费洛林.


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


𝘞𝘦𝘭𝘤𝘰𝘮𝘦 𝘛𝘰 𝘍𝘦𝘭𝘰𝘳𝘪𝘯e.
𝘊𝘳𝘦𝘢𝘵𝘦𝘥 𝘰𝘯 13 𝘈𝘶𝘨 𝟤𝟢𝟤𝟤
𝘐𝘯𝘵𝘱 , 𝘐𝘯𝘵𝘫 , 1997 , 2001
@EclairGris , @Neigerr

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


-میتونم ببوسمت سرگرد؟
-لبهامو؟
-نه، خال دل فریب زیر لبات رو.


+تو منو برای این مقصر میدونی؟
-من تورو برای همه چیز مقصر میدونم




- Jeon Jungkook 🥂


حس؟ حس رو با رفتاراتون خاکستر میکنید و دودش تو چشم خودتون میره.


خودتون رو به زور تو زندگی آدم فرو میکنید، با اجبار خودتون رو تحمیل میکنید و به آدم آسیب میزنید
آخرش هم به اخلاق زیباتون افتخار میکنید و ادعاتون زمین و زمانو پاره کرده.
درسته شما مقصر نیستید، ما مقصریم که اجازه پیشروی میدیم بهتون.




+میدونی چرا بهت میگم روحِ من؟
_میدونم، ولی دوست دارم از زبون خودت بشنوم لونا
+دلیلش لبخندیه که فقط با دیدن تو گوشه لبم میشینه، دلیلش دست های سردیه که فقط با گرفتن دست های تو گرم میشه، دلیلش نفس هامه تهیونگ، نفس هایی که نگاهت...تنها نگاهت باعث سرعت گرفتنش میشه؛ بازم بگم؟
_بازم بگو فلورین من
+به شیرین ترینش اشاره نکردم نه؟ تپشای قلبمو میگم.. قلبی که با حس لبای خیست رو لبای نیمه بازم ی تپش جا میندازه.تو باعث تک‌تک تغییرات منی روحِ من؛ جوری که اگه یک روز نباشی، چیزی از آدمی که ساختی نمیمونه؛ همه اینا وابسته به بودنته
_اگه یک روز نباشم چی؟
+میشم بدتر از قبل
_بدتر از پسر بی روحی که بعد از نجات جونش، ی سیلی تو گوشم زد؟
+بدتر از پسری که از سر غرور دست روی مردش بلند کرد.

#луна
#senario


- Red vibe🩸




-میدونستی وقتی چشماتو بسته بودی، دایی همش نگاهت میکرد؟
-فقط نگاهم میکرد؟
-خب...یکارِ دیگه هم میکرد، اما دایی ازم قول گرفت بهت چیزی نگم!
-تو همین الآنشم بهم گفتی کاپ کیک، ادامش؟
-خب،خب...دایی زخم روی گونت رو بوسید ، بعدشم نزدیک گوشت، وقتی موهاتو پشت گوشت میزد صدات زد "عبادتگاهم".

#луна
#senario


_تاحالا شده داستان زندگیتو برای کسی تعریف کنی؟
+داستان زندگیت فقط‌ برای خودت جالبه؛سعی کن مثل من، برای خودت نگهش داری.‌‌




-هنوز عاشقشی ؟
بعد از قورت دادن مایع تلخی که سوزشش بعد از چندین سال، هنوز هم عادی نشده بود، خنده ی تو گلویی کرد و پوزخند محوی کنار لبش نشست
باتل ویسکی مورد علاقشو روی میز گذاشت ، بعد از چند ثانیه بی حرف هل ارومی بهش داد که نتیجش دقیق قرار گرفتن باتل، روبه‌روی فرد مقابلش بود
مرد بزرگتر جرعه ی کمی از نوشیدنی سرکشید و با اخم کمرنگی به برادرش که هیچ حالت مستی تو چهرش نبود خیره شد
-سوالتو طوری بپرس که بتونم جواب بدم
جونگ‌کوک بعد از جمله کوتاهی که با لحن شلی به زبون اورد بود پلکای خستشو روهم گذاشت و تلاش کرد از داغی که کم‌کم داشت تو بدنش حس میکرد لذت ببره ، تنها چیزی که تو اون لحظه نیاز داشت سکوت و یک همراه برای نوشیدن بود ولی انگار اون روز ، روزش نبود و همه چی به مرور بدتر میشد
-طور دیگه ؟ نکنه باید بپرسم از کیم تهیونگ متنفری ؟
پسر کوچیکتر کلافه از پافشاری هیونگش لعنتی زیر لب گفت و لای چشماشو باز کرد ، این مکالمه هرچند کوتاه داشت اذیتش میکرد
همیشه وقی صحبت از حساش میشد سکوتو ترجیح میداد، ولی به جدیت نگاه شخص مقابلش نمی‌خورد بدون جواب گرفتن رهاش کنه
-چیزایی که فکر میکنی مهمن ، هرچقدر زمان بگذره کم رنگ تر و بی اهمیت تر میشن
جونگ کوک بی توجه به حجوم خاطراتی که راه نفسشو می‌گرفت بدون ذره ای تغییر تو لحنش ادامه داد
-ولی وقتی ی چیزی باارزشه ، هرچی زمان میگذره بیشتر بهت اسیب میزنه
مرد بزرگتر سری تکون داد و با هل ارومی باتل رو به صاحبش برگردوند
-جواب سوالم این نبود
-قصد منم جواب دادن مستقیم نبود


#луна
#senario




•𝙀𝙍𝙀𝙈𝙊𝙋𝙃𝙄𝙇𝙀• dan repost
فور کنید یه سناریو کوتاه بنویسم براتون
میخوام ظرفیتشو زیاد بزارم پس لطفا صبور باشین
اگه کاپلی میخواید لطفا جنسیت خودتون و پارتنرتون و همچنین خصوصیات بگین.




-میسوزه...
سیگارش رو از جای سوختگیه ایجاد شده روی ترقوه ی خوش تراشش برداشت و گوشه ی لبش رو به سمت بالا داد
-میسوزه؟برام عمقش رو توصیف کن کوک.
با دردمندی که توی چشماش بود هیسی کشید و سرش رو به سمت پایین خم کرد و نفس هاش که یکی پس از دیگری تقلا میکردن رو به بیرون فرستاد و فریاد کشید
-لعنت بهت کیم تمومش کن!
صدای پوزخند مرد بزرگتر توی اتاق سرد و نمور پیچید و درست جلوی پاهای پسری که با طناب های نیمه پوسیده به صندلیه آهنیِ سرد بسته شده بود ، روی پنجه هاش نشست و کام عمیقی از سیگارش گرفت
-دردش رو برام توصیف کن، کوک. میخوام بفهمم دردش رو با روحت میتونی حس کنی؟ البته که نه
هرچقدر که بسوزه، به گوشت و استخونت برسه، دردی که با قلب حسش میکنی عمیق تره و جالبیش این قسمتِ جئون، تو هیچوقت از طرفم عمیقا نسوختی اما من؟
دود غلیظ سیگار رو دوباره داخل ریه هاش کشید و اینبار بی صدا سیگار رو جلوی پاهای پسر انداخت
-قلبم با دیدن خیانتت سوخت، قلبم با دیدن پس زدنم سوخت...
بدنمم با کتکای خوشگل پدرت وقتی جلوی چشمت با چوب بیسبال تو میزد، سوخت.
وقتی هیچکاری نکردی و فقط زل زدی بهم، سوخت.
پس تو، هیچوقت دردی مثل درد من رو تجربه نمیکنی ، حتی زمانی که توی انباری خونم شکنجت میدم به پای دردای من نمیرسه.


#сенары
#senario





20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

229

obunachilar
Kanal statistikasi