عاطفه اسدی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


داستان، شعر، ترانه، معرفی کتاب و فیلم و از این حرف‌ها

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


شیدا می‌گوید که کوآلاها به‌ خاطر خنک بودن تنه‌ی درختان، آن‌ها را بغل می‌کنند. می‌گوید که کوآلاها فقط برگ اکالیپتوس می‌خورند اما به درخت اقاقیا می‌چسبند چون تنه‌ی خنک‌تری دارد و آب کمتری از دست می‌دهند. همین حقیقت‌های علمی که صبح تا شب، بی‌قاعده از دهان شیدا درمی‌آید، مرا می‌ترساند. من اگر برگ اکالیپتوس می‌خوردم، حتما درخت اکالیپتوس را هم بغل می‌کردم. حتماً هزاران سال قبل، کوآلاهایی بوده‌اند که درخت اکالیپتوس را بغل می‌کرده‌اند اما انتخاب طبیعی بی‌رحم است و آن موجودات خیانتکاری باقی مانده‌اند که به اقاقیاها چسبیده‌اند و آب کمتری در روز از دست داده‌اند...

📚هزار و چند شب
مهدی موسوی

@atefeasadi2


پنج ژنرال عالی‌رتبه‌ی نظامی دوران پینوشه، در زندانی در حاشیه‌ی کوه‌های آند دوران محکومیتشان را می‌گذرانند؛ زندانی مجلل که به همه‌چیز شبیه است الّا زندان. یک قفس طلایی با تمام امکانات! یک روز بنا به دلایلی، تصمیم به انتقال آن‌ها به یک زندان معمولی گرفته می‌شود‌. اما چه کسی جرأت دارد این پیرمردهای خونخوار را از این کاخ مجلل بکشد بیرون؟ آن‌ها هنوز برای همه، از جمله رئیس زندان، نگهبانان و سربازان، ترسناکند و و کمتر کسی جرأت مخالفت با آن‌ها را دارد. تصورش هم ترسناک است که دیکتاتورها حتی بعد از سقوط، باز هم قدرتمند باشند!

اگر با فضای رمان‌های یوسا آشنایی داشته باشید، به نظرم Prison in the Andes محصول ۲۰۲۳ تقریباً در همان حال و هوا اتفاق می‌افتد. گویی به تصویر کشیدن یک کتاب متعلق به ادبیات آمریکای لاتین است؛ همان پس‌زمینه‌ی سیاسی، همان شبح‌های نامرئی ترس و تهدید در فضا و همان شیوه‌ی نفوذ کردن به یکی‌یکی شخصیت‌ها. یک لایه از وحشت و حس وقوع فاجعه در هر لحظه، روی تمام فیلم کشیده شده. اتمسفر فیلم، مرموز است و ترس، در تمام لحظه‌های آن می‌رود زیر پوست مخاطب‌.

به نظرم «فیلیپه کارمونا»، کارگردان جوان شیلیایی، در اولین فیلم بلندش تجربه‌ی موفقی داشته؛ هرچند که فیلم چیزهایی هنوز کم دارد. مثلاً روایت فرعی مربوط به یک سرباز که نقش مهمی در پیش بردن داستان دارد، خوب از کار درنیامده و مبهم است یا خیلی جاها داستان از ریتم می‌افتد و تعلیق تبدیل به سکون می‌شود. اما فیلم، در مجموع تلخ است و تکان‌دهنده، و خشونت در آن چه در سطح تصویر و چه در سطح کلام، آزاردهنده است؛ و البته کاملاً ملموس و باورپذیر، وقتی که قصاب‌های پینوشه، با جزئیات و لذت، با یکدیگر از شکنجه‌هایی که روی دیگران انجام داده‌اند حرف می‌زنند، وقتی هنوز به پینوشه و آرمان‌هایش باور دارند و وقتی با قاطعیت می‌گویند که از آن‌همه خون روی دستشان، هرگز پشیمان نیستند...

«می‌دونی چیه؟ من یه مرد سرسختم؛ یه نظامی به‌تمام‌معنا. رفتن از اینجا به تخمم هم نیست. می‌خوام با اون بالایی‌ها تسویه‌حساب کنم. من کابوس می‌بینم. البته که باید ببینم. حقمه. ولی می‌خوام یه چیزی رو بهت بگم. اگه دوباره مجبور به انجام اون کارها بشم، یه ثانیه هم وقتو تلف نمی‌کنم. همه‌شونو انجام می‌دم. همه‌شونو! می‌دونم که دستام به خون آلوده‌ست، ولی بازم انجامش می‌دم!»

فیلم را برای تماشا پیشنهاد می‌کنم. اگر با عنوان انگلیسی‌اش آن را پیدا نکردید، Penal Cordillera را سرچ کنید.

@atefeasadi2




چشمای سیاه من
این منظره‌ی غمگین
وقتی ریملم آروم
با گریه میاد پایین

هر کوچه‌ یه بن‌بسته
هر پنجره، دیواره
این زندگی از زندون
میله‌هاشو کم داره

بیزاره ازم آیْنه
از این زن تکراری
از شاغلِ کدبانو!
از قرض و بدهکاری

سنگین شده چن وقته
این حلقه توو انگشتم
من رؤیاهامو وقتی
گفتم «بله»، می‌کشتم

گاهی تن غمگینش
می‌شینه روی تختم
از من که چشام خیسه
می‌پرسه که خوشبختم؟

می‌دونه خودش، واسه‌م
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمی‌صرفه!

من، آدمک کوکی
رو صندلی می‌شینم
خیره به یه مانیتور
رؤیایی نمی‌بینم

هر روز همه‌ی فکرم
توو پول و رقم بوده
توو‌ چایی صبحونه
حل کردن غم بوده

خسته شدم از تکرار
از گریه با هر چیزی
از قسطای ماهانه‌
انتظارِ خونریزی

زندگیم یه مرکز توو
سرگیجه‌ی‌ پرگاره
من، له‌شده‌ توو مترو
اون، هر شبو شبکاره

گاهی تن غمگینش
می‌شینه روی تختم
از من که چشام خیسه
می‌پرسه که خوشبختم؟

می‌دونه خودش، واسه‌م
خوشبختی فقط حرفه
هرجوری که بشماریم
این عشق، نمی‌صرفه!

عاطفه اسدی
@atefeasadi2


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎬 Shortbus 2006
By John Cameron Mitchell

@atefeasadi2


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
در ماه‌های اخیر به دعوت گروه cameo kollektiv و کارگاه هانوفر، افتخار همکاری با پروژه‌ی Wir haben uns ein Denkmal gebaut را داشتم؛ پروژه‌ای فرهنگی اجتماعی در شهر هانوفر، با تمرکز روی فرهنگ یادآوری. من و کرومل، هنرمند آلمانی، مجسمه‌ای به یاد مهسا امینی و جنبش زن زندگی آزادی، طراحی و اجرا کردیم؛ مجسمه‌ای که قرار بود توی میدان ژینا مهسا امینی شهر هانوفر قرار بگیرد اما به دلایل نامعلوم، امکانش فراهم نشد و حالا تا یکم آگوست در ویترین کتابفروشی آنابی روبه‌روی Jina Mahsa Amini Platz، قابل مشاهده است. امیدوارم تلاش‌هایمان جواب بدهد و بشود خیلی زود، مجسمه را به‌طور دائمی در این میدان نصب کنیم.🕊💚✌️🏻

@atefeasadi2


خاطرات می‌افتادند، غبار می‌شدند. مثل نانی که برای کبوتران ذره‌ذره می‌شود.

📚فرزند پوشالی
طاهر بن جلون
نجمه موسوی
@atefeasadi2


این_تخته،_سیاه_است_نسخه_مناسب_گوشی.pdf
1.4Mb
نسخه‌ی پی‌دی‌اف رایگان کتاب «این تخته سیاه است»
بیست‌ و‌ یک داستان از بیست‌ و‌ یک نویسنده‌ی معاصر
نشر الکترونیک سایه‌ها
بهار ۱۴۰۳
@atefeasadi2


در شماره‌ی ۲۱۱ نشریه‌ی «همیاری» کانادا، کتاب گروهی «این تخته، سیاه است» را معرفی کرده‌ام؛ کتابی منتشرشده در روز معلم، تقدیم‌شده به استادم دکتر سید مهدی موسوی، و شامل ۲۱ داستان کوتاه از ۲۱ نویسنده‌ی معاصر.
باعث افتخارم است که گردآوری‌ و ویرایش این مجموعه را برعهده داشته‌ام.

نسخه‌ی دیجیتال نشریه‌ی همیاری را می‌توانید از لینک زیر مطالعه کنید (خانه‌ی کاغذی، صفحه‌ی ۴۴):

http://archive.hamyaari.ca/books/xgwu/#p=44

نسخه‌ی چاپی نشریه نیز در فروشگاه‌های ایرانی ونکوور، نورث‌شور، ترای‌سیتیز، برنابی، نیو وست‌مینستر و میپل ریج قابل تهیه است.

@atefeasadi2


چه فکرایی می‌چرخه توو جمجمه‌ش؟
برم با یه متّه سراغ سرش؟
هزار جور نوشتم ازش، خط زدم
بازم خونیه قصّه‌مون آخرش!

یه روزایی خوبم، یه روزایی ‌‌ام
همه‌ فکرای توو سرم قرمزه
دووم داشتنِ اعتمادم بهش
روی مرزِ «هر لحظه» و «هرگزه»

سرِ پام، ولی از درون پاره‌ام
مث بی‌صدا پوست‌کنده‌شدن
مث خوردن سر به سقف اتاق
توو یه حجم بسته، پرنده شدن

مث آیْنه بعد از دو تا مشت، باز
داره اعتمادم ترک می‌خوره
دل از هر مسیری بره، آخرش
دوباره به دیوار شک می‌خوره

یه عمری توو چشمام نگا کرد و گفت:
«بهت راست می‌گم!» نگفتش ولی!
بذارم روی ماشه انگشتمو؟
ببندم تنش رو به یه صندلی؟

یه ابرم سر راهِ باد شدید
من اون ثانیه قبل یه صاعقه‌م
یه آدمکش احتمالی، ولی
فقط تا همین لحظه، بی‌‌سابقه‌م!

شبیه یه طوفان توو اردیبهشت
همه‌چی رو از دم، به‌هم می‌زنم
می‌بوسم لباشو، ولی قبل از اون
جای رژ به لب‌هام سم می‌زنم

مث آیْنه بعد از دو تا مشت، باز
داره اعتمادم ترک می‌خوره
دل از هر مسیری بره، آخرش
دوباره به دیوار شک می‌خوره

عاطفه اسدی
@atefeasadi2


مدت‌هاست که برای خودم در کانال تلگرام پرایوت «بهشت مخفی عاطفه» می‌نویسم و دیوانگی می‌کنم و حالا تصمیم گرفته‌ام یک شعبه‌ی عمومی‌‌تر هم برای این بهشت افتتاح بکنم:) این کانال را به بهانه‌ی بیشتر نوشتن و به اشتراک گذاشتن داستان و شعر و ترانه و معرفی فیلم و کتاب و غرغر و فرار کردن از محدودیت دیوانه‌کننده‌ی حروف در اینستاگرام ایجاد کردم. الان در این لحظه، از درست کردنش خوشحالم و امیدوارم به‌زودی دلم را نزند و نابودش نکنم!

عاطفه اسدی

https://t.me/atefeasadi2

11 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

33

obunachilar
Kanal statistikasi