چگونه شاعر شویم؟


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


زهرا شریفی
جستارنویس و مروج شعر
ویراستار
ارتباط با من:
sz_sharifi@yahoo.com
@shernevisii
Zahrasharifi.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


📋 نوشتن سخت است چون…

نوشتۀ زهرا شریفی:


خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم آن‌ها که زیاد می‌نویسند و نوشتن برایشان دغدغه‌ای بزرگ است همین‌که قلم را روی کاغذ می‌گذارند کلمه است که می‌ریزد از نوک آن.

نویسنده‌هایی که تند تند مقاله می‌نویسند و کتاب چاپ می‌کنند و با واژه‌ها رفاقتی دارند عجیب.

یا نه همین خودمان که حالا داریم در مسیر نوشتن تاتی تاتی می‌کنیم، شده که بگوییم من از پس این کار برنمی‌آیم و نمی‌توانم بنویسم.

اما آیا نوشتن سخت است؟

بله.



🔹نوشتن سخت است چون…
تمرکز می‌خواهد.

این کار خیلی ساده به نظر می‌رسد، نه؟ خب می‌نشینیم پشت میز و تمرکز می‌کنیم و بعد ایده‌ها همین‌طور به سمت ما سرازیر می‌شوند؛ اما نه. ایده‌ها همیشه هم مثل سیب از درخت روی سر ما نمی‌افتند.

باید همان‌طور که در جامعه رفت‌وآمد داریم، با افراد مختلف معاشرت می‌کنیم، زمانی که توی اتوبوس نشسته‌ایم و منتظر رسیدن به مقصد هستیم یا در حال انجام هر کار دیگری تمرکز داشته باشیم و بتوانیم چنگ بزنیم و ایده‌های سرگردان در هوا را بقاپیم.

اغلب مواقع هم به چیزهایی برخورد می‌کنیم که تکراری هستند و قبلاً کسی دیگر از آن‌ها حرف زده اما برای اینکه بتوانیم با دیدگاه و نگاه یکتای خودمان چیزی در مورد آن بنویسیم تمرکز می‌خواهیم.

حالا این تمرکز را هم نمی‌توان یا داد و یاد گرفت. هرکسی برای جمع کردن حواسش روی یک موضوع راهی دارد.

حالا این راه ممکن است به‌جایی هم نرسد مهم این است که در مسیر بمانیم.


🔹نوشتن سخت است چون…
تمرین می‌خواهد.

تمرین کردن تنها چیزی است که برای فراگیری هر مهارتی توصیه می‌شود. حالا عده‌ای فکر می‌کنند نوشتن هنری است وصل به الهام و بی‌نیاز از تکرار و تمرین.

برای کسانی که شروع به نوشتن می‌کنند هفتۀ اول و دوم تمرین کردن راحت است، البته شاید؛ اما از روزهای بعد تبدیل می‌شود به همان کاری که مدام پشت گوش می‌افتد.

وقتی به این مرحله از سستی می‌رسیم قطع به یقین نوشتن سخت‌تر هم خواهد شد.

به‌خصوص اگر بخواهیم کنار تمرین، نظم را هم قرار بدهیم.


🔹نوشتن سخت است چون…
احتیاط می‌خواهد.

وقتی اولین گام را در جادۀ نوشتن برمی‌داریم باید برای برداشتن قدم بدی احتیاط کنیم. نه اینکه بترسیم. آرام‌آرام اما پیوسته رفتن شرط است. اگر این کار را با حزم و هوشیاری انجام ندهیم احتمال زمین خوردن و واپس رفتنمان بسیار است.

یکی از چیزهایی که می‌تواند موجب احتیاط بیشتر شود تعهد است. متعهد و مایل بودن به کاری که دوستش داریم عجله و ناشکیبایی را می‌کشد و دستاوردی شگفت در پس این قتل زیباست.


🔹نوشتن سخت است چون…
شجاعت می‌خواهد.

نوشتن به افشای خود آسیب‌پذیرمان نیاز دارد. می‌طلبد که از منطقۀ امن خودمان خارج شویم و در آغاز نوشتن کار راحتی نیست.

حتی اگر نخواهیم نوشته‌ای را منتشر کنیم باید بتوانیم خود واقعی‌مان را روی صفحه بیاوریم. با این کار نه‌تنها اعتمادبه‌نفس بیشتری خواهیم داشت بلکه بعدها در ارتباط با مخاطب نیز ارتباط حسی بیشتری برقرار خواهیم کرد.

نوشتن جسارت و بی‌پروایی می‌خواهد.


🔹نوشتن سخت است چون…
فروتنی می‌خواهد.

ممکن است برای هرکدام از ما این اتفاق بیفتد که با نوشتن مقاله یا یادداشتی موفقیت‌های مختلفی کسب کنیم یا به هر طریقی دیده شویم. حس موفقیت زودگذر است یا احتمالاً کوتاه‌مدت.

مهم این است که در یک مقطع نمانیم و در را به روی ایده‌های جدید و کامیابی‌های بعدی نبندیم.

گاهی ماندن در یک موقعیت خاص، هرچند خوب و باشکوه، پای رفتنمان را در مسیری که باید لنگ می‌کند. حتی ممکن است چنان گرفتار شویم که دیگر فراموش کنیم که به کجا می‌رفتیم.

بهتر است از نوشته‌ای که پیروزمندانه بوده بیرون بیاییم، گوشه‌ای بایستیم و بگذاریم راه خودش را برود.

کار آسانی نیست چون شادی و شعف و اعتمادبه‌نفسی با خود آورده که نمی‌شود نادیده‌اش گرفت؛ اما شدنی است.


@zahrasharifii
zahrasharifi.com


من نمی‌توانم توضیح بدهم که چرا شعر می‌گویم. فکر می‌کنم همۀ آن‌ها که کار هنری می‌کنند، علتش یا لااقل یکی از علت‌هایش یک‌جور نیاز ناآگاهانه است به مقابله و ایستادگی در برابر زوال. این‌ها آدم‌هایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می‌فهمند و همین‌طور مرگ را. کار هنری یک‌جور تلاشی است برای باقی ماندن و یا باقی گذاشتن «خود» و نفی معنی مرگ. گاهی‌اوقات فکر می‌کنم درست است که مرگ هم یکی از قوانین طبیعت است، اما آدم تنها در برابر این قانون است که احساس حقارت و کوچکی می‌کند. مسأله‌ای‌ست که هیچ کاری‌ش نمی‌شود کرد. حتی نمی‌شود مبارزه کرد برای از میان بردنش. فایده ندارد، باید باشد. خیلی هم خوب است. اين يك تفسير کلی که شاید هم احمقانه باشد.

فروغ فرخزاد

#شعرانه
@zahrasharifii
zahrasharifi.com


🌀شما با نوشته‌های خود چه می‌کنید؟

برای همۀ ما پیش آمده که نوشتن متنی را شروع می‌کنیم اما به هزار و یک دلیل ادامه نمی‌دهیم. یا به نظرمان خوب پیش نمی‌رود یا موضوع را دوست نداریم یا شاید هم ذهنمان مسدود می‌شود. این‌طور مواقع چه‌کار می‌کنید؟

🔗در لینک زیر بخوانید:

https://bit.ly/2JaE2a0

zahrasharifi.com


Репост из: چگونه شاعر شویم؟
📗بنویس! ساعت پاکنویس
✍🏻شهیار قنبری

پیشینیان همیشه گفته‌اند:
-باید شعر خودش بیاید.
نگفته‌اند که برای آمدنش، باید خانه‌تکانی کرد. باید پرده‌ها را در شبنم یاس شُست. باید برای اینکه پاهایش زخم برندارد، فرش سرخ بافت. باید چشم‌ها را با نقرۀ مهتاب گردگیری کرد. باید کار کرد. باید آماده شد.
وگرنه، شعر خودش نمی‌آید!

🗞نشر نیماژ

#شعر_و_کتاب
#شعرانه
@zahrasharifii
zahrasharifi.com


خطاست این که دل دوستان بیازاری
ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد؟

#بیت_باز
#سعدی
@zahrasharifii


بخت از منت گرفت و دلم آن‌چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرنده‌ای

#بیت_باز
#هوشنگ_ابتهاج
@zahrasharifii


ز هجرش بس که در خود گم شدم، آگاهیم نبوَد
که هر شب من کجا و او کجا و دل کجا باشد

#بیت_باز
#امیرخسرو_دهلوی
@zahrasharifii


دلم به سینهٔ صد چاک، مشکل آید باز
که مرغ رفته، به سوی قفس نمی‌نگرد

#بیت_باز
#هلالی_جغتایی
@zahrasharifii


به عالیه نجیب و عزیزم!

می‌پرسی با کسالت و بی‌خوابی شب چطور به سر می‌برم؟ مثل شمع: همین‌ که صبح می‌رسد خاموش می‌شوم و با وجود این، استعداد روشن‌شدن دوباره در من مهیّاست.

بالعکس دیشب را خوب خوابیده‌ام. ولی خواب را برای بی‌خوابی دوست می‌دارم. دوباره حاضرم. من هرگز این راحت را به آنچه در ظاهر ناراحتی به نظر می‌آید، ترجیح نخواهم داد. در آن راحتی دست تو در دست من است و در این راحتی… آه! شیطان هم به شاعر دست نمی‌دهد؛ مگر این‌که در این تاریکی شب، خیالات هراسناک و زمان‌های ممتد ناامیدی را به او تلقین کند!

حال من یک بسته‌ٔ اسرار مرموزم. مثل یک بنای کهنه‌ام که دستبرده‌های روزگار مرا سیاه کرده است. یک دوران عجیب خیالی در من مشاهده می‌شود. سرم به شدت می‌چرخد. برای این‌که از پا نیفتم، عالیه، تو مرا مرمت کن. راست است: من از بیابان‌های هولناک و راه‌های پرخطر و از چنگال سباع گریخته‌ام. هنوز از اثره‌ٔ آن منظره‌های هولناک هراسانم.
چرا؟ برای این‌که دختر بی‌وفایی را دوست می‌داشتم. قوه مقتدره‌ٔ او بی‌تو، وجه مشابهت را از جاهای خوب پیدا می‌کند.

پس محتاجم به من دلجویی بدهی. اندام مجروح مرا دارو بگذاری و من رفته‌رفته به حالت اولیه بازگشت کنم.
گفته بودم قلبم را به دست گرفته با ترس و لرز آن‌ را به پیشگاه تو آورده‌ام.
عالیه عزیزم! آن‌چه نوشته‌ای را باور می‌کنم. یک مکان مطمئن به قلب من خواهی داد. ولی برای نقل مکان دادن یک گل سرمازده‌ٔ وحشی برای این‌که به مرور زمان اهلی و درست شود، فکر و ملایمت لازم است.

چقدر قشنگ است تبسم‌های تو!


💌 از نامه‌های نیما یوشیج به عالیه

#نامه_نویس
@zahrasharifii
zahrasharifi.com


با زمزمه‌ای غم‌بار، تکرار من است انگار
تنهایی فوّاره، در خالیِ میدان‌ها

#بیت_باز
#حسین_منزوی
@zahrasharifii


در گفتگوی امروز صبح با دوستی عزیز بحثی پیش آمد که باعث شد هر دو همزمان این بیت را بخوانیم.
از همان صبح روی زبان من این بیت جاریست و همایون هم می‌خواند.
شما هم اگر دوست داشتید بشنوید و لذت ببرید.


عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

#حافظ
#موسیقی
@zahrasharifii


با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

#بیت_باز
#حافظ
@zahrasharifii


جهان پیشینم را انکار می‌کنم
جهان تازه‌ام را دوست نمی‌دارم،
پس گریزگاه کجاست،
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟

#شعر
#غاده_السمان
@zahrasharifii


Репост из: چگونه شاعر شویم؟
تندبادی
در شب همه‌ٔ برگ‌های درختان را کنده است
تنها یک برگ
باقی مانده
رقصنده‌ای تنها بر شاخه‌ای برهنه.

با این مثال
خشونت ادعا می‌کند
که بله البته
گاه‌به‌گاه لطیفه‌ٔ کوچکی را دوست می‌دارد.

#شعر
#ویسواوا_شیمبورسکا
@zahrasharifii


شب همیشه به تمامی شب نیست
چرا که من می‌گویم
چرا که من می‌دانم
که همیشه،
در اوج غم،
یک پنجره باز است
پنجره‌ای روشن
و همیشه هست

رویاهایی که پاسبانی می‌دهند
آرزویی که جان می‌گیرد.

#شعر
#پل_الوار
@zahrasharifii


دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت
آمدم، نعره مزن، جامه مَدَر، هیچ مگو...

#مولوی

🎙بشنویم با صدای احمد شاملو

#دکلمه
#احمد_شاملو
@zahrasharifii


اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
قهوه‌خانه‌ها به چه‌کار می‌آیند؟
و اگر نتوانم بی‌هدف با تو پرسه بزنم
خیابان‌ها به چه کار می‌آیند؟
و اگر نتوانم
بی‌هراس نامت را در گلو بگردانم
کلمات به چه‌کار می‌آیند؟
و اگر نتوانم فریاد بزنم
«دوستت دارم»
دهانم به چه‌کار می‌آید؟

#شعر
#سعاد_الصباح
@zahrasharifii


جسم تو نقشه‌ٔ من است
و بعد از این نقشه‌های جهان برایم بی‌اهمیت شده است
من کهن‌ترین پا‌یتخت اندوهم
وزخمم به قدمت نقوش فراعنه است
دردم همچون لکه‌ٔ روغنی ا‌ست، ممتد
از بیروت تا به چین
دردم قافله‌ای‌ست که فرستاده‌اند
خلفای شام به چین
در قرن هفتم میلادی
پس گم شد در دهان اژدهایی...


#شعر
#نزار_قبانی
@zahrasharifii


🌀۳ چیزی که هر نویسنده‌ای باید از خودش بپرسد

تمام روز درگیر این بودم که تو و منِ نویسنده قبل از نوشتن، باید چه چیزهایی از خودمان بپرسیم و چه چیزی را در خودمان پرورش بدهیم؟ چه سؤال‌هایی درست است و می‌تواند ما را در مسیر بهتری قرار بدهد؟

🔗در لینک زیر بخوانید:

https://bit.ly/2X0OtqD

zahrasharifi.com

Показано 20 последних публикаций.

526

подписчиков
Статистика канала