✔️🖌
✔️#سلام_به_خوزستان
چه بایدی در کار تو که از درد ما مادر شوی، بود؟
چه بایدهایی گرهِ روسریات شد به شک رو آوار
ساختنِ آوار روی خرابههای قبل ازاین چندساله پیر شد؟
چه الزامی به گفتن اینهاست؟
چه گویا شدی معاصراً
چه زیبا زاری میکنی که لرزه به استخوان خدا نمیافتد
چه طاقتی تو داری
چه خونِ سیاهِ بیگناهی داری
اما که با ردای عذابت باید نازل شوی
آیه به آیه
رنجات تاریخ را شرمسار کند بر دار
بردار این پارچهی سیاه از پیشانی
بردار این دامن سیاهات را و بدو
بردار این داغ از دل و بیدار بیا پای دار
بگو بخشش لازم نیست دارش بزنید
بیهیچ علامتِ دستوری
بایست و چون همیشه مادر باش
در نامِ بلندت سایه منور است
در رنجِ والایت استعاره میگیرد کوهستان
خوزستان!
از خاک تو رخصتِ سینهها خسخس میکند
و در ادامه
سرفههای شرم در گلوها فاش میشود
یک خانه از تو شام میگیرد
شب را در منظوری دیگر بیخواب میبیند
بشنو
هی مرگ
با توام
با آن ردای زشت و دستت از داس شکسته
با آن کلاهِ نیمه
در دایرهی نفرتی سفید گرفتار
آخرین بار چه وقت عزیز بودی؟ که نمیمیری!
خوزستان
مادر نامیرای من
بمیرم و دستات کوبیده بر سینه نبینم، داغ
این سینهزنیِ موروثی
انگار که "دا"یی مزمنیست
پسرانت را ببین
چهرههاشان افتاده از صورت
دخترانت را ببین
چشمهاشان افتاده از شهوت
مادرانت را ببین
بچههاشان افتاده از نطفهت
پدران... آخ پدرانت
داغ از داغِ فرزندان
خوزستان
گهوارهات را بتکان
و نازل شو بر سرمان
داغ و گداخته چون همیشه
کوره راه ببین به صف که ایستادهایم به خونخواهی
کوره راه بکش به آتش و ما همه تر از اشک
ما همهتر اینبار آمدهایم
کف دستها بریدهایم و شیشهها
کف پاهامان مفتخر شدند
کوره راه را باز کن بی فاصله
ما آمادهایم.
✔️#نسترن_خزائی
👁🗨®️
📯اینجا، شاعرانِ نو سخنِ امروزِ ایران، گرد هم آمده اند.
@IRANIAN_POETS_TODAY_TRIBUNE
✔️#سلام_به_خوزستان
چه بایدی در کار تو که از درد ما مادر شوی، بود؟
چه بایدهایی گرهِ روسریات شد به شک رو آوار
ساختنِ آوار روی خرابههای قبل ازاین چندساله پیر شد؟
چه الزامی به گفتن اینهاست؟
چه گویا شدی معاصراً
چه زیبا زاری میکنی که لرزه به استخوان خدا نمیافتد
چه طاقتی تو داری
چه خونِ سیاهِ بیگناهی داری
اما که با ردای عذابت باید نازل شوی
آیه به آیه
رنجات تاریخ را شرمسار کند بر دار
بردار این پارچهی سیاه از پیشانی
بردار این دامن سیاهات را و بدو
بردار این داغ از دل و بیدار بیا پای دار
بگو بخشش لازم نیست دارش بزنید
بیهیچ علامتِ دستوری
بایست و چون همیشه مادر باش
در نامِ بلندت سایه منور است
در رنجِ والایت استعاره میگیرد کوهستان
خوزستان!
از خاک تو رخصتِ سینهها خسخس میکند
و در ادامه
سرفههای شرم در گلوها فاش میشود
یک خانه از تو شام میگیرد
شب را در منظوری دیگر بیخواب میبیند
بشنو
هی مرگ
با توام
با آن ردای زشت و دستت از داس شکسته
با آن کلاهِ نیمه
در دایرهی نفرتی سفید گرفتار
آخرین بار چه وقت عزیز بودی؟ که نمیمیری!
خوزستان
مادر نامیرای من
بمیرم و دستات کوبیده بر سینه نبینم، داغ
این سینهزنیِ موروثی
انگار که "دا"یی مزمنیست
پسرانت را ببین
چهرههاشان افتاده از صورت
دخترانت را ببین
چشمهاشان افتاده از شهوت
مادرانت را ببین
بچههاشان افتاده از نطفهت
پدران... آخ پدرانت
داغ از داغِ فرزندان
خوزستان
گهوارهات را بتکان
و نازل شو بر سرمان
داغ و گداخته چون همیشه
کوره راه ببین به صف که ایستادهایم به خونخواهی
کوره راه بکش به آتش و ما همه تر از اشک
ما همهتر اینبار آمدهایم
کف دستها بریدهایم و شیشهها
کف پاهامان مفتخر شدند
کوره راه را باز کن بی فاصله
ما آمادهایم.
✔️#نسترن_خزائی
👁🗨®️
📯اینجا، شاعرانِ نو سخنِ امروزِ ایران، گرد هم آمده اند.
@IRANIAN_POETS_TODAY_TRIBUNE