چوب سحرآمیز
یکی از عجایب خوابگاهها این است که آدمها میتوانند کنار بقیهی صفهایی که در زندگیشان وجود دارد مثل صفِ نونوایی، صف یارانه و هزاران صف دیگر، صف مسواک زدن را هم ببینند.
آن سالها تازه با مسواک سنتی آشنا شده بودم.
صبحها طبق روال هر آدمِ معمولی مسواک میزدم.
اما این مسواکزدن معمولی من برای بقیه عجیب به نظر میرسید و لباسهای محلیام به این عجیب بودن دامن میزد. یک دختر با لباس محلی که هر روز به دندانهایش چوب میمالد!
گاهی اوقات بعضیها آنقدر باتعجب نگاهم میکردند که دلم میخواست با صدای بلند بگویم: این مسواکه! فقط مدلش با مال شما فرق میکنه.
گاهی اوقات دلم میخواست بیخیال مسواک سنتی شوم و مثل بقیهی آدمها از مسواکهای صنعتی استفاده کنم اما کشش عمیق آن حدیث پیامبر(ص) دربارهی این نوع مسواک و از طرفی قدرت عجیبش در تمیز و سالم نگهداشتنِ دندانها مانع میشد.
مدتها به این روال گذشت تا این که یک روز صبح، در راهروی خوابگاه یک نفر صدایم کرد.
دختر سلام کرد و بعد از خوشوبش گفت: ناراحت نمیشی اگه یه سوال ازت بپرسم؟
گفتم: نه بپرس!
دختر باخجالت و کمی معذب بودن گفت: تو مسواک نداری که از چوب استفاده میکنی؟
لحن و صدای دختر آنقدر بهنظرم خندهدار میرسید که بیاختیار زدم زیر خنده!
دختر از خندهی من خندهاش گرفته بود و بدون این که اجازه دهد من جوابی بدهم، گفت: خودم جواب سوالم رو گرفتم. و بعد به دندانهایم اشاره کرد و گفت: چون جنس چوب تو از مسواکای ما بهتره.
آن روز دربارهی این "چوپ" با هم دیگر حرفهای زیادی زدیم و البته باب آشناییهای فرهنگی و مذهبی بسیاری بین ما باز شد.
یادم میآید آن سال بعد از تعطیلات تعداد زیادی مسواک سنتی از بلوچستان آورده بودم و به مشتاقان رو به افزونی این "چوب سحرآمیز" هدیه داده بودم.
همهی این داستانها را گفتم که چند نکته برای یادآوری به خودم بگویم:
اول این که اکثر آدمها فقط چوب ظاهرت را میبینند و کماند آدمهایی که شیرهی معجزهگرت را کشف کنند پس نگران قضاوتها نباش یک روز، یک نفر روشنی و سفیدی لبخندت را خواهد دید و رازت را کشف خواهد کرد.
دوم این که از کارهای خوبی که به آنها باور داری دست نکش حتی اگر لباسِ محلی و مسواک چوبیات در نظر بقیه ترکیب عجیب و خندهداری بیاید.
فقط لبخند بزن! لبخندت زیباست.
✍🏻نیلوفر دادور
https://t.me/Niloofardadvar