دلم میخواست دستت رو بگیرم و ببرمت سینما، دلم میخواست بزرگترین پیتزا رو بخوریم، دونفرهترین سیگار رو بکشیم؛ دلم میخواست باک باک بنزین بسوزونیم، کیلومتر کیلومتر خیابون و جاده و کوچه و شهر از بالای سرمون بگذره؛ دلم میخواست بهت ماه رو نشون بدم، باهات باد رو ببوسم، دلم میخواست زیر کولر بخوابیم و توی دریا بیدار بشیم، غروب رو بغل کنیم و طلوع رو نفس بکشیم، عمیقِ و طولانی؛ مثل نفسهای من پیش تو و تو پیش من؛ دلم تو رو میخواست و بقیه ی چیزا رو برای پررنگ کردنِ تو، ولی خب؛ زیبای من، بین ما خیلی فاصله هست، به اندازه ی همین آهنگ، به اندازه ی همین چاهار دقیقه؛ و تو رو نمیدونم اما من خوب میفهمم چاهار دقیقه چه بینهایتِ بیرحمیه. چاهار دقیقه صبر، چاهار دقیقه تانگوی تکنفره، چاهار دقیقهی لعنتی پر از نبودن و نخواستن و نتونستن؛ پر از فکر کردن به این که تو کجایی و من کجا. فقط چاهار دقیقه اس عزیز دلم؛ ولی همین چاهار دقیقه هم کافیه که من یک عمر دلتنگت باشم؛ و همین چاهار دقیقه کافیه تا تمام اون دلتنگی جوری همه ی گلوم رو پر کنه که دیگه دمی نمونه برای بازدم؛ همین چاهار دقیقه ای که از یادت رفته، همون چاهار دقیقه ای که من هیچوقت فراموش نکردم.