برای درک آنچه بر سر کمونیستهای نسل آخر گذشت، کتاب بیتکلف و صادقانه «خانه دایی یوسف» نوشته اتابک فتح الله زاده (چاپ اول سوئد ۲۰۰۱) بسیار خواندنی است. این عضو پیشین سازمان فداییان خلق (اکثریت) به محض ورود به آذربایجان شوروی، به جای جامعهای آرمانی که مورد انتظارش بود، با دنیایی حقیر و کثیف روبرو میشود.
صدها جوان ایرانی دیگر، همانند او، همین واقعیت بسیار تلخ را در برابر خود می بینند و شماری از آنها، از این که زندگیشان را در راه دستیابی به چنین فاجعهای بر باد داده اند، تعادل از دست میدهند و حتی به خودکشی میرسند.
محسن حیدریان، یکی دیگر از کمونیستهای ایرانی نسل آخر که در همان سالها به شوروی پناهنده شده، در پایان کتاب مشترکش با بابک امیر خسروی (مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان)، احساس خود را چنین بیان میکند: «کمونیسم شوروی و جاذبه افسونی ایدئولوژیک آن مانند دختر زیبایی بود که در جوانی با همه وجود دل به آن داده بودی... سالها درد و حسرت و تجربه و سفر لازم بود تا دریابی که در پشت آن دلداده محبوب، عجوزهای بیرحم پنهان بوده که هرگز ارزش آن همه عشق و فداکاری و درد و رنج را نداشته است.»
کپی از این مقاله بدون ذکر منبع بدور از انسانیت است
تهیه شده در کانال ورماخت ناسیونال سوسیالیست
🆔
@Wehrmacht_N_S