آرمی: [درحالیکه پشم های ریخته شده اش رو توی مُشتش جمع کرده، بدو بدو میاد ویورس]
آرمی: حاجی پشمام حقیقتا... ابروت رو مثل خلافکارایِ کوچه پس کوچه های ایلسان خط انداختی؟
نامجون: [درحالیکه داره خیارش رو گاز میزنه]
نامجون: داداش والا تا جایی که یادمه، من نهایتِ کاری که از دستم بربیاد با این ابرو بکنم، خاروندنشه...
⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯
肯 T.me/NamjinTwt ⸵ #AЯES
آرمی: حاجی پشمام حقیقتا... ابروت رو مثل خلافکارایِ کوچه پس کوچه های ایلسان خط انداختی؟
نامجون: [درحالیکه داره خیارش رو گاز میزنه]
نامجون: داداش والا تا جایی که یادمه، من نهایتِ کاری که از دستم بربیاد با این ابرو بکنم، خاروندنشه...
⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯⎯
肯 T.me/NamjinTwt ⸵ #AЯES