دهه ²⁰ اینجوریه که شما هم میخوای ادامه تحصیل بدی هم میخوای سرکار بری و هم زمان دلت میخواد زبان انگلیسیت عالی باشه و درکنارش زبان سومی رو هم یاد بگیری و ²⁴ ساعت برای همه این ها کمه. پول زیاد میخوای و احساس میکنی برای هیچ شغلی مناسب نیستی در حالی که خودت رو تو شغلای مختلف تصور میکنی و فکر میکنی تو همشون عالی هستی. زمان کافی برای هیچکاری نداری. دلت میخواد مهاجرت کنی ولی از طرفی به موندن هم علاقه داری. سفر مجردی نیاز داری ولی پول کافی برای هزینه هات نداری. دلت میخواد مستقل باشی ولی تو بد دوره ای گیر افتادی و برای هر هزینه کوچیکی باید تعداد صفر ها رو بشماری. رویا پردازی و پلن های مختلف میچینی اما یهویی واقعیتِ زندگی یه سیلی بهت میزنه. تایمت برای تجربه کردن همه چیز کوتاهه چون دوست داری میلیون ها مورد رو تست کنی. یک روز برای کل زندگیت اشک میریزی و روز بعد دفتر و خودکارت شروع به کار میکنه و ازت میخواد ادامه بدی. احساس میکنی از پس کاری برنمیای ولی خوب میشه برگردی به عقب و به کارهایی که از پسشون بر اومدی بدون اینکه کسی بدونه چقدر سختی کشیدی، فکر کنی. خلاصه که هممون همینیم.
این مسئله جهانیه گایز.
این مسئله جهانیه گایز.