🦋


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


،، گربه هات خوبن؟ شاید این نباید جمله ای میبود که باهاش این نامه رو شروع میکردم.
باید با چیزی مثل "حالت خوبه؟" شروع میکردم؟
نمیدونم، به هر حال این نامه برای توعه.
مدت زیادی از اخرین باری که صحبت کردیم میگذره و نمیدونم حتی من رو یادته یا نه. البته، میدونم که یادته. با تک تک جزئیات.
این امیدواری خودمه که به یادم نیاری.
دلم میخواد فراموشم کنی و هیچی ازم به یاد نیاری، تا بتونم دوباره وارد زندگیت بشم و اینسری خیلی بیشتر، مراقب باشم که از دستت ندم.
🦋 . CrumbleWhenICry


،، همیشه امیدوار بودم که آخرین روز زندگیم رو کنار تو بگذرونم، بریم کافه و از گربه ها عکس بگیریم.
لبه ی پشت بوم بشینیم و ازت بخوام که آخرین اهنگی که قراره گوش بدم رو باهام گوش بدی.
اما خیلی راحت تموم این ها، از صفحه ی دفترم پاره شدن. هیچ وقت فکر نمیکردم که اون چیزهایی که پشت سر گذروندیم اخرش، اینطوری تو آتیش بسوزن. خشم هنوز هم گریبانگیرمه.
با تو بیشتر از حدی که می‌بایست رویا بافته بودم.
🦋 . willudi3e


،، باید دست هات رو محکم تر میگرفتم.
هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر سخت باشه، فکر نمیکردم انقدر سرسخت توی قلبم جا بگیری.
فکر نمیکردم اولین هامون انقدر سخت باشه پاک کردنشون. باید محکم تر بغلت میکردم و از تک تک ثانیه هایی که میتونستم کنارم داشته باشمت استفاده میکردم. هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر راحت، عین ماهی از حوض بیوفتی بیرون.
باید بیشتر نگاهت میکردم ماهیِ ماه مانندم.
🦋 . endofeuphoriia


،، هر بار که حرف از رفتن میزدی با اینکه تموم سلول های بدنم خواستنت رو فریاد میزدن، طوری رفتار میکردم که انگار برام اهمیتی نداره.
نمیخواستم بدونی که نبودنت چقدر روم تاثیر داره و آخر هم فکر میکنم همین باعث جدا افتادنمون شد.
نیمه های شبه و دوباره یادت افتادم، احمقانه اس که بعد از اینکه خودم از زندگیت عقب کشیدم بخاطر اینکه من کسی نباشم که رها میشه، حس پشیمونی مثل موریانه وجودم رو میخوره.
رها.. کلمه ی عجیبیه. الان احساس رهایی میکنی؟
🦋 . chissoku


،، میدونم که ازش خبر داری، اما برای اخرین قدم دوباره برات توی این نامه بازگو میکنمشون.
برای حس دستات توی موهام و نرمی موهات روی صورتم بعد از بیدار شدن از یه چرت بعد از ظهر تنگ شده.
برای چهره ی خندونت توی عکس هایی که میگرفتم و بدن خوش فرمت توی golden hour های روز، پنکیک هایی که سعی میکردی مثل عکس های پینترست درست کنی و خیلی چیز های دیگه ات، دلم تنگ شده.
🦋 . G4ycl0b


،، مدت زیادی گذشته، اما هنوز خاطراتمون وقتی چشم هام رو میبندم، پشت پلک هام کاملا واضحه.
مطمئنم که هنوز ته دلت، کلی سوال نپرسیده ازم داری. امشب یا هر شبی که به فکرم افتادی به خوابت میام، چشم هات رو نگه میدارم و ازت میپرسم کی هستم. اگه درست حدس بزنی، هر سوالی که توی صندوقچه ی قلبت داشته باشی رو جواب میدم.
🦋 . andinending


،، هیچ وقت نتونستم بغلت کنم، اما دلم برای بوی عطر تنت تنگ شده.
برای لمس پوست نرمت، بوسیدن لب هات و بغل کردنت تنگ شده. هیچ وقت نتونستم هیچ کدوم این هارو انجام بدم اما دلم براشون تنگ شده، جالب نیست؟
شاید هم من همیشه، تماشاگری بودم که از گوشه ی تاریک خیابون نگاهت میکردم.
خنده هات، خطوط بدنت و چشم هات رو به خاطر میسپردم تا بعد، روی برگه پیادشون کنم.
و انقدر سرگرم حفظ کردنت بودم که، نفهمیدم کی و از کجا، قبل اینکه حتی داشته باشمت از دستت دادم.
🦋 . lmcrvlo


،، از اولش مشخص بود داستان ما، یه تراژدی تلخِ .
بین کلاویه های پیانو گمت کردم، ملودی هام همشون بوی تورو میدن.
کاش نیازی به رفتن نبود، کاش اشتباه نبودیم.
کاش هیچ وقت نیاز به صحبت آخری نبود.
شاید خیلی آروم از زندگیم محو شدی، اما حضورت توی خونه، قلبم و تک تک شعرهام پر رنگه.
شاید یک روز توی خیابون به پست هم بخوریم، اون روز به یه فنجون قهوه دعوتت میکنم.
🦋 . oneidays1


،، الهه ی من.
هنوز هم به خودت سخت میگیری؟
شاید ازت دور باشم، ولی فشرده شدن قلبت رو احساس میکنم. میدونم وقتی تلاش میکنی و جوابی براشون نمیگیری و بخاطر کوچیک ترین اشتباهاتت سرزنش میشی، چقدر قلب کوچیکت خشمگین میشه.
کاش هنوز توی زندگیت جایی داشتم و میتونستم محکم تو آغوشم بگیرمت تا شاید یکم، فقط یکم کمتر، سنگینی این بار رو حس کنی.
🦋 . inmymindbaby


این ایدیش اشتباه بود، ادیت شد


،، شاد ترین تایم های زندگیم رو کنار تو گذروندم.
حرف های رندومت، ویدیوهایی که گاه و بی‌گاه برام میفرستادی، همه اینا دلیلی بود که لبخند و خنده رو روی لب هام بیاری.
چهره ی خرگوش مانندت چهره ای بود که ارزو میکردم موقعی برسه که هر روز صبح، وقتی از خواب بیدار میشم ببینم.
از اینکه هنوز هم باید تصور کنم که پوستت زیر انگشت ها و بوسه هام چه احساسی داره، متنفرم.
🦋 . tuilre


،، توی حس پشیمونی دست و پا میزنم.
از اینکه چرا نتونستم از گلبرگ هات مراقبت کنم، با اینکه میدونستم چقدر حساس و شکننده ان.
متاسفم که همیشه پشتت ایستادم، دست هات رو خیلی کم نگه داشتم.
اما پشیمونی و حسرت های من قرار نیست مارو تو شرایط گذشته قرار بده و از این کاملا آگاهم.
هر وقت که از کنار شیرینی فروشیِ خیابونی که همیشه قرار میذاشتیم رد میشم، بوی پای سیبش یاد تو میندازتم.
وقتی که موقع خوردنشون، پودر شکر دور لبات پر میشد و وظیفه ی نانوشته ی من بود که اون هارو از کنار لبت پاک کنم.
کاش هنوز..
🦋 . violetfairymoon


،، تو انقدر زیبا بودی که هنوز گاهی وقت ها تصور میکنم که همه این چیز هایی که از سر گذروندیم، توهمی بیشتر نبوده.
کورکورانه امید دارم جایی بین برگه های دفترت، نفس بکشم.
توی تصورات شاعرانه ات، توی شعر های رویاگونه ات. هنوز نفس میکشم؟
تو هنوز، توی خواب های شبانه ام مستانه میرقصی.
🦋 . itWasillusion


،، متاسفم که نتونستم نجاتمون بدم.
تو سرم پر شده از کلی متاسفم ها و اگر هایی که شاید اگر امتحانشون میکردم، الان تورو کنار خودم داشتم.
انگار مجبورم که همیشه تورو از دور نگاه کنم.
تموم چیزهایی که باهم ساخته بودیم، روی یه خونه ی کارتی که با کوچیک ترین لرزشی فرو میریخت، بود.
این راهی که الان تنها قدم برمیداریم، شاید، بعدا بهم برسه.
تو اینطور فکر نمیکنی؟
🦋 . reeasontostay


،، کی فکرش رو میکرد که دیگه کنارم نباشی و نفس هام روی پوستت نرقصه؟
کی فکرش رو میکرد بوسه های ریزت روی گونه هام محو شن؟
نبود جای کبودی گاز هات روی بدنم، نبودنت رو بهم یاد آوری میکنن.
قرار نیست کسی اندازه ای که من حاضر بودم کل دنیا رو برات بهم بریزم، دوستت داشته باشه.
گل هایی که برات فرستاده بودم، به دستت رسیدن؟
🦋 . Pinkvanilla


،، چطور باید شروعش کنم؟
دلم برای لبخند آرومت، دست های مخمل مانندت و صدای پری گونت تنگ شده.
چطور انقدر احمق بودم که تونستم راحت بذارم بری. وقتی که هیچ کس اندازه ی تو نمیتونست منِ سیاه رنگ رو دوست داشته باشه.
توی خوابم، سرم رو روی پاهات میذاری و انگشت های کشیده ات رو، بین موهام تاب میدی.
اجازه اش رو به خودم نمیدم که نزدیکت بشم، این نامه هم بدستت نمیرسه. مگر اینکه دیگه منی نباشه که تو هوایی که نفس میکشی، نفس بکشه.
🦋 ‌. SaunteringInMyThought


،، اگر عاجزانه ازت خواهش کنم، ممکنه که فراموشم نکنی؟
خودخواهانه ست، اما افکارات، لبخند و قلبت رو فقط برای خودم میخوام.
وقتی که می‌بایست، به حال خودت رهات کردم و الان، تو آتیش کارهای خودم میسوزم. این حرف خوشحالت میکنه نه؟
حقش رو داری، تموم کارهایی که باهات کردم شیشه خورده هایی شدن که زیر پوستم، گوشتم رو پاره پوره میکنن.
ما برای هم مقدر نشده بودیم، امیدوارم این که الان میدونی تو چه منجلابی دست و پا میزنم، کمی از آتیش قلبت کم کنه.
🦋 . StalkerTango


،، درد تو تموم استخون هام پیچیده.
چطور فکر میکردم که میتونم بدون تو توی زندگیم، همون زندگی قبلی رو داشته باشم؟
کدوممون خرابش کرد؟ نمیدونم. فقط از این مطمئنم که اونی که بیشتر از این دوری داره آسیب میبینه، تو نیستی.
کورکورانه امید دارم هنوز یادگاری هام رو داشته باشی، امید دارم که با این نامه یادم بیوفتی.
اما، این اخرین چیزیِ که از من به تو میرسه.
🦋 . llkenkenll


،، شبدر چهاربرگم.
تو بهم نشون دادی که من هم میتونم شانس داشته باشم، بخاطر تو خیلی چیزهایی که تو خوابم رو نمیدیدم هم برام ممکن شد.
آغوشت هنوز هم گرم و نرمه؟ چرا میپرسم؟ چون برای دوباره تو بغلت آروم شدن، هر چند سالی که نیاز باشه از عمرم میدم.
نتونستم ازت مراقبت کنم و بهت اسیب زدم، این همه وقت سعی کردم با اسیب زدن به خودم کمی از بار روی دوشم کم کنم. اما بهت قول میدم که هنوز زخمی که با نبودنت روی قلبم افتاد، تازه ست.
🦋 . TheGreySpirit


،، شاید بعدا نه؟
دلم برات تنگ شده، بدون تو، ماه رو تماشا کردن قلبم رو محکم فشار میده.
این نامه ای که بیشتر از کلمات، با اشک هام پر شده؛ اصلا به دستت میرسه؟
حرف هایی که ناخواسته بهت زدم، هر لحظه توی سرم میچرخه.
توی کابوس هام، جلوی چشم هام محو میشی.
همونطور که تو واقعیت، آروم آروم از جلوی چشم هام محو شدی. ،،
🦋 . EyesFullOfWine

Показано 20 последних публикаций.

26

подписчиков
Статистика канала