Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
با دستهای بسته دوید و از قصر نفرین شده دور شد. او به شاهزادهاش قول داده بود که فقط فرار کنه.
اسیر فراری به قرارگاه رسید؛ نور خورشید چشمان او رو بوسید و به او وعدهی انتظار داد.
دورتر از قرارگاه و بوسهی مهر روی پوست شیری پسرِ فراری قصه؛ شاهزاده، عصبی دنبال رهایی از زندانبان های به ظاهرنما بود.
لباسهای گرون قیمت و پیوند اجباری!
تهیونگ مسیر فرار و بلد بود؟
نمیدونیم.
شاهدخت مین با سنگهای قیمتی روی لباسش، نشون شدهی مجلس با شاهزاده کیم تهیونگ بود.
اما فرسنگها دورتر، جونگکوک منتظر وعدهی مهرِ آسمون روی سنگ نشسته؛ به موج خروشان رودخونهی ویل خیره و منتظر شاهزادهاش بود.
اسیر فراری به قرارگاه رسید؛ نور خورشید چشمان او رو بوسید و به او وعدهی انتظار داد.
دورتر از قرارگاه و بوسهی مهر روی پوست شیری پسرِ فراری قصه؛ شاهزاده، عصبی دنبال رهایی از زندانبان های به ظاهرنما بود.
لباسهای گرون قیمت و پیوند اجباری!
تهیونگ مسیر فرار و بلد بود؟
نمیدونیم.
شاهدخت مین با سنگهای قیمتی روی لباسش، نشون شدهی مجلس با شاهزاده کیم تهیونگ بود.
اما فرسنگها دورتر، جونگکوک منتظر وعدهی مهرِ آسمون روی سنگ نشسته؛ به موج خروشان رودخونهی ویل خیره و منتظر شاهزادهاش بود.