باید آرام کنی حالِ بدت
سر درد دارد
ور نه نا آرام ماندن ساده اما
درد دارد
غصه هایت را گوشه ای
پنهان بکن ، دفش بکن
ور نه گوش هایِ پاره هست اما
درد دارد
حال خوب خریدنی نیست
در هیچ بازاری
حال بد هم بی خریدار است اما
درد دارد
در خماری خواب رفتن
راحت است
خواب خرگوشی هم آسان نیست حتی
درد دارد
ذهن را خواموش کردن
کار هرکس نیست
زنده و خاموش مردن ممکن اما
درد دارد
گفتگو با هر کسی
نوعی بهایی دارد
گفتگو با من بسی ساده ولیکن
درد دارد
سر فرود آوردن از روی خجالت
نیکوست
سر فرود آوردن در هر مجلسی سنگین حتی درد دارد
زوم کردن روی هر حرفی
ساده است
در و دروازه ساختن از گوش اما
درد دارد
《پای در کفش جهان کرده
زمین خواهد خورد》
قدر پاهای خود کفش پاکردن اما
درد دارد
حس ارامش و احساس سکوت
دلچسب است
حفظ آن دشوار اما ترک آن هم
درد دارد
با خودهر جور کنجکار روم
درد دارد
روبه بیرون زدن از خویش اما
درد دارد
#روشنا
سر درد دارد
ور نه نا آرام ماندن ساده اما
درد دارد
غصه هایت را گوشه ای
پنهان بکن ، دفش بکن
ور نه گوش هایِ پاره هست اما
درد دارد
حال خوب خریدنی نیست
در هیچ بازاری
حال بد هم بی خریدار است اما
درد دارد
در خماری خواب رفتن
راحت است
خواب خرگوشی هم آسان نیست حتی
درد دارد
ذهن را خواموش کردن
کار هرکس نیست
زنده و خاموش مردن ممکن اما
درد دارد
گفتگو با هر کسی
نوعی بهایی دارد
گفتگو با من بسی ساده ولیکن
درد دارد
سر فرود آوردن از روی خجالت
نیکوست
سر فرود آوردن در هر مجلسی سنگین حتی درد دارد
زوم کردن روی هر حرفی
ساده است
در و دروازه ساختن از گوش اما
درد دارد
《پای در کفش جهان کرده
زمین خواهد خورد》
قدر پاهای خود کفش پاکردن اما
درد دارد
حس ارامش و احساس سکوت
دلچسب است
حفظ آن دشوار اما ترک آن هم
درد دارد
با خودهر جور کنجکار روم
درد دارد
روبه بیرون زدن از خویش اما
درد دارد
#روشنا