#کوچولو_شهوتی_757
محزون شانههاشو بالا انداخت و گفت :
-نمیدونم والا منم گلسا وحید که قاطی کرده گفت اگه باهاش
ازدواج کنی دیگه اسم منو
نیار طنازم نگذاشت نه برداشت برگشت گفت ما خیلی وقت صیغه کردیم نبودی
-ببینی وقتی وحید اینو شنید
چه جوری رنگ عوض کرد و سکته از پشت گوشش رد شد
-ولی دیگه وحید گفت که طناز
برای من مردی
و دیگه منم برادر تو نیستم دیگه
دیگه فراموش کن منی وجود داره
و کلاً سمت من و خانوادم
نیا که نجاستت خانواده
منو حداقل نگیره
قشنگ دقیق همینا رو بهش گفتا گلسا
بیشتر از این غیبت جایز ندونستم و چون نمیدونستم دقیقا چجوریه داستان ترجیح دادم دخالت نکنم دیگه.
-ای بابا دختر ولش کن . بیا بریم پیش بقیه. الاناس که متین بیدار شهها.
اون شب با کلی شوخی و خنده تلاش کردیم تا
حال وحید بهتر شه و حداقل غصه خواهرشو
نخوره و تا حدودی موفق هم شدیم ، چون
صدای قهقههاش تو خونه پر شده بود و رها
از این وضعیت حسابی راضی بود ، اینومیشد
از چشمای تشکر آمیزش خوند.
اخرشب بعد از خوابوندن متین ، هرکس تو اتاق خودش رفت و من و رادوینم به اتاق خودمون.
محزون شانههاشو بالا انداخت و گفت :
-نمیدونم والا منم گلسا وحید که قاطی کرده گفت اگه باهاش
ازدواج کنی دیگه اسم منو
نیار طنازم نگذاشت نه برداشت برگشت گفت ما خیلی وقت صیغه کردیم نبودی
-ببینی وقتی وحید اینو شنید
چه جوری رنگ عوض کرد و سکته از پشت گوشش رد شد
-ولی دیگه وحید گفت که طناز
برای من مردی
و دیگه منم برادر تو نیستم دیگه
دیگه فراموش کن منی وجود داره
و کلاً سمت من و خانوادم
نیا که نجاستت خانواده
منو حداقل نگیره
قشنگ دقیق همینا رو بهش گفتا گلسا
بیشتر از این غیبت جایز ندونستم و چون نمیدونستم دقیقا چجوریه داستان ترجیح دادم دخالت نکنم دیگه.
-ای بابا دختر ولش کن . بیا بریم پیش بقیه. الاناس که متین بیدار شهها.
اون شب با کلی شوخی و خنده تلاش کردیم تا
حال وحید بهتر شه و حداقل غصه خواهرشو
نخوره و تا حدودی موفق هم شدیم ، چون
صدای قهقههاش تو خونه پر شده بود و رها
از این وضعیت حسابی راضی بود ، اینومیشد
از چشمای تشکر آمیزش خوند.
اخرشب بعد از خوابوندن متین ، هرکس تو اتاق خودش رفت و من و رادوینم به اتاق خودمون.