??وسوسه بهشت??


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ارتباط با ادمین
@masoudasaadi

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ ۖ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنْ هَٰذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ

سوره یوسف آیه 31

چون (زلیخا) ملامت زنان مصری را درباره خود شنید فرستاد و از آنها دعوت کرد و (مجلسی بیاراست و) به احترام هر یک بالش و تکیه‌گاهی بگسترد و به دست هر یک کاردی (و ترنجی) داد و (آن گاه با زیب و زیور یوسف را بیاراست و) به او گفت که به مجلس این زنان درآ، چون زنان مصری یوسف را دیدند بس بزرگش یافتند و دستهای خود (به جای ترنج) بریدند و گفتند حاش للّه که این پسر نه آدمی است بلکه فرشته بزرگ حسن و زیبایی است.
(ترجمه فولادوند)


سعدی:

تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق
یوسف صفت از چهره برانداز نقابی
***
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
*
**
ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی
تا مدعی نماندی مجنون مبتلا را

@vasvaseyebehesht


...دختر از روی مبل بلند می شود و می نشیند کنار مادرش. دلم می خواهد نگاهش کنم. اما خجالت می کشم. نگاهم رامی دوزم به گلهای سورمه ای قالی. هر لحظه ورم قوزک پام بیشتر می شود. سوزش بیشتر می شود. خم میشوم و بند کفش را باز می کنم. صدای زن به گوشم می نشیند
_...بدجوری ورمش زیاد شده. اگه کفشتونو در آرین بهتره..
می دانم که پاشنه جورابم وصله خورده است. بند کفش را رها می کنم و پایم را می کشم
_کفشتونو دربیارین
_ نه خانوم...نمیتونم درش بیارم
تکیه می دهم به پشتی مبل و سرم را بالا می گیرم. بعد، از گوشه چشم، نگاهم را می دوانم رو صورت دختر. دارد نگاهم می کند. دلم می لرزد. #این_لرزه_غریبه_است. اما شیرین است انگار. دلم می خواهد از جا کنده شود. انگار تمام تنم می لرزد. انگاری چیزی در دلم خروش برداشته است.
باز صدای دختر است
_بازم چایی میخورین؟
_نه خانوم...خیلی ممنونم.
_هرطور شده کفشتونو در آرین...خیلی راحت میشین
این جوراب لعنتی، اصلا فکرش را نمی کردم که یک وصله جوراب بتواند چنین دردسری برایم درست کند. نفهمیدم پایم کی و کجا پیچ خورد. به خودم فحش میدم. هرچه بد و بیراه است نثار خودم می کنم.((تونستی سی و دو تومن بدی برا سوزاک حسنی ولی دستت نرفت که سه تومن بدی یه جوراب بخری؟...حالابکش...))
خم می شوم و پاشنه نوک کفش را می گیرم و با کفش بازی می کنم. انگار به پایم چسبیده است. کفش را رها می کنم. نفس می کشم و تکیه می دهم و سقف را نگاه می کنم.
_درنمیاد؟
_نه خانوم...
دستهام را می گذارم رو دسته مبل که بلند شوم.
زن می گوید:
_شما با این پا نمیتونین برین
بهش می گویم:
_ولی بالاخره که باید رفت.
دختر می گوید:
_حالا. باز صب کنین... شاید ورم پاتون بهتر شد
به چشمان دختر نگاه می کنم که حالا زیتونی رنگ است لبخند کمرنگی دور لبهایش نشسته است. پرصدا نفس میکشم و دوباره تکیه می دهم به پشتی مبل و سقف را نگاه میکنم...

از کتاب #همسایه_ها | #احمد_محمود

@vasvaseyebehesht


Репост из: Masoud Asadi
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری...

چهارمضراب راست
تار زنده یاد محمدرضا لطفی
البوم چشمه نوش

@vasvaseyebehesht


#تطبیقک

در این درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند...

خواجه عبدلله انصاری می گوید:
((یکی را دوست می خواند، و یکی را می راند و کسی سِرّ قبول و رد نمی داند.))

سعدی می گوید:
((مشاهدة الابرار بین التجلی و الاستتار
مشاهده #نیکان بین آشکاری و پنهانی ست. می نمایند و می ربایند
دیدار می نمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز می کنی...))

@vasvaseyebehesht


نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند...

تنصیف سمن بویان
کلام حافظ
آواز محمدرضا شجریان
اهنگسازی کیهان کلهر
البوم فریاد
مایه راست پنجگاه

@vasvaseyebehesht


سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

#حافظ
 

@vasvaseyebehesht


هزار جان مقدس فدای تیغ تو باد
که در گشایش دل ها عجب دمی دارد

لب پیاله نمی آید از نشاط به هم
زمین میکده خوش خاک بی غمی دارد

#صائب

@vasvaseyebehesht


Репост из: دکتر سیّد احمد فردید
ملاصدرا تحت تأثیر متافیزیک، مبنا را بر هیبت قرار نداده. محال است بدون هیبت به حقّ رسید. ترس در برابر «ظلمتِ عدم» مختصّ انسان است. گناهی که قبلاً از آن بحث کردیم نمی‌تواند از هیبت جدا باشد. هیبت و تسبیح در مرحله‌ی ضلالت به انسان دست می‌دهد. این حیرت حالی است که در مقابل سبحات جلال به انسان دست می‌دهد. عین گمراهی و ضلالت است ولی در همین ظلمت است که انسان نور می‌یابد.

گفتم که کفر زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

سیّد احمد فردید، یادداشت‌های دروس پدیدارشناسی و فلسفه‌های اگزیستانس، احتمالاً سال 1351
t.me/DrFardid


موج های دریا، که در وقت طلوع ماه و خورشید اینقدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگرچه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند.

. -بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر!

از #نامه_های_نیما

@vasvaseyebehesht


عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی

خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی*

#سعدی

*موسوس: وسوسه کننده، آنکه خیال و اوهام غلط ایجاد کند، راه باطل رونده، مغموم

@vasvaseyebehesht


#پیشنهاد
عود نوازی "نصیر شمه" نوازنده عراقی هنرمند منتخب صلح یونسکو
مایه سیکاه (سه گاه)

با تشکر از کانال فخیم
@jam_e_maani




سر ز حسرت به در میکده ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود

#حافظ

@vasvaseyebehesht


Репост из: @AxNegarBot
٭
٭
جز در پناهِ ایزدِ منّان نبینمت!
در دستِ شیخ و شاه، پریشان نبینمت!
ای میهن، ای عزیز من، ای مام مهربان!
فرزندگانِ کُشته به دامان نبینمت
ای گنجِ آرزوی من ای گوهر امید
در خاک و خونِ حادثه پنهان نبینمت
ای کوهِ سرکشیده! فروخفتنت مباد
ای دشت لاله‌زار! بیابان نبینمت
مانند باد در شبِ وحشت نبینی‌ام
مانند بید بر سرِ ایمان نبینمت
بیت الحَزَن نبینمت ای خاستگاه شوق
وی قصرِ سرفراشته، زندان نبینمت
ایرانِ من مباد که ویرانه‌ات کنند
ایرانِ من مباد که ایران نبینمت!
٭
٭
٭
#مرتضی_لطفی @mortezalotfi65


#تحقیقک

نافه گشایی کردن...

با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود
هرکه مشهور جهان گشت به مشکین نفسی
#حافظ

نافه کیسه ای است به حجم یک نارنج که در زیر شکم آهوی جنس نر آهوی ختن قرار دارد و دارای منفذی ست که از آن ماده ای قهوه ای رنگ روغنی شکل خارج می شود که بسیار خوشبو و معطر است و به نام مشک موسوم است. (فرهنگ معین)

خواجه نصیرالدین طوسی می نویسد :

(( آهوی مشک را بگیرند (بکُشند) و دست بر شکم و اندامهای او مالند، تا خونی که در حوالی ناف او باشد به نافه شود. چون (جسد آهو) سرد شود (نافه را) ببندد تا معلوم شود که دیگر خون به آنجا نخواهد شد، نافه را بگیرند و بیاویزند تا مدت یکسال. و هر خون که پیش از کشتن او در نافه شود پاره های بزرگ باشد؛ و هرچه قطره قطره در آنجا شده باشد چون خوشه های دربسته آن را در میان مشک بازیابند)) تنسوخ نامه ایلخانی*

شعرا نافه گشایی کردن را به دست در زلف یار کردن تشبیه کرده اند چونانکه وقتی گیسوی یار گره گشایی می شود بوی خوشی به استشمام می رسد؛ همانند نافه گشایی کردن مستلزم این بوی خوش خون دلیست که نافه (دل عاشق) باید پذیرای آن باشد...

به بوی نافه ای کآخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
#حافظ

*تلخیص شده از حافظ نامه #بهاء_الدین_خرمشاهی

@vasvaseyebehesht


تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب

کلام مولانا
آواز محمدرضا شجریان
سه تار زنده یاد پرویز مشکاتیان
مایه ماهور
آلبوم سر عشق

@vasvaseyebehesht


اگر پیاله سراپا دهن نمی گردید
که حرف بوسه ما را به آن دهن می گفت

#صائب

@vasvaseyebehesht


نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق
آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

برق را در خرمن مردم تماشا کرده است
آن که پندارد که حال مردم دنیا خوش است...

#صائب

@vasvaseyebehesht


ای ماه سرو قامت شکرانه سلامت
از حال زیردستان می پرس گاه گاهی
#سعدی

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را
#حافظ

@vasvaseyebehesht

Показано 20 последних публикаций.

90

подписчиков
Статистика канала