عاشقانه های فاطیما


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن...
#الکساندرا_واسیلیو
عاشقانه های فاطیما

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


شعر، بانداژ کردنِ زخم‌های روح است.

#دی_اچ_لارنس


@asheghanehaye_fatima



🎼●آهنگ: «وقتی که بچه بودم»

🎙●خواننده و آهنگ‌ساز:
#فرهاد_مهراد

وقتی که من بچه بودم،
پرواز یک بادبادک
می‌بردت از بام‌های سحرخیزی پلک
تا نارنج‌زاران خورشید.

وقتی که من بچه بودم،
خوبی زنی بود که بوی سیگار می‌داد،
و اشک‌های درشت‌اش
از پشت عینک
با قرآن می‌آمیخت
آه،
آن روزهای رنگین
آه،
آن روزهای کوتاه...

‌■شاعر:
#اسماعیل_خویی | زاده‌ی ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد - درگذشته‌ی ۴ خرداد ۱۴۰۰ در لندن |

@asheghanehaye_fatima


@attachbot dan repost
#اسماعیل_خویی
شاعر معاصر درگذشت

اشعار خویی در کشورهای مختلف و به زبانهای انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شده‌اند.
او همچنان با تسلطی که به زبان انگلیسی داشت، به این زبان نیز اشعاری سروده است و نخستین شاعر ایرانی است که جایزه روکرت درکوبرگ را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است.

«بی‌تاب»،
«از صدای سخن عشق»،
«درنابهنگام»،
«جهان دیگری می‌آفرینم»
و «قهقاه ناشنیدنی مرگ»
از جمله آثار اوست.

یادش گرامی باد.
#معرفی_شاعر
#اسماعیل_خویی
از پایه گذاران کانون نویسندگان ایران است.
شعرهای وی تاکنون به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی و اوکراینی ترجمه شده‌ است. وی به انگلیسی مسلّط بوده و به آن نیز شعر سروده‌است. نخستین مجموعهٔ شعرهای انگلیسی او «Voice of Exile» نام دارد. او اولین شاعر ایران است که جایزهٔ روکرت در کوبُرگ را درسال ۲۰۱۰ دریافت کرده است.
وی دوران آموزش ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و در سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل عارم تهران شد. پس از فارغ‌التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان رفت و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفت. پس از بازگشت به ایران مقیم تهران شد و در دانشگاه تربیت معلم به تدریس پرداخت.
او که در کنار دیگر آزاد اندیشان هم فکر خویش در مرکز جنبش روشنفکری ایران بود، پس از اعدام دوستش، سعید سلطان پور در سال ۱۳۶۰، مخفیانه زندگی می‌کرد و پس از مدتی از ایران مهاجرت کرد و از سال ۱۳۶۳ در لندن زندگی می‌کند.
اسماعیل خویی همچنین از پایه گذاران کانون نویسندگان ایران در تبعید و از پایه گذاران انجمن قلم در تبعید است.
او در کنار احمد شاملو به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان شعر فارسی با زیگفرید اونزلد که به دعوت انستیتو گوته به ایران آمده بود، ملاقات کرد.
آثار اسماعیل خویی در شهرها و کشورهای مختلفی به چاپ رسیده‌اند: از مشهد و تهران، تا سوئد، آمریکا، کانادا، انگلستان، کرواسی و آلمان.
خویی به شکل غریبی، تعهد اجتماعی خویش را که گاه در زبان خشمگین یک انقلابی به ستوه آمده از بی‌عدالتی جاری می‌شود، با اندیشه‌های فلسفی شرایط انسانی در بیان انتقادی یک روشنفکر؛ و یا با تغزل می‌آمیزد. او زبان تصویری بسیار ظریف و دقیقی را به کار می‌گیرد که از ساده‌ترین چیزهای روزمره گرفته تا غیرمنتظره‌ترین استعاره‌ها (ایماژها) را در خود جای داده است.
خویی در دوران پهلوی برای مقابله با سانسور از زبان سمبولیک ویژه‌ای استفاده می‌کرد. او گنجینهٔ تصاویر جاودان شاعران کلاسیک را به کار می‌گرفت اما آن را همانند دیگر نمایندگان مکتب سمبولیستهای اجتماعی که او نیز به آن تعلق داشت و خدمت بزرگی به آن کرد با محتوی نو و کاملاً متفاوتی پر می‌کرد. به این ترتیب او یکی از جانشینان جدی آن نسل از شاعران متعهد است که مانند نیمایوشیج قلمشان سلاحی برای مبارزه علیه سرکوبهای اجتماعی و سیاسی و پیش از هر چیز علیه خفه کردن ادبیات و در راستای رسیدن به آزادی اندیشه و بیان بوده است.
شاید بخواهیم خویی را یک شاعر سیاسی بنامیم،اما این کار موجب تقلیل گستره و ژرفای آثارش خواهد شد چراکه سرچشمهٔ تعهد اجتماعی او شفقت است. چیزی که در رباعی «همبستگی» مانند دیگر اشعارش بیان شده - و نه فقط در فرم بلکه در محتوا نیز در سنت کلاسیک شعر فارسی قرار می‌گیرد؛ چون سعدی هم ابیاتی با همین مضمون دارد. خویی می‌گوید:
با یک دل غمگین به جهان شادی نیست
تا یک ده ویران بود، آبادی نیست
تا در همهٔ جهان یکی زندان هست
در هیچ کجای عالم آزادی نیست

@asheghanehaye_fatima


صدای تو را دوست دارم
صدای تو از آن و از جاودان می‌سرآید

تصنیف : صدای تو
آهنگساز: مجید درخشانی
آواز : #مژگان_شجریان
آواز : #همایون_شجریان
ترانه‌سرا : #اسماعیل_خویی

@asheghanehaye_fatima


کامِ همه‌گان باد روا ، کامِ شما ؛ نه!
ایامِ همه خُرّم و ایامِ شما ؛ نه!

زآنگونه عبوسید که گویی میِ نوروز
در جامِ همه ریزد و در جامِ شما ؛ نه!

از عشق و جمالید چنان دور ، که گویی
مامِ همه‌گان زن بود و مامِ شما ؛ نه!

وندر حقِ تاریخِ هنرپرورِ ایران
اکرامِ "عُمَر" دیدم و اکرامِ شما ؛ نه!

سنجیدم و دیدم که نشانی ز تکامل
احکامِ "نرون" دارد و احکامِ شما ؛ نه!

انگار که خورشیدِ بهارانه‌ی ایران
بر بامِ همه تابد و بر بامِ شما ؛ نه!

ای مردمِ ما را به جز اندیشه و دانش...
...بیرون-شدی از مهلکه‌ی دامِ شما ؛ نه!

بس مدرسه هر سوی ، به سرتاسرِ ایران...
...آباد ولی مکتبِ اوهامِ شما ؛ نه!

ای مرگ پرستان! بپژوهیدم و دیدم
هر دین به خدا ؛ ره برد! اسلامِ شما ؛ نه!

گر بخششِ خصمانِ خدا خواهم از خلق
نامِ همه‌شان می‌برم و نامِ شما ؛ نه!

ای تا به سیاست کسی اعدام نگردد!
تدبیرِ سیاسی به جز اعدامِ شما ؛ نه!!!


#اسماعیل_خویی

@asheghanehaye_fatima


«غزلواره
اشکم دمید.
گفتم: «نه پای رفتن، نه تاب ماندگاری:
درد خزه‌ی کف جوی این است.»
گفت: «آری.
اما دوگانه تا کی؟
یا موج‌وش روان شو،
یا در کنار من باش.»

گفتم: «دلم گرفته‌ست،
مثل سکون ملولم.»
گیسو فشاند در باد،
آشفت ک‍
--«‍ای پریشان!
منشین فسرده چون یخ،
در تاب شو چو آتش؛
هان! بیقرار من باش.»

--«پرواز...» گفت.
گفتم:
--«آری، خوش است پرواز؛
اما شب است و توفان؛ وین بالهای خونین...»
چتر نوازش افکند، ک‍‍
--«‍این سایه‌سار پربرگ
زآرامش یقینت سرشار کرد خواهد؛
تا بامداد پرواز،
ای خوب خسته‌ی من!
بر شاخسار من باش.»

گفتم: «شب ارچه تاریک،
زنگار جانم، اما،
تاریکی درون است.»
خورشید رخ برافروخت
ک‍«‍آئینه‌دار من باش.»

#اسماعیل_خویی

@asheghanehaye_fatima


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
ای خلوت من از سخاوت تو لبریز
ای دفتر من از ترانه تو سرشار
باخود ببر مرا به خلوتی که هرگز
آنجا کسی نبیندم به جز تو ای یار...

🎬 هامون (۱۳۶۸)
ساخته‌ی داریوش مهرجویی
دکلمه از آلبوم سخاوت ( #خسرو_شکیبایی و مهرداد کاظمی)
شعر از افسانه شعبان‌نژاد
#دیالوگ

@asheghanehaye_fatima


في وطني يوجد مستشفى سيء لعلاجك، وعشرات المساجد الفاخرة للصلاة عليك عند موتك

در وطنم، برای درمانت یک بیمارستان بد وجود دارد و ده‌ها مسجد باشکوه برای خواندن نماز میّت بر تو..!

#علي_الوردي


@asheghanehaye_fatima


ما فقط از کسانی ساخته شده‌ايم که دوستشان داریم و دیگر هیچ،
هر چقدر هم بریده از دیگران زندگی کنیم، برفراز بلندیهای سوخته از باد، زندگی‌ها تنها در چهرهٔ آنان که دوستشان داریم نزدیک است،
در اندیشه‌ای که به سوی آنان می‌رود، نفسی که از آنان به سوی ما مى‌وزد و از سوی ما به سوی آن‌ها.
او حرف میزند و شما صدای سنگریزهٔ ستاره‌ها را در صدایش می‌شنوید. شما صدها کیلومتر از خانهٔ خود دور هستید و با این همه در خانه هستید، در این صدای مهربان، شما در این نوع کلام جای خود هستید، در سرزمین خود، خانهٔ شما همین جاست، بدون سنگ، بدون در و پنجره، این جا، روی بلندی‌های کلامی مغلوب عشق، سپید از باد عشق ناب.

#کريستين_بوبن
#جشنى_بر_بلنديها



@asheghanehaye_fatima


پدربزرگ و مادربزرگم در یک مهمانی رقص همدیگر را دیده بودند. در آن زمان رسم بود. پدربزرگم هم در آن دفترچه علامت گذاشت، با هم رقصیدند و همه در حرکت زانوهایشان هماهنگی خوبی دیدند. آن‌ها با هم شبیه آواز موزون زانوها بودند! همین به ازدواج آن‌ها انجامید. گمانم، ازدواج بی‌روحی بود؛ چون از روز ازدواجشان فقط یک عکس باقی مانده. تصویری که مثل مدرک با گذر زمان، سلطه‌جویانه تمام خاطرات یک عصر را ثبت کرده است.

#خاطرات
#دیوید_فوئنکینوس
#ساناز_فلاح_فرد
@asheghanehaye_fatima


🎶✨🎶
#رامین_بی_باک
منظومه چشمات

@asheghanehaye_fatima



فقط به چیزهای خوب فکر کن
مثل من که فقط به تو ... .

#احسان_پرسا

@asheghanehaye_fatima


@asheghanehaye_fatima


|| نه آنقدرها کامل ||

گویا که ما جزو زنان ناقصیم. همیشه یک جای کارمان می‌لنگیده. عذر تقصیر!
راستش فقط زورمان رسید ۲۲ سالگی شوهر کنیم. همین شوهر را هم برای این کردیم که باید می‌کردیم. که از ما خواسته بودند. که بعد از دیپلم و لیسانس مرحله بعدی همین بود. که دختر همسایه و دختر خاله‌مان رفته بودند و ما لب به لبِ ترشیدگی بودیم. اما خوشمان نمی‌‌آمد از شکم برآمده و ترک‌هایی که مثل تار عنکبوت تنیده شود روی پوست. نگران هیکلمان بودیم. نه که فکر کنید دمبلی چیزی می‌زدیم، وزنه‌ای چیزی بلند می‌کردیم... نه!... اتفاقا هیچ کار خاصی هم نمی‌کردیم فقط #دلمان_نمی‌خواست . بعد هم که دلمان خواست وقت رفتن بود. باید جل و پلاسمان را جمع می‌کردیم و می‌زدیم به چاک. همانقدر که عُرضه نداشتیم زندگیمان را نگه داریم همانقدر هم توی این چاکی که باز شد وسط زندگیمان عُرضه نداشتیم دوباره یک شوهر خوب برای خودمان دست و پا کنیم. شب عروسی میخ را بکوبیم و بعدِ نُه ماه بچه‌مان را بغل کنیم.
اینطوری شد که حالا توی ۴۱ سالگی به این میزان از قناسی رسیده‌ایم.
دروغ چرا حسرت یک مامان شنیدن ساده مانده به دلمان! وقتی تاتی‌تاتی کنان می‌آید و می‌چسبد به دامنمان که دست بکشیم به سر و گوشش و بگوییم "برو پی کارت!  ما تور بسکتبال نیستیم که منتظر باشیم یک نوه تپل مپل بیندازی توی بغلمان. برو زندگی‌ات را بکن. نقاش شو. کفاش. دکتر. معلم. رقاص... برو آن سر دنیا. این سر دنیا. پیِ گرایش جنسی‌ات. عقیده‌ات. مذهبت. برو تا هر کجا که باید بروی... فقط خوشحال باش"
بعد دستهامان را از دو طرف باز کنیم و بگوییم "اینجا همیشه برای تو جا هست"

#پریسا_زابلی_پور


.


همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم
" روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد "
می‌ نوشتم
" روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم ، که هنوز دوستم داشته باشی‌ "
می‌ نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز برایِ شما می‌‌نویسم
یقینا آمده است
ولی‌ روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم!


 
 
#نیکی‌_فیروزکوهی



@asheghanehaye_fatima


نخستین عاملی که لازم است تا جهان را برای زیست قابل تحمل سازد، درک این حقیقت است که خودخواهی بشر، امری الزامی و اجتناب ناپذیر است.
تو از دیگران توقع از خودگذشتگی داری و این توقعی غیرمعقول است که انسان ها می‌بایست به‌خاطر تو، امیال خود را زیر پا بگذارند. چرا باید این کار را بکنند؟
وقتی این حقیقت را پذیرفتی و با خود کنار آمدی که در این دنیا هر کس برای خودش زندگی می‌کند، آنگاه از دیگران کمتر توقع خواهی‌کرد . آنان تو را مایوس نخواهند کرد و با عطوفت بیشتری به مردم خواهی نگریست.
انسان ها تنها در جستجوی یک چیز و تنها یک چیز هستند و آن لذایذ خودشان است.

#پیرامون_اسارت_بشری
#سامرست_موآم

@asheghanehaye_fatima


هرگاه یاد تو از خاطرم گذشت
لبخند زدم
گویی تو "عید"ی
و بقیه "روزها"یند...


#شادی_المرعبی


@asheghanehaye_fatima


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
چگونه می‌سِپُری تَن، به بوسه‌های رَقیبَم،
نِشانِ بوسه‌ی مَن دَر کُدام سوی تَنَت نیست؟

#حسین_منزوی


@asheghanehaye_fatima


پرده از چهره بر افکن
که چو خورشید سحر
بهر دیدار تو
لبریز نگاه آمده ایم...

#اقبال_لاهوری

@asheghanehaye_fatima


#دیالوگ

آن‌ هنگام که حقیقت و اخلاق در میان انسان‌ها گم و فراموش شود، آدمیان چون برگ‌ریزان در مسیر باد از سویی به سوی دیگر روند و سرگردان شوند. آن‌چه انسان را از سرگردانی دور می‌سازد تعهد است، تعهد به چیزی که پایداری دارد، تعهد به چیزی که قابل‌اتکا باشد؛ بدون آن انسان هیچ است و عمر گران‌مایه‌اش صرف دویدن از سویی به سوی دیگر می‌شود.

#اسب_تورین (۲۰۱۱)
#بلا_تار


@asheghanehaye_fatima


با چشم هایت حرف دارم
میخواهم ناگفته‌های بسیاری را برایت بگویم
از بهار،
از بغض های نبودنت،
از نامه‌های چشمانم
که همیشه بی جواب ماند
باور نمی‌کنی!؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود اما
دلتنگی آغوشت
رهایم نمی‌کند،
به راستی...
عشق بزرگترین آرامش جهان است.

#سیدعلی_صالحی

@asheghanehaye_fatima

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

714

obunachilar
Kanal statistikasi