دلم در عشق تو . جان بر نتابد
که دل جز عشق جانان بر نتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهم
که یک دل پیش یک جان بر نتابد
دلم در درد تو درمان نخواهد
که درد عشق درمان بر نتابد
مرا با عشق تو چندان حساب است
که روز حشر چندان بر نتابد
اگر با من نمی سازی مسوزم
که یک شبنم دو طوفان بر نتابد
چو پروانه دلم در وصل خود سوز
که این دل بوی هجران بر نتابد
دل " عطار" بر بوی وصالت
ز هجران یک سخن ز آن بر نتابد
" فریدالدین . عطار نیشابوری"
که دل جز عشق جانان بر نتابد
چو عشقت هست دل را جان نخواهم
که یک دل پیش یک جان بر نتابد
دلم در درد تو درمان نخواهد
که درد عشق درمان بر نتابد
مرا با عشق تو چندان حساب است
که روز حشر چندان بر نتابد
اگر با من نمی سازی مسوزم
که یک شبنم دو طوفان بر نتابد
چو پروانه دلم در وصل خود سوز
که این دل بوی هجران بر نتابد
دل " عطار" بر بوی وصالت
ز هجران یک سخن ز آن بر نتابد
" فریدالدین . عطار نیشابوری"