#هرزه_کوچک_844
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و جیغ زدم:
- منظورت چیه؟ کدوم ج.نده ای توی خونه ی من بوده؟ خاک برسرت کنن یاسر.
اخم های یاسر در هم رفت و غرید:
- حرف دهنتو بفهم...اروم تر...بچه خوابه بیدار میشه... بده من ببینم.
امیر رواز بغلم بیرون کشید.
عین یه گاو وحشی که پارچه ی قرمز مقابلش گرفته باشن تند تند نفس میکشیدم.
- چرا اینجوری میکنی نیاز؟
بخدا که نمیتونستم جلوی خودم روبگیرم... هر چی سعی میکردن اروم باشم
هر چقدر که با خودم چینده بودم که ارامش خودم روحفظ کنم اما نتونستم.
زدم زیر گریه... درست عین یه بچه ی دو سه ساله زار زار گریه میکردم.
با گریه های من... امیر هم زدزیر گریه.
یه جوری نگاهم میکرد یاسر که انگار داره به یه روانی نگاه میکنه.
- وای خدای من... کار مامانمه.
نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و جیغ زدم:
- منظورت چیه؟ کدوم ج.نده ای توی خونه ی من بوده؟ خاک برسرت کنن یاسر.
اخم های یاسر در هم رفت و غرید:
- حرف دهنتو بفهم...اروم تر...بچه خوابه بیدار میشه... بده من ببینم.
امیر رواز بغلم بیرون کشید.
عین یه گاو وحشی که پارچه ی قرمز مقابلش گرفته باشن تند تند نفس میکشیدم.
- چرا اینجوری میکنی نیاز؟
بخدا که نمیتونستم جلوی خودم روبگیرم... هر چی سعی میکردن اروم باشم
هر چقدر که با خودم چینده بودم که ارامش خودم روحفظ کنم اما نتونستم.
زدم زیر گریه... درست عین یه بچه ی دو سه ساله زار زار گریه میکردم.
با گریه های من... امیر هم زدزیر گریه.
یه جوری نگاهم میکرد یاسر که انگار داره به یه روانی نگاه میکنه.
- وای خدای من... کار مامانمه.