Репост из: @BiChatBot
- خیلی زشتم میخندی؟
تکیه دادم به مبل حرف زدن از سرم پرید فراموش کردم هرچیو غیر رنگ چشماش
لبخند کم رنگی زدم و صدام تحلیل رفت
- نقش چشمات مست کنندس
لپاش گل انداخت و پس سرش و خاروند
هی پر رنگ تر شد تا چهرش کامل شد
مثل ماه میدرخشید
حواسم یه لحظه پرت چشماش شد از خودم یادم رفت
اونم اون همه خوشگل و براق
چاره ای نبود دیگه باید عاشقش میشدم
مگه میشه اخه ادم زیباروی ببینه و عاشق نشه ، حتی کلاغ هام عاشق چیزای براق و درخشان میشن عجیبه دیگه ما ادما نشیم.
- خیلی زشتم میخندی؟
تکیه دادم به مبل حرف زدن از سرم پرید فراموش کردم هرچیو غیر رنگ چشماش
لبخند کم رنگی زدم و صدام تحلیل رفت
- نقش چشمات مست کنندس
لپاش گل انداخت و پس سرش و خاروند
هی پر رنگ تر شد تا چهرش کامل شد
مثل ماه میدرخشید
حواسم یه لحظه پرت چشماش شد از خودم یادم رفت
اونم اون همه خوشگل و براق
چاره ای نبود دیگه باید عاشقش میشدم
مگه میشه اخه ادم زیباروی ببینه و عاشق نشه ، حتی کلاغ هام عاشق چیزای براق و درخشان میشن عجیبه دیگه ما ادما نشیم.