‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌●❥سرگردمغرور مادمازل جاسوس●❥


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


کپی از رمان پیگرد قانونی دارد...
#رمان_جذاب_سرگرد_مغرور_مادمازل_جاسوس
دل آرام دختر شیطونی که مجبور میشه همکار چهارتا پسر بشه که یکی از اونا یوبس تشریف دارن و در حال همکاری.......
کانال گپ چنلمون
t.me/Madmazal_Jacos
ادمین:
@Madmazal_J

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


24


قلبم از خوندنش به درد اومد🥺
باورم نمیشه یک رمان با دو پارت اولش اشکمو درآورده باشه!!😔👇


https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk

اشکام ریخت ، ناباور نگاهش میکردم، انگار که همون حامینی نبود که من میشناختم!
همون که دوستم داشت و مواظبم بود!

_من...من باور نمیکنم...تو حامین من نیستی، حامینم از این حرفا نمیزد!

تو چشمام زل زد و گفت

_ همونم توکا؛ من همون حامینم ولی خسته شدم از این رابطه که یه طرفه‌است، خسته شدم از اینکه هی به دروغ بگم دوستت دارم!

بعد از یکسال که با خاطره های قشنگ، با دعوا و آشتی های شیرین گذشت میخواست ترکم کنه اما چرا؟!

خم شدم و به صورتش نگاه کردم!

_تو چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری؟!

طول کشید اما بلاخره نگاهم کرد، مردمک چشماش میلرزید با صدایی کم جون پچ زد

_دوستت ندارم!


شنیدم؛ صدای شکستن قلبم رو شنیدم و اشک‌هام ریخت!
بغض دار داد زدم

_این بود کادوی تولدم؟
میخواستی رفتنت‌و بهم هدیه بدی!؟


از روی مبل بلند شد ، دست های مشت شدم رو تخت سینه‌اش کوبیدم و بلند تر داد زدم جوری که گلوم سوخت!

_ چرا حامییین مگه چی کم گذاشتم برات؟!
لعنتی من عاشقت بودم و هستم!


عصبی شد، مچ دستام رو گرفت و غر زد

_مشکل همینجاست؛ تو زیادی عاشق شدی، عشق زیاد دِلو میزنه!

با حرفش انگار جون از تَنَم گرفت ، توان ایستادن نداشتم!

به سمت در رفت، نگاهم نکرد، ندید دارم ذره ذره آب میشم ، اشک هایی که تا دیروز براش دردآور بود رو ندید!
دستش رو دستگیره در نشست و غمگین پچ زد

_تولدت مبارک!

و رفت!

https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk

رمانش خیلی خاصه ، هم غمگین و اشک‌دراره ، هم یه عاشقانه ناب داره!
اگه میخوای بدونی دلیل اینکه پسره چرا دختره رو ول کرد حتما جوبین شو بخون😭❤️


پسره غیرتی میشه و به خاطر اینکه نامزدش با پسر حرف زده میزنتش..😳😱

نزدیکم شد و غر زد

_نگفته بودی دوسته پسر داری؟!

ترسیده از لحنش خودم رو عقب کشیدم و لب زدم

_مهم نبود خب....دوستمه دیگه چی میگفتم!؟

اخمش غلیظ تر شد ، تن صداش رو کمی بالا برد و حرص زد

_تو بیخود میکنی با پسر صحبت میکنی ، اصلا چه لزومی داره انقدر باهاش صمیمی باشی!؟

متعجب از رفتارش چشمام گرد شد ، تک خنده‌ای کردم و لب زدم

_وا حامین...یعنی چی؟
چرا اینجوری میکنی؟


لحنش جدی و پر از خشم بود!

_چجوری میکنم؟ نمیتونستی یک کلام بگی دوستی به نام مهراد داری؟
میدونی حساسم و چیزی دربارش نگفتی؟


شونه‌ای بالا انداختم، جا خورده و کمی ترسیده لب زدم

_ باشه حالا.....چرا شلوغش میکنی؟
ببخشید!


اما انگار قرار نبود آروم بشه ، چون دستش بالا رفت و توی صورتم کوبیده شد که....

https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
رمانی رمانتیک و در عین حال هیجانی😋
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk


24


Репост из: برترین رمان تلگرام جویین شید سریع😋🖇️
قلبم از خوندنش به درد اومد🥺
باورم نمیشه یک رمان با دو پارت اولش اشکمو درآورده باشه!!😔👇


https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk

اشکام ریخت ، ناباور نگاهش میکردم، انگار که همون حامینی نبود که من میشناختم!
همون که دوستم داشت و مواظبم بود!

_من...من باور نمیکنم...تو حامین من نیستی، حامینم از این حرفا نمیزد!

تو چشمام زل زد و گفت

_ همونم توکا؛ من همون حامینم ولی خسته شدم از این رابطه که یه طرفه‌است، خسته شدم از اینکه هی به دروغ بگم دوستت دارم!

بعد از یکسال که با خاطره های قشنگ، با دعوا و آشتی های شیرین گذشت میخواست ترکم کنه اما چرا؟!

خم شدم و به صورتش نگاه کردم!

_تو چشمام نگاه کن و بگو دوستم نداری؟!

طول کشید اما بلاخره نگاهم کرد، مردمک چشماش میلرزید با صدایی کم جون پچ زد

_دوستت ندارم!


شنیدم؛ صدای شکستن قلبم رو شنیدم و اشک‌هام ریخت!
بغض دار داد زدم

_این بود کادوی تولدم؟
میخواستی رفتنت‌و بهم هدیه بدی!؟


از روی مبل بلند شد ، دست های مشت شدم رو تخت سینه‌اش کوبیدم و بلند تر داد زدم جوری که گلوم سوخت!

_ چرا حامییین مگه چی کم گذاشتم برات؟!
لعنتی من عاشقت بودم و هستم!


عصبی شد، مچ دستام رو گرفت و غر زد

_مشکل همینجاست؛ تو زیادی عاشق شدی، عشق زیاد دِلو میزنه!

با حرفش انگار جون از تَنَم گرفت ، توان ایستادن نداشتم!

به سمت در رفت، نگاهم نکرد، ندید دارم ذره ذره آب میشم ، اشک هایی که تا دیروز براش دردآور بود رو ندید!
دستش رو دستگیره در نشست و غمگین پچ زد

_تولدت مبارک!

و رفت!

https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk

رمانش خیلی خاصه ، هم غمگین و اشک‌دراره ، هم یه عاشقانه ناب داره!
اگه میخوای بدونی دلیل اینکه پسره چرا دختره رو ول کرد حتما جوبین شو بخون😭❤️


Репост из: برترین رمان تلگرام جویین شید سریع😋🖇️
پسره غیرتی میشه و به خاطر اینکه نامزدش با پسر حرف زده میزنتش..😳😱

نزدیکم شد و غر زد

_نگفته بودی دوسته پسر داری؟!

ترسیده از لحنش خودم رو عقب کشیدم و لب زدم

_مهم نبود خب....دوستمه دیگه چی میگفتم!؟

اخمش غلیظ تر شد ، تن صداش رو کمی بالا برد و حرص زد

_تو بیخود میکنی با پسر صحبت میکنی ، اصلا چه لزومی داره انقدر باهاش صمیمی باشی!؟

متعجب از رفتارش چشمام گرد شد ، تک خنده‌ای کردم و لب زدم

_وا حامین...یعنی چی؟
چرا اینجوری میکنی؟


لحنش جدی و پر از خشم بود!

_چجوری میکنم؟ نمیتونستی یک کلام بگی دوستی به نام مهراد داری؟
میدونی حساسم و چیزی دربارش نگفتی؟


شونه‌ای بالا انداختم، جا خورده و کمی ترسیده لب زدم

_ باشه حالا.....چرا شلوغش میکنی؟
ببخشید!


اما انگار قرار نبود آروم بشه ، چون دستش بالا رفت و توی صورتم کوبیده شد که....

https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk
رمانی رمانتیک و در عین حال هیجانی😋
https://t.me/joinchat/G5Pt4L1HsQIwMDVk


Репост из: ᯓ𝘾𝘼𝙉𝘿𝙔 𝙀𝘿𝙄𝙏
'https://t.me/editardiya/504/b1' rel='nofollow'>مموجی و ایموجی.....آیفون و اندروید🤍🌸


Репост из: ساخت بنر شیشه ای
آموزش این ادیت رو میخوای ؟؟😎💜


Репост из: Неизвестно
زندگی ورق میخورد و از نو #شروع میگردد.زندگی که با اتفاقی #ناگوار به #فراموشی سپرده میشود...
⛔⛔⛔⛔⛔⛔
#غرق شدن دختری #سرزنده در دریا باعث میشود #که او از زندگی عقب بماند و #مفقود شود اما این پایان #ماجرا نیست!!!
#زندگی به او فرصت #دوباره نفس کشیدن را میدهد #و دکتر امیر سپهرتاج را سرراه او قرار میدهد.
#او به نجات دخترک میشتابد و از کام مرگ #نجات میابد...
حال #دختر به دنبال #روزهایش است...
#روزهایی که از خاطرش محو شده اند...
او دراین میان با امیر همراه هست و #برای پیداکردن #رموز زندگی خود،رازهای امیر را افشا میکند..
⛔⛔⛔⛔⛔⛔
https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0


Репост из: بنرهای طلسم دریا
#دختره_رو_تو_ماشین_خفت_کرده_میخواد_بهش_تجاوز_کنه
#بهترین_رمان_از_نگاه_ادمین👌

⛔⛔⛔⛔⛔
_نگهدار #عوضیِ حیـ...

حرفمو کامل نکردم که برگشت و با #پشت_دستش محکم کوبید رو دهنم و عصبی گفت:#صدات برعکس چشمات خیلی رو #اعصابه!
از شدت #درد به خودم پیچیدم.
_خواهش میکنم ولم کن #توروخدا بزار برم.
_چشم به موقش #ولت میکنم،مطمئنم توام #دلت میخواد فقط داری #ناز می کنی وگرنه سوار #ماشین_شخصی نمیشدی!
منو کشید و تا به خودم بیام پرتم کرد تو یه ویلا،با ترس به اطرافم نگاه کردم و به سمت اون مرد حمله کردم که در ویلا رو #قفل کرد و به طرفم اومد.با یک حرکت #کمربندشو در آورد و دستشو #بالا برد،چشمامو بستم و...
♨♨♨♨♨
https://t.me/joinchat/NjLv8pM8yvA2OGU0


20


Репост из: زیر هجده جوین نده🍒
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
رابطه‌ی #رئیس و کارمندی❌😱⚠️

من دلبرم، دلبر کیاراد! دختری که #مجبور شدم برای کار به شرکت #پسرعموم برم. عمویی که سال‌ها ولمون کرده بود و حالا جز اون کسی رو نداشتم.
وقتی وارد شرکت شدم با #شرط عجیب پسرعموم دهنم باز موند...
اون از من می‌خواست #تختش رو گرم کنم..

⚠️❌⚠️❌

مجبور میشه #همخواب پسرعموی #هات و خشنش بشه و هر شب #سکس و با پوزیشنای مختلف تحمل کنه که این وسط #باردار میشه و...❤️‍🩹🔞

https://t.me/joinchat/MavTH_86V9NmNjVk
https://t.me/joinchat/MavTH_86V9NmNjVk


Репост из: ℌ𝔢𝔯𝔞🍃
_ من نمیخورمش.
#هیلدا کلافه #نگاهم کرد و گفت:
_ #نازلی مگه خوردن #نخوردنش شوخیه؟ #مجبوری بخوری.
+ آخه #فلافل هم شده غذا؟ بخوریم که تا #صبح اینجا باید #خمپاره بزنیم که.
_ الان #فلافل سی #هزار تومنه جزع #ساندویچ های #لاکچری حساب میشه.
نگاهی به #ساندویچ شل و ول کردم.
_ نگاه کن تروخدا#دراز و #شل.
+ میخوای یک چیز #دراز و شل بهت بدم؟ میدونم خوشت میاد.
نگاهی به #تیام کردم که به #اونجاش اشاره میکرد کثافط#منحرف چشمام رو #بستم تا اومدم جیغ بزنم #بغلم کرد و بی توجه به #هیلدا به سمت #اتاقمون حرکت کرد
پرتم کرد رو تخت روم خیمه زد و...

https://t.me/joinchat/gesTraW6svc4NGY8


Репост из: فول طنز 🙂😂
#رمانی_متفاوت_عاشقانه_معمایی⛓🍷
#پارت_واقعی🤤💢
نویسنده ترکونده این قلمش رو😳⭕️
#عاشقانه_خشن❌⚠️
⛓میخواستم بهش کمک کنم
میخواستم بهترش کنم ولی اون دیوونم کرد...🖇💯

چشم که باز کردم،نگاهم به جای نا آشنایی افتاد
یکم که فکر کردم یادم اومد که داشتم از پیش مریضم برمیگشتم که یهویی یکی از پشت دستمالی جلوی بینیم گرفت...
صدای در بلند شد که نگاهم افتاد به....
نه نه خدای من برسام منو دزدیده!؟
-عوضی چرا منو دزدیدی!؟
پوزخندی زد و نزدیکم شد
_میخواستی منو درمان کنی خانم دکتر!
خواستم حمله کنم بهش که با بسته بودن دست و پام مواجعه شدم
اومد نزدیکم و کنار گوشم خمار لب زد
_به جهنمت خوش اومدی خانم دکتر
لیسی به لاله گوشم زد...
داستان مریض روانی رو خوندی؟‼️
این رمان صحنه های اروتیک داره🚫😐
نویسنده فقط به10نفر حق عضویت داده🤦‍♀❌
https://t.me/joinchat/3cRSTIRnL3kzODE0
تا یک ساعت دیگه لینک باطله⛔️⚠️


Репост из: ⁿᶦˡᵒᵒᶠᵃʳ ғᴀɴᴏᴜᴅɪ
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#آقازاده‌ای_که_خودش_رو_گدا_جا_میزنه 🤣😍

سام، یه آقا زاده‌ی پولدار که با وجود نامزد عاشق دختری پایین‌شهری میشه که دو بار دست به خودکشی زده!

برای این‌که این‌دختر رو تصاحب کنه خودش و یه پسر آس و پاس جا میزنه و تو یه عطاری شاگردی می‌کنه😂🤦‍♀

واییی فقط ماشین پیکان قراضه‌اش😂😂

کل کل‌هاشون😍🤣
کراش همه ی رمان‌خوناست😂❤️


https://t.me/joinchat/WKeGF1Zfj8Q3NDc0


Репост из: رز
دختره بین دوتا پسر گیر کرده
فقط دوئل این دوتا پسر خوندنی
💦💦🔞🔞🚫🚫🚫🍷🍷


عصبی مشت کوبیدم تو سینه اورهان و سرش داد زدم:
♨️وسط مهمونی آبان منو میکشونی یه گوشه خلوت.... نمیگی منو تو رو ببین سر جفتمون و م...

لباش و رو لبام گذاشت و محکم بوسید جوری که دردم اومد!! خواستم هولش بدم عقب که دستام و بالای سرم قفل کرد .... فقط از این وحشت داشتم که سرو کله الکس پیدا بشه .
دستش کمرم و نوازش میکرد . از لباش گاز گرفتم که یکم ازم فاصله گرفت!!
با التماس خواستم چیزی بگم که...

♨️با زن من تو دستشویی لاس میزنی و تنی که مال منه رو لمس میکنی؟؟!!!🔞🔞

ترسیده زبونم قفل کرده بود... تا اورهان به خودش بیاد آبان مشتی تو صورتش زد که بیهوش افتاد گوشه‌ای...
خواستم از موقعیت استفاده کنم و از دست این وحشی افسار گسیخته فرار کنم که.... دستاش دور کمرم حلقه شد و پهلوهام و چنگ زد ....

♨️کجا داری میری تشریف داشتین بانو!! منو تخت و شلاق امشب قرار ازت پذیرایی کنیم

⛓⛓⛓🔞🔞🔞🔞🍷🍷🍷

دارای صحنه های باز....
محدودیت عضویت داره چنلش
https://t.me/joinchat/zsMK8kg1EX83ZDc0


Репост из: رز
بیحال عق زدم و داخل مطب شدم یه دکتر که مسن بود با دیدنم لب زد:
_ بشین دخترم!
کمی عینکش رو جا به جا کرد و روی تخت دراز کشیدم شلوارم رو از پام در آوردم.
سری به تاسف تکون داد.
برگه‌ای رو در آورد و روش چندتا چیز نوشت.
❌ ببین گلم بافت رحمت داغون شده انگار بهت چند باز تجاوز شده معقدتم که دیگه نگم برات!
دست‌هام لرزید و به دکتر نگاه کردم عینکش رو در آورد چشم‌هاش رو ماساژ داد.
_ شوهرت باهات رابطه‌ی خشن و وحشیانه داشته؟!
سری تکون دادم.
_ عزیزم تو حامله‌ای سه ماهته نباید بهش اجازه بدی نزدیکت بشه!
❌اخه بهم اجازه نمیده همش تکمین میخواد...
❌ واسه خودت میگم گلم این داروهات رو بخور به شوهرتم داوری جنسی بده میلش کم بشه!
یهو در باز شد و آبان با ابروهای گره خورده غرید:
❌هرزه‌ی پاپتی داری به زنم یاد میدی ازم دوری کنه؟! میخوای کاری کنی شب‌ها دور از شوهرش بخوابه؟! در این مطب رو گل می‌گیرم تا بفهمی با کی طرفی!
به طرف من رو کرد.
_ عزیزم تو هنوز ظایفت رو خوب یاد نگرفتی!
باید دوباره بهت یاد آوری کنم!
تنم لرزید که جلوی دکتر لب‌هاش رو روی لبم‌هام فشرد و ....

❌شب جشن تولدم دزدیده شدم و به تلافی کار نکرده مجازات شدم 🥀❌


https://t.me/joinchat/y38HCRvXE8g5Zjlh


Репост из: ✨🍓Baneram🍓✨
🔞❌وحشیانه روی تخت پرتم کرد و توی یک چشم بهم زدن لخت شد!🔞❌
https://t.me/joinchat/T1_Q5Z9MRcFLfZqd

زیر هیکلش تقلا کردم و جیغ کشیدم:
- برو کنار عوضی، ازت چندشم میشه!

پوزخندی زد و انگشت اشاره‌اش رو نوازش وار، روی #لبای‌خوش‌فرمم کشید:
-هیشش..آدم که با عشقش اینجوری صحبت نمی‌کنه!

تفی به صورتش انداختم و گفتم:
-من حالم ازت بهم می‌خوره، من عاشق حامدم نه ت...
با تو دهنی محکمی که بهم زد، وسط حرفم جیغ دلخراشی کشیدم! که صدای نعره‌اش بلند شد:
-اسم اون حرومزاده رو نیار!
از شدت مستی و عصبانیت، از کنترل خارج شد و یکدفعه چنگی به گلوم زد:
- یادت رفته تو مال منی، فقط برای من!
نکن
ه باید دوباره صدای #ناله هات زیرم بلند بشه تا یادت بیاد مال منی!
https://t.me/joinchat/T1_Q5Z9MRcFLfZqd

به سرفه افتادم و با ترس، به چشمای سرخش نگاه کردم! و میون سرفه هام بریده بریده گفتم:
- ولم...کن...توروخدا ولم...کن!

درست موقعی که زیر دستش داشتم خفه می‌شدم ولم کرد و من اون لحظه فقط اکسیژن اتاق رو بلعیدم و به ریه هام فرستادم.

تا خواستم به خودم بجنبم و از روی تخت بلند بشم، دوباره به سمتم اومد و جفت دستام و اسیر دستش کرد، که با دیدن کمربندش روحم از تنم جدا شد و تازه افتادم به دست و پا زدن:
- ولم کن! با توام میگم ولم کن بذار بررمم
!!

قهقهه ای سر داد و همین طور که منو به سمت تاج تخت می‌کشوند گفت:
-کجا ولت کنم جیگر؟ اتفاقا میخوام یه دور وظایفت یادت بیارم، که مزه‌ات که هنوز بدجور زیر زبونمه!


از شدت درموندگی صدای هق هقم توی اتاق پیچید.
با کمربند دستام و به تاج تخت بست و با لذت به باسنم نگاه کرد و درحالی که پشتم خودش رو تنظیم می‌کرد خمار زمزمه کرد:
- آماده باش! امشب قرار برای بار دوم به شوهرت سرویس بدی دختر‌عموی لوند
من!

پسر‌عموی هوسبازی که برای دومین بار به دختر‌عموش تجاوز می‌کنه! در حالی که دختره یکی دیگه رو دوست داره🥲❤️‍🩹
https://t.me/joinchat/T1_Q5Z9MRcFLfZqd


Репост из: عاشقانه‌های+18سال🚫🔞
پسره بعد از ۴ سال برگشته و فهمیده عشقش شوهرش طلاق گرفته💔😈
پارت واقعیه چک کن نبود بلفت🙃

#پارت39
در حیاط و با کلیدی که تو کیفم بود باز کردم و وارد حیاط آپارتمان شدم از راه پله ها بالا رفتم به طبقه اول رسیدم با دیدن کفش های بیرون واحد و سر و صدا با دست به پیشونیم کوبیدم

واییی فراموش کردم امشب همه خونه عزیزخانم دعوتن برای اینکه بیشتر از این دیر نکنم به سمت واحد خودمون راه افتادم با عجله به سمت طبقه دوم راه افتادم
با برخورد یک نفر به بازوم از ترس افتادن هینی کشیدم .

دستای مردونش دور بازوم حلقه شد، مچ پام پیچ خورد و درد میکرد به سمت پایین خم شدم و مچ پام و تو دستم گرفتم به دستش که دور بازوم بود نگاه کردم شبیه دست دایی فریبرزه
دستمو رو قلبم گذاشتم و گفتم:
_دایی ترس..

وسط حرفم پرید و گفت :
_خوبی؟

با شنیدن صداش با تعجب سرمو بالا اوردم که با آرمان روبرو شدم
آخرین بار ۴ سال پیش دیده بودمش و نسبت به اون موقع قیافه اش پخته تر شده بود

_خوبم فقط یکم مچ پام درد میکنه
-خانوم شدی برای خودت...امیدوارم از نظر منطق و عقلی هم بزرگ شده باشی !
همسرت چطوره؟ نیومد برای مهمونی؟

پوست لبم و با دندونم کندم متنفر بودم از اینکه برای همه باید توضیح میدادم طلاق گرفتم و چطور شد که طلاق گرفتم
_خوب ، یه مدتی میشه که جدا شدم .

این دفعه سرشو بالا اورد و مستقیم به چشمام نگاه کردو چشماش انگار حرف ها داشتن منم که تو خوندن حرفای آدما از چشمشون شاگرد آخر کلاس بودم!

با حرفی که زد سره جام خشک شدم

یعنی چی گفته😈
چرا منتظری برو بخون ببین چی شد دیگه🤤
آخرای رمانه و وقتی تموم بشه میدنش برای چاپ☘😌
میخوای رایگان بخونی زود جوین شو😅
https://t.me/joinchat/t3Q5oGzuheRhYzFk


21

Показано 20 последних публикаций.

1 372

подписчиков
Статистика канала