
میدونم که این چیزی نیست که دنبالش میگردید، ولی به نظرم خوبه که مخصوصا اگه کنکوریاید، یکم بعضی اوقات تلاش کنید به کنکور به چشم خدا نگاه نکنید.
یکم مثلا به اولویتهاتون توجه کنید. اگه پیامتون رو یک دور با دید منطقی بخونید، میفهمید که تهدید اصلی برای شما، این استرس و فشاریه که روی خودتون گذاشتید، و نه کنکور. که احتمال ابتلا به کلی بیماری رو دارید توی خودتون افزایش میدید، جدا از جنبهی این که چقدر دارید به خودتون بیاحترامی میکنید به خاطر این که سر یک آزمون (که قطعاااااا مهمه، ولی در نهایت یک آزمونه که اگه تلاش کنید، موفق میشید توش و اگه موفق نشید، بازم شانس دارید.) دارید همچین بلایی سر خودتون میارید.
من خیلی خوشم نمیاد از این که همهی وجودم درس باشه. که بگم من هررررر کاری میکنم که دانشمند باشم. نه، من برام مهمه که وقتی بزرگ شدم، کتابهای زیادی بخونم، برام مهمه که دوستهایی داشته باشم که باهاشون بخندم، برام مهمه که یک خونهی روشن داشته باشم. برای من همهی اینها مهمه، چون همهشون بخشی از منند. ارزشم فقط به این نیست که چند تا مقاله بنویسم مثلا. و این که من به این چیزها اهمیت دادم، دلیل نمیشه که لیاقت این رو نداشته باشم که دانشمند بشم. لیاقتش رو دارم، چون درسته کل زندگیم رو وقفش نکردم، ولی به هر حال وقت زیادی گذاشتم.
واقعا فکر نمیکنم این چیزی باشه که بخواید بشنوید. احتمالا بیشتر باید از این حرف بزنم که چه فرمول طلاییای رو باید به کار ببرید که هر چی سریعتر بتونید از خودتون کار بکشید. در اون صورت قطعا فکر میکنم که یکم دور بودن از همهی اینها، با آشپزی کردن، کیک پختن، خرید کردن، ورزش کردن، فکر کردن به بعد از کنکور، کتاب خوندن و اینها، خیلی کمک میکنه. ولی صرفا فکر میکنم که یک روز کنکور تموم میشه و میره، و شما قطعا خوشحال نمیشید که ببینید خودتون رو سر همچین چیزی اینقدر اذیت کردید.