تو یه ساحره بودی
ساحره ای که از زندگی انسان ها تغذیه میکرد تا بتونه زنده بمونه
ترجیح میدادی زندگی کسایی رو بخوری که ارزش زنده موندن ندارن، اینجوری حداقل یک لطفی به دنیا میکردی
از همه چیز راضی بودی به غیر از اینکه بقیه نمیبیننت و نمیتونی یک زندگی عادی داشته باشی
بعد از مدتی، قابلیت های جدیدی رو درون خودت کشف کردی
بدن یکی از انسانها رو تسخیر کردی و درون اون مستقر شدی، هر وقت میخواستی میتونستی بیرون بیای و کنترلش رو به دست بگیری، این برات خوشایند بود که میتونستی مثل بقیه زندگی کنی
کم کم بقیه انسانها هم برات جذاب شدن، اونهارو یکی یکی تسخیر میکردی و برای سرگرمی هی عوضشون میکردی
هر دفعه که وارد بدن یکیشون میشدی، بخشی از زندگیشون هم میبلعیدی
این دائما بدن عوض کردنت به مرور زمان آسیب های زیادی بهت زد
هر چقدر بیشتر این کار رو میکردی انرژیت کمتر میشد، نهایتا دیگه توانی برات نمونده بود و حتی بلعیدن زندگی انسان هام نمی تونست کمکت کنه
روز به روز قدرتت کمتر میشد و تو به پوچی نزدیک تر میشدی
For: @felora999 |🐚|
ساحره ای که از زندگی انسان ها تغذیه میکرد تا بتونه زنده بمونه
ترجیح میدادی زندگی کسایی رو بخوری که ارزش زنده موندن ندارن، اینجوری حداقل یک لطفی به دنیا میکردی
از همه چیز راضی بودی به غیر از اینکه بقیه نمیبیننت و نمیتونی یک زندگی عادی داشته باشی
بعد از مدتی، قابلیت های جدیدی رو درون خودت کشف کردی
بدن یکی از انسانها رو تسخیر کردی و درون اون مستقر شدی، هر وقت میخواستی میتونستی بیرون بیای و کنترلش رو به دست بگیری، این برات خوشایند بود که میتونستی مثل بقیه زندگی کنی
کم کم بقیه انسانها هم برات جذاب شدن، اونهارو یکی یکی تسخیر میکردی و برای سرگرمی هی عوضشون میکردی
هر دفعه که وارد بدن یکیشون میشدی، بخشی از زندگیشون هم میبلعیدی
این دائما بدن عوض کردنت به مرور زمان آسیب های زیادی بهت زد
هر چقدر بیشتر این کار رو میکردی انرژیت کمتر میشد، نهایتا دیگه توانی برات نمونده بود و حتی بلعیدن زندگی انسان هام نمی تونست کمکت کنه
روز به روز قدرتت کمتر میشد و تو به پوچی نزدیک تر میشدی
For: @felora999 |🐚|