هاروکی موراکامی در یک قسمتی از کتاب جنگل نوروژی اینطور نوشته که
" اكنون بيشتر از هميشه به تو فكر می کنم. امروز باران می آید ، یکشنبه های بارانی برای من خیلی سخت است. وقتی باران می آید ، نمی توانم لباس بشویم که یعنی نمی توانم لباس هایم را اتو کنم. نمی توانم برای قدم زدن بیرون بروم و نمی توانم روی سقف دراز بکشم. تنها کاری که می توانم بکنم، این است که ضبط را روی تکرار خودکار تنظیم کنم و بارها و بارها به آهنگ "نوعی آبی" گوش کنم و به بارش باران در محوطه چشم بدوزم. "
راستی به تو گفته بودم من گاهی انگار در بعضی از قسمت های کتاب هایی که خوانده ام دارم زندگی می کنم؟ نه نگفته بودم...
" اكنون بيشتر از هميشه به تو فكر می کنم. امروز باران می آید ، یکشنبه های بارانی برای من خیلی سخت است. وقتی باران می آید ، نمی توانم لباس بشویم که یعنی نمی توانم لباس هایم را اتو کنم. نمی توانم برای قدم زدن بیرون بروم و نمی توانم روی سقف دراز بکشم. تنها کاری که می توانم بکنم، این است که ضبط را روی تکرار خودکار تنظیم کنم و بارها و بارها به آهنگ "نوعی آبی" گوش کنم و به بارش باران در محوطه چشم بدوزم. "
راستی به تو گفته بودم من گاهی انگار در بعضی از قسمت های کتاب هایی که خوانده ام دارم زندگی می کنم؟ نه نگفته بودم...