برای خودم


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


[ نکند رخنه کند در دل ایمانم شک ! ]
_بیو شما


به درمانم‌ نمی کوشی، نمی دانی مگر دردم ؟!
_بیو شما


نیازمند به رفتن، از همه ‌جا، از همه کس.




شب بخیر.


شخصیت میم اینجوریه که با هرکسی اوکی نمیشه،هرکسیو در حد خودش نمیدونه،کاملا خودشیفته‌اس،و ادعای کلاس و روابط اجتماعی بالا،کاملا به جزبه‌جز خودش مینازه.حتی میگه که من دوستامم خیلی آدم فوق‌العاده‌این و باهرکسی دوست نمیشم!
من به‌ هیچ‌وجه دلم نمیخواست باهاش هم‌کلام بشم،فکر میکردم آدمیه که شخصیت آدم‌و خورد میکنه،که اینطورم هست،تو جمع ضعفتو به روت میاره،خیلیم تاکید میکنه که خیلی لِوِلت پایینه.اما با من اینطور نبود،کلی باهام حرف میزد،احتراممو نگه میداشت،سعی میکرد همین ضعفایی دارم‌و جوری دیگه بگه که بشه نقطه قوتم،حرف زدنمو که من اصلا دوست نداشتم عین بچه‌ها،جمله‌بندیای اشتباه،تلفظ کلمات اشتباه،من همیشه سعی میکردم سکوت کنم و در گوش دخترا بگم اونا بلند بگن!اما میم هی در گوشم گفت،هرروز تکرار کرد که من نازدارم،که شیرینم،که بامزه‌ام.انقدر بهم گفته بود نازدار که دیگه همه میگفتن تو نازدارِ فلانی‌ای.
واقعا این قضیه اعتمادبه‌نفس منو برد بالا و من واقعا ممنون‌شم.
و بیشتر ازش ممنونم که انقدر آرمین‌و تو چشم من بزرگ کرده بود که من از هم‌صحبتی با آرمین فراری بودم تا سوتی ندم،اما آرمین بهم نزدیک شد و من از این بابت عمیقا خوشحالم.


من دوست دارم از اینجا به بعد زندگیم مثل قبل نباشه،حتی جزئیاتش.چندوقتی هست که به لاک زدن اهمیت میدم و باعث شده که از ناخنام خوشم بیاد.فیلم میبینم و میرم راجبش میخونم یچیزایی،برای منی که اصلا فیلم‌بین نبودم،واقعا یه حرکت خاص محسوب میشه و تموم لحظاتی که دارم فیلم‌و میبینم حس خوبی دارم.اندامم مثل قبله،مثل تموم این سالها،اما الان دوسش ندارم و میخوام که پُرتر بشه پس دارم رو تغذیه‌ام کار میکنم.
اگه پوستتون چربه هفته‌ای یبار با دستاتون آروم سفیدآب بزنین به صورتتون،برای من تاثیر داشت،جوش بزرگ دیگه نمیزنم،خیلی کم اصلا دیگه جوش میزنم.
همینا باعث شده که من حس خوبی داشته باشم به روزایی که میگذرونم.برنامه زیاد دارم اما میخوام خیلی آروم پیش برم که خسته نشم‌و بزنم زیرش!
من فقط میخوام که خودمو از همه بیشتر دوست داشته باشم و اولویت اول زندگیم باشم.


[بعد از آن]
_فیلم درام و رمانتیک انگلیسی
برگرفته از کتابی با همین نام به نویسندگی آنا تاد.
فیلم دوست داشتنی بود.
اونجا که براش کتاب میخوند برام جذاب‌ترین قسمتش بود.
(تو می‌تونی منو به سمت آتش بکشونی
به سمت آب بکشونی
به سمت چوبه‌دار
یا به هر چیزی که باعث مرگم بشه
میتونی منو به سمت تمام چیزایی که ازشون دوری میکنم بکشونی
این و گمراهی افکارم
پس من به درد هیچی نمیخورم
این به آن معنیه که تو داری منو خراب می‌کنی)
واقعا هم‌اتاقی و انتخاب دوست تو دوران دانشگاه خیلی مهمه،البته که این فیلم بود اما واقعیت زندگی دانشجویی بود،که من خودم زیاد دیدم از این اتفاقا که دخترا و پسرا دچار همچین چالشی(رل قبلِ دانشگاه براشون جذاب نیس و گزینه بهتری بهشون پیشنهاد میشه!)میشن.


خیلی بدم میاد بهم میگن،میدونی دیگه دوست دارم،برام مهمی،قابل احترامی،باارزشی...دیگه نگم بهت!!
چرا نگی بهم آخه؟من نمیدونم واقعا،اگرم بدونم بازم دوست دارم بگی،دوست دارم بشنوم ازت.
همه‌ی آدما دوست دارن بشنون.
هرروزم اینو در گوشم بگی،باورشم کنم،بازم دوست دارم تکرار کنی،هرروز ثابت کنی،انگار که نمیدونم،میدونما دوست دارم ندونمو تکرار کنی.
پس نگو:میدونی که دوست دارم لازم نیست که بگم!


دیروز آرمین ازم پرسید،اگه در طول رابطه باهات بمیرم عکس‌العملت چیه؟منم گفتم تَرک دنیا میکنم،و اگه کسی نیاد از افسردگی و غم و اندوه نکِشتم بیرون،همونطوری میمونم.(من با مرگ آرمین،نمیمیرم واقعیتش و بخاطر از دست دادنشم تا افسردگی نمیرم،من تَرک دنیا میکنم فقط بخاطر اینکه این دنیا واقعا ارزششو نداره دلتو خوش کنی بهش،این دنیا با آدمایی که دوسشون داری قابل تحمله!)
پرسید کدوم حرفم بیشتر میاد تو ذهنت؟گفتم قبل اینکه رل بزنیم،گفتی اگه کسی وارد زندگیم بشه دوباره میزارمش تو تخم چشام،و واقعا تا به امروز بهش عمل کردی.
خاطره چی؟با کدوم خاطره گریه میکنی؟جواب دادم،وقتی تو شهربازی تا نشستم دستاتو گرفتم از ترس،بالاتر که رفت ترسم بیشتر شده بود و صدات میکردم،جیغ میزدم،میخندیدی بلند بلند میخندیدی بین ترس و استرس و جیغام تا دلم خوش بود واقعا به خنده‌هات.
حتی اونم با مرگ من نمیمیره،بدون من روح از تنش جدا میشه اما مثل من امیدی نداره که یکی بیاد بشه انگیزه‌اش،امیدش.
خاطره و حرف‌و یادم نمیاد.با اینکه همین دیروز راجبش حرف زدیم الان هرچقدر فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیاد.البته وقتی بمیرم دیگه چه فرقی میکنه،چجوری یادم میوفته و برام گریه میکنه!


صبح بخیر.


من تو گذشته دختر بی اعتماد به نفسی بودم،البته الانم هستم اما نه به شدت قبل.اینکه تو این زمینه پیشرفتی داشتم خوشحالم میکنه اما وقتی مقایسه میکنم با آدمای اطرافم خیلی بیشتر از خیلی این موضوع ناراحتم میکنه.
بارها شده که تو مدرسه،دانشگاه،حتی جمع خانوادگی،جمع دوستانه اطلاعات کافی راجع‌به یه موضوع داشته باشم اما سکوت کنم،و منتظر بمونم بقیه شروع کنن و من فقط تایید کنم.خب این خیلی ناراحت‌کننده‌اس.
یوقتایی خیلی جدی دارم صحبت میکنم با یکی،کافیه یه کلمه اون بگه و من نتونم از اون کلمه تو جمله استفاده کنم،کلا رشته کلام از دستم خارج میشه،قفل کرده و با قیافه هنگیم به طرف خیره میشم.
بیشترین معضلم گفتن تبریکات و تسلیته،که طرف مقابلم کاملا متوجه میشه و سعی میکنه بهم کمک کنه یا توجه نکن اصلا.
البته سعی دارم این مشکلات‌و حل کنم تاحدودی،اما کلمات همیشه عجیب به گوشم میخوره،من خیلی از اون کلمه استفاده میکنم اما تو اون لحظه روش به شدت حساس میشم و تا حل نشه این موضوع من نمیتونم دیگه ادامه بدم.
مثلا امروز آرمین از کلمه "زجر"استفاده کرد بین حرفاش،و سعی داشتم تو جمله بعدیم در جوابش از همون کلمه استفاده کنم،اما نشد نتونستم و تا اون جمله شکل نمیگرفت تو ذهنم نمیتونستم ادامه بدم حتی آرمینم نتونست بفهمه که من چجور جمله‌ای میخوام.هنوز فکرم درگیر اون کلمه و جمله‌اس.


صبح بخیر.


[دختری زیبا مثل شما]
_فیلم کمدی رمانتیک آمریکایی
بر اساس خاطرات پورنولوژی.
فیلم مسخره‌ایه حول محور سکس،فیلم خوب و تعریفی نیست اما یه تیکه‌هاییش بامزه بود فقط.
هدیه لوسی به دوست‌پسر سابق‌شو دوست داشتم:).
جدی آدما که میرن،من خودم اینجوریم که ناراحت میشم ولی نه از اینکه اون آدم‌و از دست دادم،از اینکه اجازه دادم اون تاثیرات بدی بزاره روم یا اگه تاثیر خوبی میذاشت بهتر بود که میموند.لوسی‌ام همین بود از رفتن جف ناراحت نبود یا اون لیست‌و درست نکرد که جف برگرده،فقط میخواست به خودش ثابت کنه که کافیه!و حس بدی که جف باعث شده بود نسبت به خودش پیدا کنه رو حلش کرد.


نمیتونم با دنیای کرونایی کنار بیام.
اینکه تا بدنم درد میگیره،بترسم.یکی سرفه میکنه ناخودآگاه گارد میگیرم.
چند روزه حس میکنم گلوم چرک کرده،قفسه سینه‌ام عفونتی شده،صدام تغییر کرده،امشبم که آب ریزش بینی.
همه‌ی اینا هیچ محسوب میشن در مقابل بدن درد،دردِ کوچیک‌ترین استخونای بدنم،جز به جزشون،جاهایی که اصن به وجودشون فکر نمیکردمم درد میکنه.
بدنم سرد و گرم میشه،ثبات نداره.
سرماخوردگیه انگار،من تحمل درد دارما اما بدنم تواناییشو نداره که بخواد با این ویروسِ آدم‌کش درگیر بشه ،پس اصن به کرونا فکر نمیکنم که ترسی نیوفته به جونم.
من یادم نمیره این روزای سخت‌و،حتی اگه فردا بگن تموم شد بازم من ناراحتش میمونم،سالهام بگذره برگردم عقب به حال این روزا گریه میکنم.


شب بخیر.


تا آنجا که به من مربوط است،خاک برسر دنیا...


‌روبرتو، ميشه هميشه بيای خونه و برای من از روزت بگی؟ بهم در مورد اون آدم خسته کننده بگی که زیاد حرف می زنه؟ تکه غذایی که سر ناهار روی پیراهنت ریخت. بهم در مورد فکر های بامزه ای که موقع بیدار شدن به ذهنت اومد و فراموش کرده بودی بگو. بهم بگو که چقدر همه دیوونه هستن تا با هم در موردش بخندیم، حتی وقتی دیر می رسی و من خوابم برده فکر های کوچیک امروزت رو در گوشم زمزمه کن چون دیدگاهت به دنیا رو خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که می تونم کنارت باشم و از چشمِ تو دنیا رو ببینم.
دوستت دارم، ماریا.
#اسپایک_جونز


پسندمه.


سوتین.
هیچوقت نتونستم به عنوان یه لباس همیشگی قبولش کنم!
دوازده سالم بود که خواهرم برای اولین بار برام سوتین گرفت،دوسش داشتما خوشگلم بود،اما زیاد نمیبستم.
الانم که بیست سالمه نمیتونم به طور دائمی ببندمش.
الان چند سالی هست که به طور دائمی نمیبندم،مگر اینکه لباسی که میخوام بپوشم بدحالت وایسه یا جلوه بدی داشته باشه.
درسته که اگه نبندیم بدفرم میشه،افتاده میشه ولی تصمیم من همینه که سوتین نبندم!
وقتی سوتین میبندم،کلافه میشم،عصبی میشم،حس خفگی،یا حتی درد.اینجوری نبودم چون یمدت نبستم الان که میبندم اذیتم میکنه.
و اما واقعا اون حسی که از بیرون میای،بعد از خستگیای فراوون،بازش میکنی و یه نفس راحت میکشی رو هیچوقت پسرا نمیتونن درک کنن که چقدر خوبه!
امروز روز جهانی بدون سوتینه،برای جلوگیری از سرطان سینه.

Показано 20 последних публикаций.

140

подписчиков
Статистика канала