‘ اتاقِ تاریک، صفحه گوشی مریضی که خسته ترم میکنه، افکاری که سایه سیاه میشن برای گرفتنِ نفسهام، آدمهایی که پر از تظاهرن، لبخندی که دیگه عمقی درونش دیده نمیشه، اشکهایی که خشک میشن و چاله بزرگ از درد میسازن، کینه و حسرتهایی که هر روز توسطِ این سایه سیاه بزرگتر میشن، رنگی که از زندگی گرفته شده و سیاه سفید بودنِ حالِ حاضر، انتظارهایی که تک تکِ وجودم رو خسته تر کرده، مسابقه بیپایانی که هیچ معنایی نداره. ‘ واقعیتِ درونِ من، خلاصه میشن تو همین چند خط، ساده ولی عمیق تر از هر تصوری.