گفته بودم فقط ساعتی که من توی خونه نیستم برای مرتب کردن خونه بیاد
محافظم ام که برای مدت طولانی مرخصی گرفته اصلا معلوم نیست کجاست
اون فقط برای چند هفته ازم مرخصی گرفته بود ولی الان داره به ماه میکشه...
(پاری: یک ماه ام از چند هفته تشکیل شده
-پاری تو ک گفتی تا اخر داستان دیگ نمیای
پاری: ببین من شرط میبندم جواب چویونگم همینه وقتی برگرده
-اگ باختی تا یه قسمت ممنوع کلا بیای
پاری: و اگ بردم
-نمیبری چون من نویسندم^-^)
چهره کارمینا جلوی صورتم به یک لحظه میاد لیزا وعده های غذاییت سر پا نخور
با فکر کردن به اینکه الان اگه کارمینا اینجابود چقدر سرزنشم میکرد
لبخند محویبه چهره ام میاد روی لب اوپن میشینم
فکرکنم کارمینامشخص نکرده بود کجابشینم اصل اینه به حرفش گوش دادم نشستم
چشمم به گوشیم که روی اوپن بود صفحه اش روشن خاموش شد میفته
این ساعت کی پیام داده
قلوپی از ابمیوه رو میخورم دستمو به سمت تلفن کش میدم
بلاخره موفق میشم بدون ذره ای تکون خوردن گوشی بین انگشتام میگیرم سرجاممیشینم
میشد به چشمورزش اول صبح بهش نگاه کرد اون کششی که به خودم دادم
اریک
سلام لیزا مهمونی امشب یادت نره وینا دورا گفتن بهت یاد اوری کنم امشب فراموش نکنی
حالت سوالی رویچهره ام میادمهمونی کدوم مهمونی مگه امروز چندمه
از پیام بیرون میام تقویم. باز میکنم اخمی رو چهرم میاد
قوطی ابمیوه رو ام همزمان روی اوپن میکوبم
کی پایان سال شد.
چی نه یعنی از فردا شروع امتحانات هست چطور زمان اینقدر زود گذشته بود
و من متوجه اش نشده بودم
وایمهمونی امشب قول داده بودم که به بچه ها حتما برم
و هیچجورنمیتونستم این مهمونی رو کنسل کنم
شاید اگه حواسمبه تقویم بود از چند روز قبل فکری میکردم
میشد مهمونی رو نرم ولی الان باید میرفتم
الارم پیامی دوباره بالا میاد
پیام بازمیکنم
؟؟ چند تا علامت سوال احتمالامنتظر جواباطمینانی از من هستن برای مهمونی بالماسکه امشب
دستمرویصفحه کیبورد میزارم
فراموشنکرده بودم ولی ممنون بابت یاد اوریت شب توی مهمونی میبینمتون
پیام ارسال میکنم نفسمو به بیرون میدم از روی اوپن به پایین میپرم
باید میرفتم خرید برای این مهمونی این واقعا کلافه کننده بود
که روز تعطیلم وقتمو برای چنین کاری بگذرونم
(پاری: خوبه نمیدونستی تا چند دقیقه قبل روز تعطیله قرار بود اماده بشی بری مدرسه
-کی میگه من همیشه همه چی رو میدونم اینقدر پارازیت نیا رشته داستان از دستشون در میره
پاری:مگ داستانت توفه اس الان اصلا احساسی ک نیست خود درگیری خودته در حال حاضر)
شایدم بهتر بود بجای خرید توی کمد لباسم سرک بکشم
به هر حال مهمونی خاصی نبود احتمالا یه لباس مناسب پیدا میشد
توی وقتمم سرفه جوییمیشد به سمت کمد لباسم قدم برمیدارم
روبه روی کمد می ایستم در باز میکنم
در نگاه اول یه کمد معمولی یه دختر دبیرستانی بود
با چند دست لباس یونیفرم و خونگی بدون لباسای پر تجملات
با دستم لباسا به قسمت خالی کمد کنار میزنم
دستم کمی به پشت کمد فشار میدم دری مخفی نیمه باز میشه
واقعا دلیل اینکه توی دیواریه کمد مخفی باشه متوجه نمیشدم
که هر دفعه بخوام اینقدر فعالیت انجام بدم
(راوی: ببین اینو دیگه منم حرصم در اومد تو به اینکارو میگی فعالیت
-کمال همنشینت در تو اثر کرد ای بابا باید به فکر یه راوی جدید باشم)
سرموکمی خم میکنم که به سقف کمد نخوره بعدم از همون در مخفی وارد اون اتاق میشم
دور تا دور اتاق نگاهی میدازم
کارمینا ظاهرن توی لباسا تغییر ایجاد کرده
وقتی کریس جینهو نباشن یعنی نیازی به بیرون رفتن نیست
به همین دلیل مدت زیادی بود به اینجا نیومدهبودم
اوه کریس جینهو چقدر خوب میشد امشب اینجا می بودن
اونا حتمامیتونستن بهونه ای برای نرفتنم پیدا کنن
چقدردلتنگشونم اینکه امتحانات از فردا شروع میشه یعنی کمتر از دو هفته دیگه میبنمشون
واقعا امسال سال سختی بدون اونا بود سال اول اینقدرنبودشون حس نمیشد
ولی الان به حضوردوستام کنارم احتیاج دارم
از وقتی که موضوع مادرم پیش اومده.
چقدر خوب که قراره انتقالی بگیرن به اینجا بیان
اینطوربرای کارام دچار مشکل نمیشم اگه کریس اینجا باشه
البته از جهتی ممکن دردسر هایی برام ایجاد بشه
دخترا به حد کافی بخاطر توجه مستر پترالی به من توی دردسر افتادم
چه برسه جینهو که یکی از ایدل محبوب کریسم اضافه بشه بهشون
اه واقعا این جور حسادت ها احمقانه است
مخصوصا وقتی نیتن فقط مثل یه برادره توجهاتش
هیچ رابطه ای بین منو اون نیست این از فاصله دورم قابل تشخیصه
دستمو سمت یکی از چوب رختی ها میبرمتوی لباسا چرخی میزنم
البته خیلی بدم نیست به همین دلیل که هیچپسری سمتم نمیاد تو مدرسه
بخاطر شایعه هایی که پیچیده. هرکی نیتن دیده جرعت اینکارو ندارهولی خب
دختراکمی دردسر من از اینجور دردسرا خوشم نمیاد
با نا امیدی سرم تکون میدم
محافظم ام که برای مدت طولانی مرخصی گرفته اصلا معلوم نیست کجاست
اون فقط برای چند هفته ازم مرخصی گرفته بود ولی الان داره به ماه میکشه...
(پاری: یک ماه ام از چند هفته تشکیل شده
-پاری تو ک گفتی تا اخر داستان دیگ نمیای
پاری: ببین من شرط میبندم جواب چویونگم همینه وقتی برگرده
-اگ باختی تا یه قسمت ممنوع کلا بیای
پاری: و اگ بردم
-نمیبری چون من نویسندم^-^)
چهره کارمینا جلوی صورتم به یک لحظه میاد لیزا وعده های غذاییت سر پا نخور
با فکر کردن به اینکه الان اگه کارمینا اینجابود چقدر سرزنشم میکرد
لبخند محویبه چهره ام میاد روی لب اوپن میشینم
فکرکنم کارمینامشخص نکرده بود کجابشینم اصل اینه به حرفش گوش دادم نشستم
چشمم به گوشیم که روی اوپن بود صفحه اش روشن خاموش شد میفته
این ساعت کی پیام داده
قلوپی از ابمیوه رو میخورم دستمو به سمت تلفن کش میدم
بلاخره موفق میشم بدون ذره ای تکون خوردن گوشی بین انگشتام میگیرم سرجاممیشینم
میشد به چشمورزش اول صبح بهش نگاه کرد اون کششی که به خودم دادم
اریک
سلام لیزا مهمونی امشب یادت نره وینا دورا گفتن بهت یاد اوری کنم امشب فراموش نکنی
حالت سوالی رویچهره ام میادمهمونی کدوم مهمونی مگه امروز چندمه
از پیام بیرون میام تقویم. باز میکنم اخمی رو چهرم میاد
قوطی ابمیوه رو ام همزمان روی اوپن میکوبم
کی پایان سال شد.
چی نه یعنی از فردا شروع امتحانات هست چطور زمان اینقدر زود گذشته بود
و من متوجه اش نشده بودم
وایمهمونی امشب قول داده بودم که به بچه ها حتما برم
و هیچجورنمیتونستم این مهمونی رو کنسل کنم
شاید اگه حواسمبه تقویم بود از چند روز قبل فکری میکردم
میشد مهمونی رو نرم ولی الان باید میرفتم
الارم پیامی دوباره بالا میاد
پیام بازمیکنم
؟؟ چند تا علامت سوال احتمالامنتظر جواباطمینانی از من هستن برای مهمونی بالماسکه امشب
دستمرویصفحه کیبورد میزارم
فراموشنکرده بودم ولی ممنون بابت یاد اوریت شب توی مهمونی میبینمتون
پیام ارسال میکنم نفسمو به بیرون میدم از روی اوپن به پایین میپرم
باید میرفتم خرید برای این مهمونی این واقعا کلافه کننده بود
که روز تعطیلم وقتمو برای چنین کاری بگذرونم
(پاری: خوبه نمیدونستی تا چند دقیقه قبل روز تعطیله قرار بود اماده بشی بری مدرسه
-کی میگه من همیشه همه چی رو میدونم اینقدر پارازیت نیا رشته داستان از دستشون در میره
پاری:مگ داستانت توفه اس الان اصلا احساسی ک نیست خود درگیری خودته در حال حاضر)
شایدم بهتر بود بجای خرید توی کمد لباسم سرک بکشم
به هر حال مهمونی خاصی نبود احتمالا یه لباس مناسب پیدا میشد
توی وقتمم سرفه جوییمیشد به سمت کمد لباسم قدم برمیدارم
روبه روی کمد می ایستم در باز میکنم
در نگاه اول یه کمد معمولی یه دختر دبیرستانی بود
با چند دست لباس یونیفرم و خونگی بدون لباسای پر تجملات
با دستم لباسا به قسمت خالی کمد کنار میزنم
دستم کمی به پشت کمد فشار میدم دری مخفی نیمه باز میشه
واقعا دلیل اینکه توی دیواریه کمد مخفی باشه متوجه نمیشدم
که هر دفعه بخوام اینقدر فعالیت انجام بدم
(راوی: ببین اینو دیگه منم حرصم در اومد تو به اینکارو میگی فعالیت
-کمال همنشینت در تو اثر کرد ای بابا باید به فکر یه راوی جدید باشم)
سرموکمی خم میکنم که به سقف کمد نخوره بعدم از همون در مخفی وارد اون اتاق میشم
دور تا دور اتاق نگاهی میدازم
کارمینا ظاهرن توی لباسا تغییر ایجاد کرده
وقتی کریس جینهو نباشن یعنی نیازی به بیرون رفتن نیست
به همین دلیل مدت زیادی بود به اینجا نیومدهبودم
اوه کریس جینهو چقدر خوب میشد امشب اینجا می بودن
اونا حتمامیتونستن بهونه ای برای نرفتنم پیدا کنن
چقدردلتنگشونم اینکه امتحانات از فردا شروع میشه یعنی کمتر از دو هفته دیگه میبنمشون
واقعا امسال سال سختی بدون اونا بود سال اول اینقدرنبودشون حس نمیشد
ولی الان به حضوردوستام کنارم احتیاج دارم
از وقتی که موضوع مادرم پیش اومده.
چقدر خوب که قراره انتقالی بگیرن به اینجا بیان
اینطوربرای کارام دچار مشکل نمیشم اگه کریس اینجا باشه
البته از جهتی ممکن دردسر هایی برام ایجاد بشه
دخترا به حد کافی بخاطر توجه مستر پترالی به من توی دردسر افتادم
چه برسه جینهو که یکی از ایدل محبوب کریسم اضافه بشه بهشون
اه واقعا این جور حسادت ها احمقانه است
مخصوصا وقتی نیتن فقط مثل یه برادره توجهاتش
هیچ رابطه ای بین منو اون نیست این از فاصله دورم قابل تشخیصه
دستمو سمت یکی از چوب رختی ها میبرمتوی لباسا چرخی میزنم
البته خیلی بدم نیست به همین دلیل که هیچپسری سمتم نمیاد تو مدرسه
بخاطر شایعه هایی که پیچیده. هرکی نیتن دیده جرعت اینکارو ندارهولی خب
دختراکمی دردسر من از اینجور دردسرا خوشم نمیاد
با نا امیدی سرم تکون میدم