شرق وحشی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


مسعود یوسف حصیرچین
بعضی از ترجمه‌ها:
فرار از اردوگاه 14
رهبر عزیز
اتهام
آداب دیکتاتوری
خوردوخوراک دیکتاتورها
آیا قرن بیست‌ویکم به چین تعلق دارد؟
تیان‌آن‌من 1989
جمهوری خلق نسیان
اینستاگرام
instagram.com/masoud.yusef

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


مسئلۀ آسیاب بادی
مسعود یوسف حصیرچین
*
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/219

بخش دوم:

جملۀ معروفی هست که می‌گوید وقتی چیزی مال همه است، در واقع مال هیچ کس نیست. وقتی همه رهبرند، هیچ کس رهبر نیست! مگر اینکه کسی لنین‌وار و استالین‌وار بیاید به نمایندگی از تمام خلق کنترل امور را در دست بگیرد! ایشون هم همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
ظاهراً بعضی از عزیزان تأکید دارند که شعار دربارۀ «میهن» یا اهمیت میهن مضر است و به فاشیسم و جنگ منجر می‌شود و تقویت کنندۀ مردانگی سمی و قلدرمآبی است. مسئلۀ اول اینجاست که آفرین عزیزان، میهن اهمیتی ندارد، لطفاً بفرمایید بروید سراغ مشکلات کرۀ شمالی و برای خلق مظلوم کرۀ شمالی فعالیت کنید، کمی انترناسیونال باشید، چرا چسبیده‌اید به این جغرافیا؟ قسمت جنگ راه انداختن هم راستش من را یاد برنامه‌ای می‌اندازد که یک رفیق خجسته‌ای آنجا نشسته بود و در جواب کسی گفت من آینده‌ای را برای ایران می‌خواهم که نیازی به ارتش نداشته باشد. واقعاً دوست داشتم برایش ای‌میل بزنم و بپرسم بعد از شازده کوچولو با ترجمۀ احمد شاملو آیا کتاب دیگری هم خوانده یا نه؟ رفیق خجستۀ ما فکر می‌کرد مثلاً زلنسکی می‌رود به سازمان ملل می‌گوید «چطور می‌تونم پوتین رو اهلی کنم؟» بعد سازمان ملل هم شیوۀ اهلی کردن دیکتاتور اقتدارگرای همسایه را می‌گذارد کف دستش، بعد هم زلنسکی می‌رود پوتین را اهلی می‌کند و پس از پایان کار و بوجی موجی شدن اوضاع به رئیس‌جمهور تایوان زنگ می‌زند و می‌گوید نسخۀ اهلی کردن دیکتاتور همسایه را برایت دارم، سریع می‌فرستم، شی جین‌پینگ را اهلی کن – مد نظر داشته باشید تمام این نسخه‌ها را بدون پرداخت پول به هم می‌دهند چون دیگر در آن زمان به آرمان لغو پول رسیده‌ایم. کنشگران و پژوهشگرانمان هم همچنان با آسیاب بادی می‌جنگند.
*
رفقا همچنین فرموده‌اند که منظور از آبادی هم «توسعه کاپیتالیستی» است. این را واقعاً درست متوجه شدند. برای حفظ محیط زیست و البته رفاه و آزادی مردم، چاره‌ای جز کاپیتالیسم نداریم اما متأسفانه جناب کنشگرمان همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
در نهایت، برای چپی که هرگز نفهمید و همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
https://t.me/yusefmasoud


مسئلۀ آسیاب بادی
مسعود یوسف حصیرچین
*
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
یک استاد اعظمی داریم در این مملکت که چند ماهی به ینگۀ دنیا رفت و این روزها و پس از برگشتش مطلبی نوشته و برای ما توضیح داده مدل ادارۀ مملکتی که در آن برای لباس توی خیابان قانون وجود دارد و تخطی از آن قانون می‌تواند باعث مرگ شود، نئولیبرالی است. هر چیزی به ماجرا اضافه کنیم از طنزش کم می‌شود، البته اگر چیز دیگری بگوییم هم به ستیز با کتاب و تفکر متهم می‌شویم، ظاهراً به‌تازگی برایش کلمۀ جدیدی هم درست کرده‌اند، چپ‌هراسی! استاد اعظم پس از دیدن ینگۀ دنیا همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
در همان روزهایی که خبر مرگ مهسا منتشر شد، خبرنگاری که علاقه دارد برای شهرهای ایران از اسامی دیگری استفاده کند آمد و گفت خیلی‌ها را می‌گیرند اما علت اینکه مهسا را کشته‌اند این بوده که لابد از لهجه‌اش متوجه شده شده‌اند که فارس نیست و کرد و است و از همین رو این بلا را سرش آورده‌اند! برای خبرنگار داستان ما چیزی جز قومیت وجود ندارد و همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
پیش از رفتن رئیسی به نیویورک، داریوش در چند کنسرت از مردم خواست جلوی سازمان ملل به حضورش اعتراض کنند. خوانندۀ بی‌هنری توییت کرد حالا اگر زنی این حرف را می‌زد همه مسخره‌اش می‌کردند. واقعاً نیازی نیست کسی خیلی اهل موسیقی باشد که بفهمد داریوش و آن خوانندۀ زن تفاوت‌های زیادی دارند که بی‌اهمیت‌ترینشان جنسیتشان است و در این زمینۀ به‌خصوص، حتی گوگوش، را با همۀ بزرگی‌اش هم نمی‌شود با داریوش مقایسه کرد. همان خواننده چند روز پیش در مصاحبه‌ای گفت ما در ایران موسیقی اعتراضی نداشته‌ایم! حالا بد صدایی‌اش تقصیر خودش نیست و اشکالی هم ندارد، این که با بدصدایی می‌خواهد خواننده شود هم باز به خودش مربوط است اما کاش دست کم موسیقی فارسی گوش می‌داد تا می‌فهمید تاریخ موسیقی با او شروع نشده که حالا بخواهد ظهور کند و نقطۀ عطفی در موسیقی ایرانی باشد. برای خوانندۀ مد نظر ما چیزی جز محتویات خشتک وجود ندارد و همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
زمانی که کتایون ریاحی کشف حجاب کرد، بسیاری در شبکه‌های اجتماعی تشویقش کردند و حرکت و شجاعتش را ستودند، اصلاً تا چند روز همه جا حرف او بود. همان موقع خبرنگاری که دوست دارد همه بابت مظلومیتش برایش اشک بریزند می‌نویسد همه علی کریمی را تشویق می‌کنند و این به‌خاطر زن‌ستیزی نهادینه است! خبرنگار همیشه مظلوم ما هم هیچ وقت فکر نمی‌کند که شاید بعضی حملاتی که به او می‌شود به‌خاطر بلاهتش باشد نه جنسیتش! خبرنگارمان هم همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.
*
نویسنده‌ای داریم که جانش را به خطر انداخت و با تحمل سختی‌های زیاد بالاخره توانست شهروند یکی از کشورهای وفادار به تاج و تخت ملکه شود. آقای نویسنده که به لطف انتشار کتابش در غرب کاپیتالیستی برای خودش کسی شد و جایزه برد، جماعتی را لیست کرده و گفته بینید، همه فارس هستند و می‌خواهند با فارس‌ها آینده‌شان را بسازند و قومیت‌ها را حذف کرده‌اند! نکتۀ جالبش؟ دست کم نصفشان غیر«فارس» بودند! نویسنده‌مان هم همچنان با آسیاب بادی می‌جنگد.

{ادامه در بخش دوم 👇}

https://t.me/yusefmasoud


مسئلۀ آسیاب بادی
مسعود یوسف حصیرچین
*
https://t.me/yusefmasoud/219


(به هشدارهای پدر و مادرت گوش ندادی، از پنجرۀ توالت بیرون جستی و در رفتی. هنگام افتادن، پرچمی را بالا گرفته بودی، هفده ساله بودی. اما من زنده ماندم؛ حالا سی‌وشش ساله‌ام. در حضور سایه‌ات، زنده ماندن جرم است و تقدیم شعری به تو، شرمی حتی زشت‌تر. زنده‌ها باید دهان‌هایشان را بسته نگه دارند، باید به زمزمه‌های گورها گوش دهند. نوشتن شعری برای تو! شایسته‌اش نیستم. سن تو، هفده، بیش از هر حرف و کاری می‌ارزد – بیش از هر چیزی که بشود آفرید.)

منِ زنده،
انگشت‌نما حتی.
کاش شجاعت یا صلاحیتش را داشتم
تا چند گل یا شعری تقدیمت کنم،
تا پیش لبخند محو هفده ساله‌ات بیایم،
اگرچه می‌دانم – می‌دانم –
هفده سالگی ذره‌ای کینه به دل نمی‌گیرد.
سن تو (هفده سالگی) به من می‌گوید:
زندگی ساده است. شکوهی ندارد،

مثل زل زدن به بیابانی بدون مرز است:
بی‌اینکه نیازی به درخت یا آب داشته باشد،
یا به گل‌هایی در اینجا و آنجا،
خصومتِ خورشید را می‌گیری؛ همین.

در هفده سالگی، روی خیابان افتادی،
و راه گم شد.
در هفده سالگی، چشم‌ها گِل‌آلود است،
تو مثل یک کتاب آرام بودی.
اینجا، در این جهان،
هفده ساله،
به چیزی چنگ نمی‌زنی،
به هیچ چیزی جز جوانی خالص، سفید و بی‌آلایشت.

وقتی در هفده سالگی، نفس‌ات برید –
خب، مثل یک معجزه بود –
امید از دست رفته‌ای نداشتی.
گلوله‌ها کوه‌ها را دریدند،
دریاها را به لرزه درآوردند،
گویی، برای لحظه‌ای، همۀ گُل‌های جهان
به یک رنگ درآمدند.
هفده ساله، امیدی را از دست ندادی،
نمی‌توانستی ناامید شوی.
عشقی را که هرگز به کسی ندادی بگیر و
به مادرت بده؛
حالا موهایش سفید است.

مادرت که زمانی زندانی‌ات کرد.
دودمانش به پایان رسید،
زیر پرچم سرخی که پنج ستاره بر آن نقش بسته.
چشمان مادرت،
از پوست و گوشت و خون خودت،
که با قامتی افراشته ایستاده،
با نگاه پایانی‌ات باز شد.
آخرین خواسته‌ات را با خودش حمل می‌کند،
وقتی میان گورها راه می‌رود.
وقتی ببیند خودش هم آمادۀ افتادن است،
روح تو،
او را در آغوش می‌گیرد،
و در خیابان می‌گذارد.

فراتر از سن یا جوانی،
فراتر از مرگ،
هفده سال،
داری،
تا ابد.

1 ژوئن 1991، آخر شب، پکن
لیو شیائوبو – برای هفده سالگی

لیو شیائوبو، اولین چینی برندۀ صلح نوبل، این شعر را در دومین سالگرد قتل عام تیان‌آنمن برای جیانگ جیلیان، فرزند دینگ زیلین، از بنیانگذاران «مادران تیان‌آنمن» سرود که در قتل عام تیان‌آنمن در هفده سالگی به ضرب گلوله کشته شد.
لیو شیائوبو در سال 2017 در زندان حزب کمونیست چین مرد. او ، پس از کال فون اوستیزکی، که در سال 1938 در زندان نازی‌ها مرد، اولین برندۀ جایزۀ صلح نوبلی بود که در زندان می‌مرد.

https://t.me/yusefmasoud


بگویید به من ای پنجاه سال سرخ،
چه چیزی به زندگی این سرزمین بخشیده‌اید؟
دهۀ 50، سال‌های چاقو به دست مبارزۀ دهقانان،
دهۀ 60، سال‌های خیس از عرق زیر یوغ بندگی،
آه، شده یک بار که روزی را به ما داده باشید؟ حتی یک روز؟
شده یک بار که لحظه‌ای زندگی شاد به ما داده باشید؟

بگویید به من ای پنجاه سال سرخ،
چه چیزی به زندگی این سرزمین بخشیده‌اید؟
دهۀ 70، خیس از اشک زیر زنجیرهای گران سرکوب
دهۀ 80، لبریز از آه‌های خستگی، برداشتن هر قدم، به کوهی می‌ماند
آه، شده یک بار که روزی را به ما داده باشید؟ حتی یک روز؟
شده یک بار که لحظه‌ای زندگی شاد به ما داده باشید؟

بگویید به من ای پنجاه سال سرخ،
سال‌های نیرنگ، روزهایی که با شلاق می‌گذشت
حالا دهۀ 90 است، افتاده از نفس در نبرد پایانی
آه، دعا می‌کنم، مبادا بار دیگر
این سرزمین شاهد آمدن سال‌های سرخ باشد.

بندی – پنجاه سال سرخ
https://t.me/yusefmasoud


زندگی، بگذار از تو بپرسم:
باارزش‌ترین چیزها چیست؟
عشق؟ افتخار؟ طلا؟
نه، نه، آزادی است.
بدون آزادی توان زندگی نیست -
آزادی معشوق توست.

زندگی، بگذار از تو پرسم:
چیست آن یگانه‌ای
که نبودش پایان دنیاست؟
از یاد مبر - آزادی است،
آنچه بی آن توان زندگی نیست.
آزادی - معشوق توست.

بندی - معشوق تو
https://t.me/yusefmasoud

بندی شاعری اهل کره شمالی است که چند سال پیش اشعار و داستان‌هایش را از کشورش خارج کرد و از سرنوشت خودش چیزی نمی‌دانیم.


جهان به‌سوی جنگ سرد جدیدی می‌رود که سلاحش فناوری اقتدارگرایانه است
تِیت رایان‌موزلی
منتشر شده در ام آی تی تکنولوژی ریویو
{بخش سه از سه}
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/212

دیگر شیوه‌ها شامل مدل‌هایی برای استفاده از جمع‌آوری داده و هوش مصنوعی برای عمل کردن بر اساس داده‌های نظارتی است. طی نشست سران سال پیش سازمان همکاری شانگهای، نمایندگان چین برنامه‌ای دربارۀ الگوریتم‌های ر اهبردی هزار شهر برگزار کردند که به مخاطبان می‌گفت چگونه «مغز داده‌ای ملی» تشکیل دهند که انواع گوناگون داده‌های مالی را ترکیب و آنها را با استفاده از هوش مصنوعی تحلیل می‌کند. به گزارش وب‌سایت سازمان همکاری شانگهای، 50 کشور «مشغول مذاکره» با ابتکار الگوریتم‌های راهبردی هزار شهر هستند.
در همین راستا، استفاده از فناوری تشخیص چهره در سطح جهان در حال گسترش است و سرمایه‌گذاری در فناوری‌های پردازش بصری پیشرفته که به تحلیل فیلم‌های دوربین‌ها کمک می‌کند رشد کرده است، به‌ویژه در روسیه.
«نزدیکی بیشتر اعضای سازمان همکاری شانگهای»
شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، در سخنرانی‌اش در نشست سران هفتۀ گذشته به ذهنیت جنگ سرد جهانی و افزایش روز افزون نگرش محافظت‌گرایانۀ نسبت به تجارت اذعان کرد. شی درخواست کرد «در چارچوب نشست سران» توافق‌های همکاری «در حوزه‌هایی مثل تجارت و سرمایه‌گذاری، ساخت زیرساخت، محافظت از زنجیره‌های تأمین، نوآوری علمی و فناوری و هوش مصنوعی قرار داده شود.»
راهکارش؟ کشورهای بیشتری را وارد مدار چین کند. او ضمن حمایت از ارزش‌های صلح و چند قطبی‌گرایی، خواهان «نزدیکی بیشتر اعضای سازمان همکاری شانگهای با آینده‌ای مشترک» شد.
آن آینده، از همین حالا در حال شکل‌گیری است. در نشست امسال، چین رسماً برنامۀ آموزشی جدیدی را اعلام کرد، انستیتو اقتصاد و تجارت چین و سازمان همکاری شانگهای در دانشگاه چینگدائو که در ژانویه آغاز به کار کرد و در کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای و ابتکار کمربند و جاده دانشجویانی را در موضوعاتی مثل توسعۀ اقتصادی و تجارت دیجیتال آموزش می‌دهد. (این برنامه، ادامۀ دورۀ آموزش پیشینی است که چین در زمینۀ مدیریت رسانه‌های دیجیتال برای کشورهای ابتکار کمربند و جاده برگزار کرد.)
در حالی که کشورهایی با کارنامۀ حقوق بشری زیر سؤال – مانند ایران، ترکیه، بلاروس و میانمار – به این سو می‌روند که اقتصادهایشان را با سازمان همکاری شانگهای تحت رهبری چین و روسیه بیشتر ادغام کنند، اقتدارگرایی دیجیتال آمادۀ گسترش و آزار بسیار بیشتری است. و مانع چندانی بر سر راه رشد این شبکۀ آزار دهندۀ جهانی نیست.
https://t.me/yusefmasoud


جهان به‌سوی جنگ سرد جدیدی می‌رود که سلاحش فناوری اقتدارگرایانه است
تِیت رایان‌موزلی
منتشر شده در ام آی تی تکنولوژی ریویو
{بخش دو از سه}
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/212

تأثیر چین بر اقتدارگرایی دیجیتال جایی برای اغراق باقی نگذاشته است. برنامه‌های اعتبار اجتماعی عمومی و خصوصی این کشور که برای اولین بار در سال 2014 اعلام شدند، داده‌هایی دربارۀ خرید، تخلف رانندگی و فعالیت اجتماعی افراد را جمع‌آوری و دسته‌بندی می‌کند. همچنین، شهرهای چینی بیش از هر شهر دیگری در جهان تحت نظارت قرار دارند و سرانۀ دوربین بر متر مربع‌شان بیش از دیگر جاهاست. آن دوربین‌ها معمولاً به تحلیلگرهای پردازشی بصری و تشخیص چهرۀ پیچیده‌ای مجهز هستند که نظارت و عمل بر اساس یافته‌ها را برای حزب کمونیست ساده‌تر می‌کنند.
دیگر کشورها هم از این الگو پیروی می‌کنند.
معمولاً رهبری و تأمین مالی بزرگ‌ترین پروژه‌های سازمان همکاری شانگهای بر عهدۀ چین است؛ از جملۀ این پروژه‌ها می‌شود به راه‌آهن فراافغان اشاره کرد که ازبکستان را به پاکستان وصل می‌کند، همینطور یک پلتفرم تجارت دیجیتال در چونگ‌چینگ و مانورهای نظامی مشترک. اما این کشور ابتکاراتی مثل برنامۀ «الگوریتم‌های راهبردی هزار شهر» را هم به پیش برده است که دولت‌های مرکزی را تشویق می‌کند در تصمیم‌گیری‌هایشان از داده‌های گسترده استفاده کنند.
بین ژانویه و اوت این سال، تجارت چین با کشورهای سازمان همکاری شانگهای 26 درصد بیشتر از دورۀ مشابه سال قبل بود. بخش بزرگی از این حجم تجارت به صادرات تجهیزات الکترونیکی چین، از جمله فناوری‌های پردازش داده، اختصاص داشت.
اعضای سازمان همکاری شانگهای، در کنار کشورهای دیگری با سطوح متفاوتی از نزدیکی به این گروه، همین هفتۀ پیش دیداری داشتند و کشورهای بیشتری برای پیوستن رسمی به این گروه اشتیاق نشان دادند. ترکیه می‌خواهد اولین کشور اهل ناتویی باشد که کاملاً به سازمان همکاری شانگهای می‌پیوندد.
علاوه بر سازمان همکاری شانگهای، رژیم مستبد ونزوئلا در سال 2017 از کارت شناسایی هوشمندی برای شهروندانش رونمایی کرد که با کمک شرکت مخابراتی چینی زد تی ای، وضعیت استخدام، رأی دادن و اطلاعات پزشکی‌شان را در خود جای می‌داد. و هواوی، دیگر شرکت مخابراتی چین، در گزارش سالانۀ 2021 خود، می‌گوید در 700 محل از فناوری شهر هوشمندش استفاده می‌شود. نسبت به سال 2015 که این شرکت حدود 150 قرارداد بین المللی با شهرها داشت، رشد بسیاری داشته است.
دموکراسی‌ها هم در اقتدارگرایی دیجیتال دست دارند. ایالات متحده نظام نظارتی خارق العاده‌ای دارد که بنیانش را فناوری چینی شکل داده است؛ پژوهش تازۀ گروه پژوهش صنعتی تاپ 10 وی‌پی‌ان نشان داد که بیش از هفتصدهزار شبکۀ دوربین را در ایالات متحده شرکت‌های چینی هیک‌ویژن و داهوا اداره می‌کنند.
شرکت‌های ایالات متحده هم از حامیان صنعت اقتدارگرایی هستند و از بازیگران اصلی زنجیرۀ تأمین پیچیده‌ای هستند که منزوی کردن و به پاسخ وا داشتن شرکت‌ها را دشوار می‌کند. برای مثال، سرورهای شرکت تیاندی را اینتل پشتیبانی می‌کند؛ این شرکت چینی بابت ساخت «صندلی‌های بازجویی هوشمند»ی شهره است که مطابق گزارش‌ها در شکنجه به کار می‌روند.
فراتر از کد
اقتدارگرایی دیجیتال فراتر از نرم‌افزار و سخت‌افزار است. اقتدارگرایی دیجیتال، در معنایی گسترده‌تر دربارۀ این است که چگونه حکومت می‌تواند با استفاده از فناوری، کنترلش را بر شهروندانش گسترش دهد.
برای نمونه، در دهۀ گذشته، سال به سال به قطعی اینترنت توسط بازیگران حکومتی افزوده شده است. توانایی حکومت برای قطع اینترنت به میزان مالکیتش بر زیرساخت‌های اینترنتی بستگی دارد که از ویژگی‌های رژیم‌های اقتدارگرایی مثل چین و روسیه است. و در حالی که اینترنت بیشتر و بیشتر به بخشی ضروری از زندگی تبدیل می‌شود، قدرت قطع اینترنت برای بر هم زدن ثبات و آزار رساندن به مردم افزایش می‌یابد.
در اوایل امسال و با شروع اعتراضات ضددولتی در قزاقستان، یکی از اعضای سازمان همکاری شانگهای، حکومت اینترنت را به مدت پنج روز قطع کرد. در این مدت، نظامیان روس به شهرهای اصلی رفتند و دگراندیشان را سرکوب کردند. این قطعی اینترنت برای کشور بیش از چهارصدمیلیون دلار خرج داشت و باعث قطعی خدمات ضروری شد.
{ادامه در بخش سوم} 👇
https://t.me/yusefmasoud


جهان به‌سوی جنگ سرد جدیدی می‌رود که سلاحش فناوری اقتدارگرایانه است
تِیت رایان‌موزلی
منتشر شده در ام آی تی تکنولوژی ریویو
{بخش یک از سه}
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
https://t.me/yusefmasoud
*
علیرغم اطمینان بخشی‌های رئیس‌جمهور بایدن در جلسۀ سازمان ملل متحد که ایالات متحده به‌دنبال جنگ جدیدی نیست، جنگ سرد جدیدی بین اقتدارگراها و دموکراسی‌های جهان در حال شکل‌گیری است – و فناوری هم بر آتشش می‌دمد.
هفتۀ گذشته، ایران، ترکیه، میانمار و چند کشور دیگر به‌سوی عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای قدم برداشتند، اتحادی اقتصادی و سیاسی به رهبری رژیم‌های اقتدارگرای چین و روسیه.
این گروه که در سال 2001 شکل گرفت، سریعاً به یکی از مهم‌ترین نیروهای سیاست جهانی تبدیل شده و نشان داده است که بخش بزرگی از آیندۀ راهبردی‌اش را فناوری تشکیل می‌دهد. اگرچه بخش عمدۀ تمرکز سازمان همکاری شانگهای بر توسعۀ منطقه‌ای مانند راه‌آهن و توافق‌های تجاری است، این سازمان از بازیگران مهم تکثیر فناوری‌های کنترل اجتماعی هم بوده است که کارشناسان خارجی آن را «اقتدارگرایی دیجیتال» می‌نامند.
بر اساس پژوهش‌ها، اکثر کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای، و دیگر کشورهای اقتدارگرا، با افزایش نظارت دیجیتال گسترده بر شهروندان و کنترل گفته‌های افراد، به‌سرعت به‌سوی نقض بیشتر حقوق دیجیتال می‌روند.
البته دموکراسی‌ها هم از فناوری نظارتی استفاده می‌کنند. ایالات متحده یکی از کشورهایی است که بیشترین میزان نظارت در آن وجود دارد و اکثر فناوری نظارتی‌اش را هم از چین می‌خرد. اما روابط تجاری فناوری میان کشورهای اقتدارگرای سرتاسر جهان – کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای و متحدانش – به‌سرعت عمیق‌تر می‌شود و چنین کشورهایی برای کنترل اجتماعی دیجیتال از کتاب راهنمای مشابهی استفاده می‌کنند.
منظورمان از «اقتدارگرایی دیجیتال» چیست؟
چهار سال پیش، خانۀ آزادی، گروه غیرانتفاعی پژوهشی و مدافع دموکراسی جهانی، در گزارش سالانه‌اش دربارۀ وضعیت آزادی و اینترنت در سال 2018 بر «رشد اقتدارگرایی دیجیتال» تمرکز کرد. این گزارش «اقدامات دولت‌ها برای کنترل شهروندانشان از طریق فناوری را اقتدارگرایی دیجیتال می‌نامد؛ اقداماتی که مفهوم اینترنت را به‌عنوان موتور آزادی‌بخش انسان وارونه می‌کند.» از آن موقع به بعد، این مسئله وجه تمایز معمول ایالات متحده و چین در جنگ قدرت در حوزۀ فناوری بوده است.
محققان خانۀ آزادی کوشیده‌اند این پدیده را در گزارش سالانه‌شان به‌صورت کمّی دربیاورند و به کشورها در زمینه‌های گوناگونی امتیاز بدهند – از جمله محافظت از حریم خصوصی، سانسور و موانع دسترسی به اینترنت. طی 11 سال اخیر، امتیازات جهانی پیوسته در حال کاهش بوده‌اند، به‌عبارتی، جهان به‌صورت کلی دارد از اینترنتی که از حقوق دیجیتال کاربران محافظت می‌کند رو برمی‌گرداند. از نظر خانۀ آزادی، اینترنت هیچ کدام از کشورهای غیردموکراتیک «آزاد» نبود، در حالی که اینترنت کشورهای دموکراتیک «آزاد» یا «تقریباً آزاد» تلقی شد.
تمام هشت کشور فعلی عضو سازمان همکاری شانگهای – چین، روسیه، تاجیکستان، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، هند و پاکستان – همواره نمرات ضعیفی داشتند و در دهۀ گذشته، به‌طور میانگین ده امتیاز از دست داده‌اند.
در سال گذشته، چین در قعر گزارش خانۀ آزادی جای داشت، جایگاه ثابتش از سال 2014 به این سو.
و در حالی که ایران هنوز عضو کامل سازمان همکاری شانگهای نیست، جایگاه دوتا مانده به آخر را به خودش اختصاص داده است. جای تعجبی ندارد که در سال‌های اخیر رابطۀ اقتصادی‌اش با چین پیوسته افزایش یافته و یکی از مصرف کنندگان پرشمار و مشتاق فناوری دیجیتال این ابرقدرت بوده است.
الگوی چینی
کارشناسان غربی در این زمینه اختلاف نظر دارند که آیا چین اساساً مشغول «صدور اقتدارگرایی» است یا پروپاگانداچی‌های ایالات متحده و دیگر ناظران از برتری چین در زمینۀ فناوری اهریمن‌سازی کرده‌اند و تقاضای در حال افزایش خودشان برای فناوری نظارت را نادیده می‌گیرند. قبلاً نوشته‌ایم که چگونه ابتکار وزارت دادگستری برای کشف جاسوسان چینی شکست بدی خورد. پژوهش دیگری به همبستگی تقاضای فراوان برای فناوری نظارتی چین با سطوح بالای جرم اشاره دارد، فارغ از دموکراتیک بودن یا نبودن آن کشورها.
اما تقریباً همگی قبول دارند که حکومت چین – از طریق سازمان همکاری شانگهای و ابتکار کمربند و جاده، ابتکار اصلی سیاست خارجی‌اش که به بیش از 140 کشور توسعۀ زیرساخت پیشنهاد می‌دهد – و شرکت‌های حکومتی به دیگر کشورها، علاوه بر زیرساخت‌هایی مثل جاده و شبکه‌های 5جی، فناوری امنیتی و نظارتی هم داده است.
{ادامه در بخش دوم} 👇
https://t.me/yusefmasoud


جهان به‌سوی جنگ سرد جدیدی می‌رود که سلاحش فناوری اقتدارگرایانه است
تِیت رایان‌موزلی
منتشر شده در ام آی تی تکنولوژی ریویو
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
https://t.me/yusefmasoud/212


Репост из: تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
«ما نمرده بودیم...»


شگفت‌زده‌ام! با آنکه بالندگی و بلوغ مردم را می‌دیدم و آن را بیان می‌کردم، گمان می‌کردم «غم نان» و «درد معیشت» دیگر مجالی برای «درد آزادی و آزادگی» باقی نمی‌گذارد. نه فقط منِ میرزابنویس، بلکه عموم تحلیلگران، سیاست‌شناسان و جامعه‌شناسان بر این باور بودند که باید منتظر «شورش گرسنگان» باشیم. حتی من گمان می‌کردم، آرزوهای طبقۀ متوسط، آرمان‌های جامعۀ مدنی و مطالبات جامعه‌ای که غم نان ندارد، فراموش شده است... اما بهت‌زده‌ام از اینکه این مطالبات حتی گسترش یافته و همۀ اقشار را همدل کرده است.

مردمی که چندین سال پیاپی تورم چندده‌درصدی کمرشان را شکسته و سفره و جیبشان را به تاراج برده، در تجمعات و اعتراضاتشان یک شعار «معیشتی» نمی‌دهند! در برابر این مناعت‌طبع نباید سر تعظیم فرود آورد؟ منتظر شورش گرسنگان سر بنزین و قندوشکر بودید و دم‌ودستگاه کوپن راه می‌انداختید، اما دغدغۀ اصلی مردم چیز دیگری بود! البته بر کسی پوشیده نیست که دلیل این اعتراضات بسیار گسترده است، اما اینکه مرگ جانگداز دختری کرد باعث بروز آن می‌شود و کل کشور چنین خود را صاحب‌عزا می‌داند، نشانۀ بلوغ و بزرگی نیست؟

در روزهایی که طالبان کابل را تصرف کرد و همسایۀ شرقی دوباره در تاریکی محض فرو رفت، بخش بزرگی از مردم ایران با نگرانی اوضاع افغانستان را پیگیری می‌کرد و آشکارا دردمندی را می‌توانستید در حرف‌هایشان ببینید. آن روزها مردم ایران، مانند برادر و خواهری دلسوز و آگاه غصۀ افغانستان را می‌خوردند. کل دنیا ــ هم ملت‌ها و هم دولت‌هایشان ــ چشمش را به روی افغانستان بست، مگر جامعۀ ایران! همان روز بر من اثبات شد، ارزش‌های آزادی‌خواهانه و بلوغ مدنی به عناصری ریشه‌دار و قدرتمند در جامعۀ ایران بدل شده است. به همین دلیل، همان زمان می‌گفتم جامعۀ مدنی ایران پرنورترین نقطۀ خاورمیانه است.

کسانی که از آرمان‌های طبقۀ متوسط متنفر بودند، برای درهم‌شکستن طبقۀ متوسط از طریق فشار اقتصادی بسیار تلاش کردند، اما امروز با صدای رسا می‌توان شکست پروژۀ نابودی طبقۀ متوسط را اعلام کرد. شاخص‌های اقتصادی له‌شدن طبقۀ متوسط را آشکارا نشان می‌دهد، اما «طبقۀ متوسط» فقط «جسمِ مادیِ این طبقه» نیست، بلکه روح، اندیشه، آرمان‌ها و منش آن نیز بخشی از هویت و سرشتش را می‌سازد. ما به قهقرا نرفتیم. ارزش‌ها در ما نمرد و فراگیری آن امروز شگفت‌انگیز است.

البته تحلیل جامعه‌شناختی باشد برای فرصتی دیگر. فعلاً در حالت مضطر به سر می‌بریم؛ میان خوفِ قطع اینترنت و رجایِ وی‌پی‌ان در سیَلانیم. در آینده وقت داریم همه‌چیز را سر فرصت واکاوی کنیم، اما برای مثال می‌توانید به این متن بنگرید: «در ستایش جامعۀ ایرانی» که در آن دلایل بالندگی جامعۀ ایرانی را برشمردم. اتفاقاً یکی از مهم‌ترین عوامل را در آنجا نیروی زنان ذکر کرده بودم که به موتور تحول جامعه بدل شده‌اند. تکلیف جامعۀ ایرانی دیگر روشن است: ارزش‌هایی دارد و پای این ارزش‌ها ایستاده است و با گرسنگی کشیدن هم دست از آن برنمی‌دارد. به همین دلیل، برای اولین بار عمیقاً حس می‌کنم آیندۀ ایران بیمه شده است. نمی‌توان لباس‌های کودک ده‌ساله را تن جوانی بیست‌ساله کرد! حتی اگر این جوان را بزنید، بازداشت کنید، بر سرش مشت بکوبید، فریاد بزنید... نه! نمی‌شود! آن لباس کودکی به تن او نمی‌رود!

امروز اول مهر است و من این روزها عمیقاً معنای «مهر» را حس می‌کنم: مردمی که «مهر» عمیقی به هم دارند و برای بهروزی خود و کشورشان دغدغه‌ دارند و از «بی‌مهری‌» کسانی که هیچ‌گاه حرفشان را نشنیده‌اند و در پاسخ مشت و بهتان زده‌اند، خسته‌اند. این مهر جاودان باد...

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی


طراحی: علی میرایی


چند روز پیش و همراه با پیروزی‌های اوکراین، معلوم بود که باید منتظر باشیم فجایعی که در این مدت در آنجا رخ داده کم کم به گوش برسد چون این مناطق حدود شش ماه پیش اشغال شده‌اند، در حالی که بوچا، با آن همه فجایع، کمتر از پنجاه روز تحت اشغال روس‌ها بود. امروز عکس‌هایی از منطقۀ ایزوم منتشر شد، عکس‌هایی منزجر کننده از ویرانه‌ها و بیرون کشیدن جنازه‌هایی از گورهای دسته جمعی. فقط در یکی از این گورها بیش از چهارصد جنازه پیدا شده است.
خانم کاجا کالاس، نخست‌وزیر استونی، در توییتر نوشت «با انتشار عکس‌هایی از مناطق آزاد شده از ایزیوم اوکراین، رویتان را برنگردانید. این چهرهٔ اشغالگری روسیه است: شهرها به گورهای دسته‌جمعی تبدیل شده‌اند.
«اوکراین کمک‌های نظامی ما را با مهارت و عزم راسخ به کار بسته است. در صورت تداوم حمایت از اوکراین، این کشور می‌تواند پیروز شود.»

*

صورت خونین مهسا/ژینا امینی هم چهرهٔ ایران است، رویمان را برنگردانیم و خوب به آن نگاه کنیم، وضعیت ما همین است.

*

اوکراین، هنگ‌کنگ، تایوان و ایران، مشکل یکی است.

https://t.me/yusefmasoud


شاید پینوشه را دوست نداشته باشیم اما عقل هم بد چیزی نیست
مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/205
بخش دوم
https://t.me/yusefmasoud
*
قانون اساسی جدید، تأکید بسیاری بر خودمختاری بومیان شیلی داشت، در این حد که برایشان نظام قضایی مستقلی پیشنهاد می‌داد! از دیگر سو، مجلس سنای شیلی را منحل می‌کرد و به جای آن «مجلس منطقه‌ای» را سر کار می‌آورد که قدرتش از سنا کمتر می‌بود. این قانون اساسی پیشنهادی همچنین تأکید فراوانی بر مقررات زیست محیطی و حقوق اجتماعی و برنامه‌های دولتی رفاه اجتماعی داشت. نظام سلامت را کاملاً ملی و مسکن را برای همه تضمین می‌کرد و همچنین خواهان این بود که در تمامی نهادها و شرکت‌های عمومی دست کم 50 درصد کارکنان زن باشند، نه حتی 50 – 50، دست کم، 50 درصد زن باشند، به‌عبارتی ممکن بود مردان اقلیت شوند اما زنان، نه. نکتۀ دیگر این بود که در حالی که طبق قانون اساسی سال 1980، آب کالایی خصوصی بود، نویسندگان قانون اساسی جدید قصد داشتند با پرداختن به آب به‌عنوان یکی از حقوق بشر، آب را چیزی «غیرقابل فروش» اعلام کنند و شرکت‌های خصوصی آب شیلی را دولتی کنند اما نکتۀ جالبی که در این زمینه وجود دارد، فارغ از اینکه از سال 1990 دولت بابت هزینۀ آب به ساکنان مناطق فقیر نشین یارانه می‌پردازد، در سال 2016، شیلی به اولین کشور آمریکای لاتین تبدیل شد که صد در صد شهروندانش به آب سالم دسترسی داشتند.
ظاهراً مردم شیلی با قانون اساسی فعلی‌شان مشکل دارند و خواهان تغییرش هستند اما انگار، طبق معمول، چپ‌ها با دیدن نارضایتی مردم وارد شده‌اند و می‌خواهند هر آنچه را که خودشان می‌خواهند وارد قانون اساسی کنند، خوش‌بختانه فعلاً مردم شیلی تصمیم گرفته‌اند چرخش به چپ تندی نداشته باشند. رئیس‌جمهور بوریچ هم گفته «امروز مردم شیلی سخن گفته‌اند و نظر خود را با صدای بلند و به‌صراحت اعلام کرده‌اند. آنان به ما دو پیام داده‌اند. اول اینکه عاشق دموکراسی‌شان هستند و برایش ارزش قائلند ... دوم اینکه مردم شیلی از قانون اساسی پیشنهادی راضی نیستند و در نتیجه، تصمیم گرفته‌اند در نظرسنجی‌ها آن را به صراحت رد کنند» و ادامه داد «با توجه به این تصمیم مردان و زنان شیلی، نهادها و بازیگران سیاسی‌مان باید سخت‌تر کار کنند و این کار را با احتیاط و مراقبت بیشتری انجام دهند تا اینکه به پیشنهادی برسیم که نمایندۀ همه‌مان باشد، آنچه ما را به‌عنوان یک کشور متحد می‌کند، اعتماد است.»
باشد که مردم شیلی همچنان هوشیار بمانند و در این هوشیاری متحد باشند چرا که «مردم متحد هرگز شکست نخواهند خورد.»
https://t.me/yusefmasoud


شاید پینوشه را دوست نداشته باشیم اما عقل هم بد چیزی نیست
مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
کمی پیش از آبان 98، دانش‌آموزان شیلیایی (شیلوی؟)، اصلی‌ترین مشتریان مترو شیلی، در اعتراض به افزایش قیمت بلیط مترو گفتند حاضر به پرداخت بهای جدید نیستند. اعتراضات در پایتخت، سانتیاگو، آغاز شد و چند روز بعد به خیابان‌ها و دیگر شهرها گسترش یافت و شعارها به سمت حذف «نابرابری اجتماعی» و استعفای رئیس‌جمهور تغییر کرد و کار به تخریب بعضی ایستگاه‌های مترو و اموال عمومی کشید. رئیس‌جمهور محافظه‌کار، پینیه‌را، ارتش را به خیابان‌ها فرستاد و درگیری‌هایی بین نظامیان و معترضان شکل گرفت که باعث کشته شدن تعدادی از معترضان و کور شدن عدۀ دیگری شد – این ماجرا خودش پست جدایی می‌طلبد و امیدوارم درباره‌اش بنویسم. نهایتاً رئیس‌جمهور بلیط‌ها را به قیمت قبل برگرداند، هشت نفر از وزرا را کنار گذاشت و وعدۀ رفراندوم قانون اساسی داد.
پس از آن هیئتی، با رعایت برابری جنسیتی کامل و کنار گذاشتن 17 کرسی برای بومیان شیلی، انتخاب و مسئول نگارش قانون اساسی جدید شد تا متن جدید جایگزین قانون اساسی فعلی شود که در زمان ژنرال پینوشه نوشته شده بود. در این مدت شیلی یک انتخابات ریاست جمهوری را هم پشت سر گذاشت. انتخابات به دور دوم کشید، یکی از طرفین گابریل بوریچ چپ‌گرا بود و دیگری خوزه آنتونیو کاست محافظه‌کار و از طرفداران پینوشه. نهایتاً گابریل بوریچ چپ‌گرا انتخابات را با حدود 55 درصد از آراء برد. بعد از این انتخابات، بسیاری نگران کوبا/ونزوئلا شدن شیلی، آزادترین اقتصاد آمریکای لاتین، بودند اما کسانی هم بودند که می‌گفتند بوریچ برای پیروزی، از برخی آرمان‌های چپ‌گرایانه‌اش کوتاه آمده، کار به جایی رسید که نوۀ آلنده در نامه‌ای به بوریچ، ضمن ستایش ونزوئلا گفت: با این اراجیفی که می‌گویید آدم مأمور سیا نمی‌شود اما به ابلهِ راست‌ها یا بدتر از آن به «چپ» دلخواه راست‌ها تبدیل می‌شود.
به‌هر حال، هیئت 155 نفرۀ تهیۀ پیش‌نویس قانون اساسی جدید انتخاب شد، 17 کرسی را برای 10 گروه قومی شیلی کنار گذاشتند و در آن برابری جنسیتی کامل رعایت شد. قرار بود قانون اساسی پیشنهادی این هیئت به رأی مردم گذاشته شود. این هیئت هم قانون اساسی نوشت که در صورت تصویب، یکی از پراگرسیو(مترقی؟!)ترین قوانین اساسی جهان می‌شد و از پشتیبانی رئیس‌جمهور بوریچ هم برخوردار بود. دیروز مردم پای صندوق رأی رفتند و بیش از 60 درصدشان به این قانون اساسی رأی منفی دادند. اما چه شد که مردمی که تا همین 2-3 سال پیش خواهان تغییر قانون اساسی بودند، به قانون اساسی پیشنهادی نمایندگانشان رأی منفی دادند؟
ادامه در بخش دوم 👇
https://t.me/yusefmasoud


چگونه عدالت اجتماعی به دینی جدید تبدیل شد
هلن لوییس
منتشر شده در آتلانتیک
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول: https://t.me/yusefmasoud/203
بخش دوم
https://t.me/yusefmasoud
*
حالا سیاست به تمام جنبه‌های زندگی‌مان رسوخ کرده است. در کشورهایی که ازدواج میان نژادی و میان دینی رایج شده است، دوستی با افراد آن سوی خطوط سیاسی به تابوی جدید تبدیل شده است. نویسندۀ جوان، تومیوا اوالاد، به من گفت معمولاً در سایت‌های دوست‌یابی پروفایل‌هایی را می‌بیند که اصرار دارند «محافظه‌کار نیاید.» ویکتوریا ترنر، ویراستار آنتولوژی «جوان، وُک و مسیحی» به من گفت که می‌تواند با خیال راحت با کسی که به دین دیگری معتقد است یا اصلاً دینی ندارد دوست شود. اما یک محافظه‌کار؟ «به هیچ وجه. نه.» چرا نه؟ به من گفت «این که خدایتان دقیقاً شبیه خدای ما باشد یا نه را نمی‌دانم اما این را خوب می‌دانم که برای توقف رنج و تبدیل جهان به جایی منصفانه‌تری چه پاسخ‌هایی باید داد.»
سیاست حین گرفتن جایگاه دین، مفاهیم بنیادین آن را هم قرض گرفته است و گاهی اوقات نام جدیدی روی آنها گذاشته است. جان مک‌هورتر، زبان‌شناس و مقاله‌نویس آتلانتیک، اخیراً کتاب پرفروشی را دربارۀ چیزهایی منتشر کرد که به نظرش زیاده‌روی‌های جنبش عدالت نژادی آمریکا بود. عنوان موقتی‌اش «برگزیده» بود، بر اساس ایدۀ کالوینی گروهی که خدا برای رستگاری انتخاب کرده است. (دست آخر، با عنوان جنجالی‌تر نژادپرستی وُک منتشر شد.) مک‌هورتر به من گفت «اَبَروُک‌ها – که به چپ‌ها و راست‌ها حمله می‌کردند و هر دو طرف را شرمسار می‌کردند – فکر می‌کنند بیشتر از بقیه می‌بینند، که ماهیت اصلی مسائل را بهتر افراد عادی می‌فهمند. به نظرشان، برگزیده‌اند.»
او شباهت‌های بیشتری را هم مطرح می‌کند و می‌گوید مفاهیمی مثل برتری سفید و برتری مردانه، نسخه‌هایی از گناه نخستین‌اند – لکه‌ای که انسان‌ها با آن، فارغ از شرایط فردی‌شان، به دنیا می‌آیند. او ادعا می‌کند مشکل‌ساز (پروبلماتیک)، شیوۀ جدید گفتن ملحد است. مک‌هورتر در کتابش «طبقۀ کشیش» نویسندگان و سیاستمدارانی را شناسایی می‌کند که به باور او قوانین مربوط به چیزهایی را که می‌شود و نمی‌شود گفت دیکته می‌کنند.
اما این پدیده منحصر به چپ نیست. در تجمع‌های دونالد ترامپ، هو کردن خبرنگاران به بخشی از مناسک تبدیل شد. حمله به ساختمان کنگره با اعضای شبه‌نظامی کار کشته و خوره‌های تفنگ آماتور و البته تعداد زیادی شهروند مطیع قانون، چیزی بود که در یک جوشش جمعی اتفاق افتاد. شباهت‌های دینی دیگری هم هست: افسانه‌های مبهم کیوانان دربارۀ نخبگانی که خون می‌خورند یادآور داستان‌های یهودستیزانۀ قرون وسطی است و تجمع کیوانان که در آن منتظر ستاخیز جان اف. کندی جونیور بودند، احساسی هزاره‌ای داشت. همانطور که همکارم، آدرین لافرانس گزارش داده است، پیروان این جنبش نظریۀ توطئه، پست‌های اعضای ناشناس کیوانان در فضای مجازی را چیزی شبیه الهام الهی می‌دانند. یکی از پیروان این جنبش به لافرانس گفت «احساس می‌کنم خدا مرا به سمت کیوانان هدایت کرد.»
از آنجا که جوشش جمعی بسیار قدرتمند است، ادیان تثبیت شده برای کنترل اشتیاقی که به جنون تنه می‌زند استراتژی‌هایی اندیشیده‌اند. خاخام لارا جانرکلاسنر از کنیسۀ بروملی ریفرم در جنوب لندن به من گفت «در زندگی دینی، یا یهودی، کسی که در صومعه کنارتان می‌نشیند ممکن است حسابی دیوانه‌تان کند، ممکن است خیلی اعصاب خرد کن و با دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی باشد اما باز هم باید به تشییع جنازۀ بستگانش بروید. با این وجود، وقتی صاحب فرزندی می‌شود، باید برایش چیزی ببرید؛ با این وجود باید به عزاداری‌هایش بروید.»
در زندگی واقعی، کلیساها، مساجد، کنیسه‌ها و معابد در مراسم‌هایشان مجموعه‌ای از افراد را که به‌صورت اتفاقی کنار هم زندگی می‌کنند به اجبار دور هم جمع می‌کنند. اما کنشگری اجتماعی امروز معمولاً از طریق اینترنت است، جایی که صداهای آزاردهنده را می‌شود به‌راحتی حذف کرد. ما دین را، با امکان ذاتی‌اش برای درگیری فرقه‌ای، گرفته‌ایم و به خورد دستگاهی قطبی‌ساز داده‌ایم. جای تعجبی ندارد که سیاست امروز مثل بیابانی پر از ناله‌های غمگین است – و انگار که از همین حالا در جهنمیم.
https://t.me/yusefmasoud


چگونه عدالت اجتماعی به دینی جدید تبدیل شد
هلن لوییس
منتشر شده در آتلانتیک
ترجمۀ مسعود یوسف‌حصیرچین
بخش اول
https://t.me/yusefmasoud
*
سؤالی کوتاه. اگر کسی در خیابان خطاب به شما فریاد بکشد «توبه کن»، احتمالش بیشتر است که (الف) واعظی مذهبی باشد یا (ب) کنشگری چپ؟
پاسخش به این بستگی دارد که کجا هستید. اکتبر گذشته، جمعیتی در بیرون دفتر نتفیلیکس در لس‌آنجلس جمع شدند تا به پخش کمدی دیو چپل، نزدیک‌تر، اعتراض کنند که انتقادی بلند به کنشگران حقوق تراجنسیتی‌ها داشت. طبیعتاً، به آنان هم با اعتراض شد: یکی از طرفداران چپل پلاکاردی با نوشتۀ «ما دِیو را دوست داریم» در دست گرفته بود. اوضاع خوب پیش نرفت. کسی پلاکاردش را گرفت و آن را پاره کرد. کسی جلوی صورتش فریاد کشید، با واژگانی قابل توجه. مرد علاقه‌مند به دِیو را تشویق کردند که «توبه کن».
ماه گذشته احساس مشابهی پدیدار شد، هنگامی که دانشجوها به تصمیم کالج لندن مبنی بر توقف پرداخت پول به استون‌وال، یک خیریۀ دگرباشان جنسی، اعتراض کردند و خواهان بررسی انطباق دانشگاه با قوانین مربوط به تنوع بودند. این تصمیم شاید صرفاً فنی به نظر بیاید اما در نظر دانشجویان، نشان دهندۀ عدم تعهد این نهاد به حقوق دگرباشان جنسی بود. پلاکاردی در دست داشتند که رویش نوشته شده بود: یا دوباره به استون‌وال بپیوندید یا به جهنم بروید.
این ادبیات ارجاع به خشم خدا شاید در ابتدا عجیب به نظر برسد چون جامعه دارد کمتر مذهبی می‌شود – در سال 2020، در ایالات متحده، عضویت در کلیسا برای اولین بار به زیر از 50 درصد رسید، این عدد در سال 1999، 70 درصد بود. به گفتۀ نظرسنجی نگرش‌های اجتماعی بریتانیا، در بریتانیا، محل زندگی من، کاهش دین سازمان یافته «یکی از مهم‌ترین جریان‌های تاریخ پس از جنگ» است. شاید انتظار داشته باشیم که در نتیجه‌اش، مفاهیم دینی – توبه، آتش جهنم، بدعت، ارتداد – کم‌رنگ‌تر شوند. برای بعضی کنشگران، سیاست نقشی را غصب کرده که پیش از این دین بر عهده داشت و منبع معنا و هدف زندگی و یافتن اجتماع بود.
در ایالات متحده، غیرمذهبی‌ها جوان‌تر و لیبرال‌تر از میانگین جامعه‌اند. پس شاید عجیب نیست که آنان بیش از هر گروه دیگری در برنامه‌های پر سروصدای عدالت اجتماعی شرکت می‌کنند، به‌ویژه آنهایی که در فضای دانشگاهی شکل می‌گیرند. آنان یک دین را جایگزین دین دیگری کرده‌اند. جاناتان هاید و گرِگ لوکیانوف در کتاب نوازش ذهن آمریکایی پیشنهاد می‌کنند که اعتراضات دانشگاهی را شکلی از شیوع «جوشش جمعی» ببینیم، عبارتی که امیل دورکیم جامعه‌شناس برای توصیف احساساتی ایجاد کرد که فقط در جمعیت‌ها دیده می‌شوند. خواندن، تاب خوردن و شعار دادن، حالتی را به وجود می‌آورد که در کل گروه جریان می‌یابد. و اینطوری است که کسی بر سر غریبه‌ای به جرم نگه داشتن پلاکاردی فریاد می‌کشد «توبه کن.»
اگر آدمی منزوی هستید، خواندن و به اشتراک گذاشتن میم‌ها و تحلیل‌های سیاسی یکی از راه‌های یافتن افرادی با طرز فکر مشابه است؛ در همین حال، شبکه‌های اجتماعی و اپلیکیشن‌های دوست‌یابی تشویقمان می‌کنند به خودمان برچسبی بزنیم که الگوریتم‌ها و تبلیغ کنندگان سریعاً بتوانند ما را در دسته‌ای قرار دهند. بسیاری از عبارت‌های عدالت اجتماعی شبیه آموزه‌های دینی‌اند: اعلام ضمیرهایتان یا نشان دادن باور به تصدیق مالکیت زمین {توسط بومیان} نشان دهندۀ باور به هدف مشترکی و اطمینان بخشیدن به اعضای گروه مبنی بر این مسئله است که همۀ افراد حاضر ارزش‌های مشترکی دارند. اما برخورد با سیاست مثل یک دین، آن را از لحاظ عاطفی بی‌ثبات‌تر، قبیله‌ای‌تر (زیرا اختلاف نظرها به مسئلۀ خیر و شر تبدیل می‌شوند) و نسبت به شیوع اخلاقی‌سازی و باتقوا کردن مستعدتر می‌کنند. الیزابت الدفیلد، رئیس سابق اندیشکدۀ مسیحی تئوس، به من گفت «به نقل قول مارکس فکر می‌کردم که دین افیون توده‌هاست. فکر می‌کنم حالا سیاست آمفتامین توده‌هاست.»
الدفیلد یکی از تحلیلگران، کنشگران و رهبران مذهبی – و گاهی اوقات کسانی هر سه این‌ها هستند – بود که اخیراً برای مستند تازۀ بی بی سی، کلیسای عدالت اجتماعی، با او مصاحبه کردم. از بعضی یافته‌هایم غافلگیر شدم. از الکس کلیریانگ، کشیش نان‌باینری کلیسای یونایتد ریفرم، پرسیدم ایمانش برای آشناهای نسل هزاره‌ایش عجیب‌تر است یا جنسیتش؟ کلیریانگ گفت «فکر می‌کنم مذهبی بودنم. دگرباشان جنسی بسیاری را می‌شناسم که می‌گویند اعلام مسیحی بودن در فضایی دگرباشی سخت‌تر از اعلام دگرباشی در فضایی مسیحی است.»
https://t.me/yusefmasoud


چند روز پیش مقاله‌ای از پیتر سینگر دربارۀ آزادی بیان دیدم. در انتهای مقاله، سینگر دربارۀ پالی ماری، از کنشگران جنبش حقوق مدنی، نوشته بود. خلاصه‌ای از ماجرا را اینجا می‌نویسم، تفاوت عملکرد این عضو جنبش حقوق مدنی با کنشگران سیاست‌های هویتی این روزها واقعاً برایم جالب بود.
*
پالی ماری در سال 1910 متولد شد. او که نوۀ یک برده بود، به جنبش حقوق مدنی پیوست و بابت نشستن در بخش مختص سفیدپوست‌های اتوبوس به زندان افتاد. در دهۀ 1940 وارد دانشگاه شد و تنها زن کلاس بود، در زمانه‌ای که حتی اساتید دانشگاه هم می‌پرسیدند چرا یک زن در کلاس درسشان نشسته است. با وجود همۀ این‌ها پالی ماری شاگرد اول کلاس شد. درخواست او برای ادامۀ تحصیل در دانشگاه هاروارد رد شد، چرا؟ چون زن بود. از همین رو برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه برکلی رفت و در 1965 دکترای حقوقش را از دانشگاه ییل گرفت. در نهایت، مجموعه‌ای از فعالیت‌های حقوقی پالی ماری باعث لغو تبعیض‌های قانونی علیه زنان و سیاه پوستان شد.
اما نکته‌ای که پیتر سینگر در مقاله‌اش به آن اشاره کرد مربوط به سال 1963 و زمانی است که ماری در دانشگاه ییل بود. در همان زمان انجمن سیاسی دانشگاه ییل جورج والاس، فرماندار آلاباما، را برای سخنرانی به دانشگاه دعوت کرد. والاس قبلاً گفته بود «جدایی نژادی برای امروز، جدایی نژادی برای فردا، جدایی نژادی برای همیشه» و بعد از این سخنرانی، کوکلاکس کلن، در کلیسایی بمب‌گذاری کرد که نتیجه‌اش مرگ چهار دختر دانش‌آموز و مصدومیت بیست‌ودو نفر دیگر بود. بسیاری والاس را محرک آن حمله می‌دانستند. در آن زمان بیست سالی بود که ماری مشغول مبارزه با جدایی نژادی بود و گفته بود «جدایی نژادی هیولایی است که مردم را جدا می‌کند و جنگ داخلی به راه می‌اندازد.» همچنین گفته بود بیرون هر جایی که فرماندار والاس سخنرانی کند اعتراض خواهد کرد، با این همه، به رئیس دانشگاه ییل نامه نوشت و گفت نباید با جلوگیری از سخنرانی والاس «بر سر سنت آزادی بیان و پژوهش علمی سازش کند.» او به دلیل فعالیت در جنبش حقوق مدنی درک درستی از اهمیت حفظ این حقوق برای همه به دست آورده بود و در نامه‌اش نوشت این همان اصلی است که به کنشگران سیاه‌پوست اجازه داد در جامعه‌ای متخاصم و علیرغم تهدیدهای خشونت آمیز در مدارس بدون جدایی نژادی حاضر شوند و «باید به‌صورت برابر برای فرماندار والاس هم اعمال شود.»

https://t.me/yusefmasoud


Репост из: بورژوا
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سایه به روایت محمد ماشین‌چیان
قصد من سرزنش فردی که دستش از دنیا کوتاه شده، نیست. قصدم یادآوری کردن این موضوع مهمه که از آدم ها بت نسازیم و فراموش نکنیم این ویرانه ای که امروز از ایران باقی مانده نتیجه مکاتب فکری ورشکسته و ایده های غلطه. و گاهی اوقات این ایده های غلط و مکاتب ورشکسته در اشعار زیبا از زبان دلنازکان محترمی مثل سایه جاری میشه:
درین زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هرچيز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامه رهایی لبها ودست هاست، عصيان زندگی ست
در روی من مخند
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد
بر من حرام باد زین پس شراب و عشق
بر من حرام باد تپش های قلب شاد
#سایه #هوشنگ_ابتهاج
#محمدماشینچیان


Репост из: محمد الف
🔸مادران تیان‌آن‌من Tiananmen's mothers

‏نبرد جامعه با حاکمان جنایت‌کارش، نبرد حافظه با فراموشی است و برای چنین حکومت‌هایی چیزی خطرناک‌تر از حافظه مردم وجود ندارد؛ حتی اگر نمود آن حافظه، پیرزنی ۸۰ ساله باشد که به زور ۴۵ کیلو وزن دارد. ژانگ شیانلینگ zhang xianling بنیانگذار مادران تیان‌آن‌مِن (شبیه به مادران آبان) ‏را گاهی تا ۴۰ مامور لباس شخصی شبانه‌روز زیرنظر دارند؛ چرا که حزب کمونیست چین پیرزنی که همیشه عکس پسر ۱۹‌ساله‌اش -بانگ نان که در ۴ ژوئن ۱۹۸۹ در کشتار تیان‌آن‌من کشته شد- را همراه دارد و به بقیه مادرانی که فرزندانشان کشته شده‌اند...

@mohammadaleph
On Twitter

Показано 20 последних публикаций.

995

подписчиков
Статистика канала