در همین هنگام، ناگاها ( موجوداتی نیم الهی که نیم بدنشان انسان و نیم دیگر مار است ) با مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که بهتر است تا پیشنهاد مادرشان را بپذیرند. سیاه ترینِ آنها رفت و پیرامون دم اوچیاشراواز پیچید. زمانیکه دو خواهر رسیدند دمِ اسب به تاریکیِ شب بود. براساس شرط بندی، ویناتا برده ی خواهرش شد. او باید به کادرو و فرزندان مارگونه ی او به عنوان خدمتکاری خدمت می کرد.
@vahumanagah
@vahumanagah