آسمان ، را می کشم تا بالِ تو
رفته ام تا ابرها دنبال تو
یادِ آن شب های بی پایان ، به خیر
ماه ، ماتِ شانهٔ خوشحالِ تو
دوستی ، آغازِ چشم روشنت
مهرورزی ، عیدی هرسالِ تو
نازِ دلخواهِ صدایت می چکید
کوه ، می آمد به استقبال تو
مالِ من بودی اگر گم می شدی
جسم و جانم بود مالامال تو
*************تیره بختی ، سایهٔ خوشبختی است
پیشِ من بودی و من ، دنبال تو
*************حال ، نه تو آگهی از حال من
نه خبر دارم ، من از احوال تو
منتظر ماندم ، شدم کوهِ غمت
برف باریدم ، شدم پامال تو
در پیاله ، عکس دلجویی نمانْد
خیر ، شرمنده ست دیگر فالِ تو
پختگی را درسقوط ، آموختم
تا مرا انداخت دست کالِ تو
وحید دانا
@vahid_dana