let's have partner


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


+ : https://t.me/angleofthelight
- : https://t.me/ButterTale

*فشارهای زیادی که ازهرسمت بهش واردمیشه تحملش روتموم کرده،دوری ازاون براش خیلی زیادسخته امادیگه توانش رو نداره

*درحالی که سرش روپاشه وموهاش روناز میکنه اسمش روصدامیکنه
+جونم
-اگه باهم نباشیم،توناراحت میشی؟
+معلومه که میشم!این که سوال پرسیدن نداره
-امامن دلم نمیخواد توناراحت باشی
(افکارش)+بالاخره زمانش رسید؟
+اما مابه هرچی که دلمون میخواد نمیرسیم مگه نه؟
*بالبخند وچشمای گریون نگاهش میکنه
-اره عزیزدلم،آره‌‌‌...

+من دلم نمیخوادکه نداشته باشمت،امامگه کاری ازدستم برمیاد؟نه. پس امیدوارم دلیل اینکه داری ترکم میکنی یه چیزقانع کننده وباارزش باشه،شبت بخیر.
*منظرجوابش نمیشه ودر رو سریع میبنده تا اشکاش رونبینه،بیصدا پشت در سرمیخوره زمین و اروم اروم تو تنهاییش شروع به گریه میکنه،جتی تو این مورد هم تفاهم دارن!

اونا خیلی بهم میومدن مگه نه؟همه این رو میگفتن. اما مگه زندگی مهربونه که بذاره همچی قشنگ بمونه؟


ایش


اره صصدستم چی میخواید بگید


این روشیه که وایبتونو یادم میمونه و بعد باهم شیپتون میکنم✅
سانسورم کردم تا اسپویل نشه




خب
تا الان ۸ تاتون شیپ کردم
مینویسم
و ۱۰ تاش میمونه برای فردا چون دیگه خوابم گرفته و کارامم مونده


+ : https://t.me/joinchat/D3E7vnrSsNZlOTk0
- : https://t.me/fishinatree

*عصبانیت باعث شده بودکوروکربشه،لپاش سرخ شده بودن امااون همچنان میزد...
*گوشه‌ی اتاق میشینه وبلندبلندگریه میکنه
بااشک ودادباهاش حرف میزنه
+من مگه اسیرتوعم که نمیتونم ولت کنم وبرم؟
*کل خونه پرشده از دادهای اونا
-اره اسیرمی،حق نداری منو ترک کنی،شده بکشمت میکشمت تافقط کنارم بمونی
+.....
*کم کم آروم‌ترمیشه و میشینه رو تخت
(افکارش)-چرانمیفهمه که بدون اون نمیتونم؟
*زیرلب باصدای گرفته ‌‌‌ازش درخواست یه لیوان آب میکنه
+الان میارم واست
*تصمیمشو گرفته،دیگه نمیتونه،مگه نگفت که میکشتش؟پس بذار کارشو راحت کنه...
*دربالکن روبدون سروصدا باز میکنه

حالا فقط بادِ لای موهاش روحس میکنه وهوایی که انگار داره مقاومت میکنه که نذاره اون بخوره زمین، اما آهای هوا!این دختردیگه تحمل اون مردی که ازاون بالاداره دادمیزنه رو نداره.


در جریانید که چنلاتونو ندارم دیگه درسته...؟


آمار ۴۹ نفر بود
امیدوارم اونایی که پاک کردن اونایی بوده باشن که چالششونو گذاشتم!
و اینکه
من فقط لینک دوتا پرایوتو دارما
اگه نذاشتم شاکی نشید
چونکه خودتون لینک ندادید


+ : https://t.me/Koemi_5
- : https://t.me/puppytrash

*چند روزراجع بهش فکر کرد،تصمیمشوگرفته،اون کسی نیست که مناسبش باشه
-هی،میایی بهم بزنیم؟
*میخنده وباخنده جوابشومیده
+نه بابا؟بزنیم
*اون فکر کرد داره شوخی میکنه؟
-راستش...من الان جدیم تِد
*برای بارهزارم باشنیدن تد،لقبی که اون بهش داده قلبش فرو میریزه.
+منم جدی جوابتو دادم
-به همین راحتی یعنی قبول کردی؟
+من هرچی که توبخوای روقبول میکنم،فقط توخوشحال باش،اگه نبودمن باعث میشه خوشحال ترباشی،اشکال نداره،حاضرم نداشته باشمت
*چطورمیتونه فکرکنه دوسش نداره؟!حرفاشو نمیشنوه؟
-الکی رمانتیک بازی درنیار،حوصلتوندارم
(افکارش)+کاش انقدربیرحم نبود...
+بسیارخب،خدانگهدارت باشه زیبای خفته‌ی من

*ازماشین پیاده میشه وبه سمت آینده‌ای بدون کسی که همشو با اون تصور کرده بود قدم برمیداره
تصمیمش واقعا درست بود؟؟


+ : https://t.me/mttias
- : https://t.me/MelancholiaBack

*هیچوقت فکرنمیکردروزی مجبورشه اینکاروبکنه،امازندگی همیشه بروفق مرادمانیست
*بهش نگاه میکنه که چطوری چشماشوبسته وروی تختش خوابیده،حالاچطوری میخوادبابوی عطرش که قراره باقی بمونه تو اتاقش آروم بمونه؟
+استیو؟
*زیرلب باصدای بمش جوابشومیده
-جانم
*چطوری ازاین لحن بگذره؟
+یه لحظه بلندشوکارت دارم
*میشینه روتخت وبهش نگاه میکنه
+یادته بهت گفتم هرلحظه ممکنه دیگه باهم نباشیم؟
*نگرانش میشه
-اوهوم
+خب، خب...حالا اون لحظه رسیده
*به دستاش زل میزنه وسعی میکنه له شدن قلبش روبه روش نیاره
*ازجاش بلندمیشه ومیره کنارپنجره می ایسته
+هیچوقت فراموشت نمیکنم، خداحافظ استیو.
*لرزش صداش برخلاف تمام تلاش‌هاش معلومه
-بسیارخب
*ازجاش بلندمیشه وبه سمت درمیره،دیگه اینجاجایی نداره
(افکارش)-نه!نمیتونم اینکاروبکنم!
*باقدم بزرگی خودش روبهش کنارپنجره میرسونه،دستشومیگیره وبرش میگردونه،صورتش روبه سرعت به صورتش میچسوبه ولباشوطولانی میبوسه
*اونوازدست نمیده
-نمیتونم بذارم.


+ : https://t.me/zi_upgrade_yourself_zi
- : https://t.me/SilhoutteDean

*وقتی که بهش فکرمیکنه لبخند میادرولبش،امااین کافی نیست،اون دوسش نداره پس بدردش نمیخوره.
*زیراندازهمیشگیشون روپهن میکنه روی چمناومنتظرش میشینه،کاش اینجابهم نمیزدن،اینجاپرازخاطرس.
*بادیدنش کل روزبدش ازیادش رفت و لبخندبزرگی زد،این دخترهمیشه حالشو خوب میکنه.
*درحالی که باکیکش بازی میکرد،جملاتش روهم کنارهم چید.
+میخوام یچیزی بهت بگم
-....
+باورکن که زدن این حرفاواسه خودم ازهمه سخت‌تره.
+دنیل. دیگه نمیخوام که باهم باشیم
*کیک میپره تو گلوش وچنگالی که داشت باهاش کیک میخوردمیوفته زمین
*اون بایددرهرصورت غرورش روحفظ کنه
-ای بابا،حالا چطوری کیکموبخورم
(توافکارش)+یعنی افتادن چنگالش بیشترناراحتش میکنه؟!چرامن اینوانتخاب کردم...؟
*سعی میکنه بغضش روقورت بده وخودشوبیخیال نشون بده.
-گفتی میخوای بهم بزنیم؟باشه،اوقات خوبی بود.ممنونم ازت
*بدون اینکه نگاهش بکنه سریع بغلش میکنه و روی لباشو بوسه‌ی کوچیکی میزنه،سریع از جاش بلند میشه وراه اومده روبرمیگرده، امااون خشک شده به جای خالیش نگاه میکنه.


واقعا این بود پایانشون؟
منکه اینطور فکر نمیکنم




این خیلی نامردیه که واکنش نشون نمیدید به چالشاتون


+ : https://t.me/catwithicecreamseasoning
- : https://t.me/I6883I

*اون تنهاییش با خودش،کاراش و گربش رو ترجیح میده به شریک شدن همه‌ی اونابایکی دیگه،اون پارتنربدی نیست واوقات خوبی روباهم دارن، بخصوص توتخت! امااون تنهایی رودرهرصورت ترجیح میده
*براش قهوه میاره و بعد خودشو تو بغلش جا میده و شروع میکنه با گوشی کار کردن
-دنی؟
+جانم؟
*لبخندی میزنه،اون همیشه مهربونه!
-هیچی...
*سرش روخم میکنه روی صورتش ولباش روبه دندون میگیره.کم کم هیجانشون میره بالا.بلندش میکنه وبه سمت اتاق حرکت میکنه.
*نفس هاشون اتاق روبرداشته،اتاق همیشه شاهدکارهای اونا بوده
(توافکارش)-این بهترین روشی بودکه میتونستم انجامش بدم،درضمن!نمیتونستم ازش بگذرم
+امشب ازهمیشه بهتر بود
*ازخستگی فقط هوم کشیده‌ای میکشه وموافقتشو اعلام میکنه

*بیدار میشه وبه بدنش کش وقوسی میده که بانبودش کنارش مواجه میشه،تاحالا پیش نیومده بود!
*بعدازخوندن نامه لبخند تلخی میزنه و به گلدونی که اون بهش هدیه داده بود زل میزنه
+اون همیشه تو سکوت کارش رو انجام میداد...


- : https://t.me/uncoguki
+ :https://t.me/allthistimery

*احساسات زیادش رودیگه نمیتونست تحمل کنه،کلافش میکردوحوصلش روسرمیبرد،انتخابش اشتباه بود
*کل ساختمون روصداشون برداشته بود،با دادوگریون جوابشوداد
+اما من عاشقتم چرا اینو نمیفهمی؟
*با لحن پر از نفرتش عربده میکشه
-این دیگه مشکل من نیست، خودت یه گوهی بخور،چمیدونم،اصلا خودتو بکش
+من نمیذارم ترکم کنی،تو مال منی و اجازه نمیدم بری
*عصبانیتش به اوج میرسه وکنترلشو از دست میده و هولش میده و محکم میخوره به کمد
-دهنتو ببند هرزه،هیچوقت مال تو نبودم و نخواهم شد،تن لشت رو از خونه‌ی من گم کن بیرون وتا آخر عمرم هم دوروبرم نپلک چون دیگه اینطوری رفتار نمیکنم باهات، میکشمت!
*باورش نمیشد چی داره میشنوه،البته بار اولش نبودکه این برخوردهاروداشت،اما انگار اون کوروکر شده بود.
*وسایلش روتندتند جمع کرد و باهق هق رفت تو خیابون وتصمیمشوگرفت

اما هممون میدونیم که حتی خودکشیش هم اون روبرنمیگردونه،فقط...
کاش اون هم میدونست این رو!


- : https://t.me/year845
+: https://t.me/Saken_teriton

*هرچقدر به نیمکتی که اون روش نشسته نزدیکتر میشه مصمم تر میشه، دیگه واسش هیچی اهمیتی نداره
*بهش میرسه و درحالی که اون خیلی راحت و بیخیال نشسته و با نگاه سرد همیشگیش بهش زل زده روبه روش می ایسته
+هیچ چیز نمیخوام بشنوم، فقط..
+دیگه نه من کسی به اسم تو میشناسم، و نه تو کسی به اسم من، همچی تمومه!
*با هر کلمه که به زبون میاره قسمتی از احساساتش جریحه دار میشه، حالا چطور بدون اون ادامه بده؟
*امااون دیگه نمیتونه غرورش رو بیشتر از این خدشه دار کنه،به اندازه‌ی کافی توی این دوماه دربرابرخواسته‌های اون کوتاه اومده،در حالی که اون حتی نیمچه علاقه یارقبتی نشون نداده
*پوزخند میزنه،زیادی به خودش اعتماد داره
-واقعا؟ پس کجا رفت اون علاقه‌ی آتشینت؟ همش دروغ بود؟
*بلند میشه و رو به روش می ایسته و زل میزنه تو چشماش
-تو نمیتونی منو ترک کنی بیچاره
*اما با حس کردن نبود اون گرمای همیشگی تمام وجودش یخ میزنه، انگار که...انگار...این سری اون باخته...
*بدون تفاوت درحالی که سعی در خفه کردن احساسش داره بهش زل میزنه و بعد از مدت کوتاهی همون راهی که اومد رو برگشت
اره
این پایان اونا بود.


+ : https://t.me/bakusiimp
- : https://t.me/darkmattes

*تصمیمشو گرفته، دخترک دیگه زیادی داره بهش علاقمند میشه، اون خودشو میشناسه، نمیتونه تحمل کنه احساسات اون ضربه بخوره.
*درحالی که از همجا بی خبره کتابش رو میخونه و در حالی که آروم آروم بستنیشو میخوره گه گاهی بهش نگاه میکنه و لبخند میزنه بهش.
-لیلی
+...
-کتابتو ببند میخوام باهات حرف بزنم
-میدونم که با هم اوقات خوبی داریم، میدونم که هیچکس مناسب تر از تو برای من نیست، اما...
*چند ثانیه سکوت
+چیشده رن؟ حرفتو بزن، داری نگرانم میکنی
-میخوام که تمومش کنیم.
*قاشق از دستش میوفته رو زمین و صداش تو کافه میپیچه، سکوت همجارو فرا گرفته، زمان ایستاده؟
+خب؟
*سعی میکنه بغضش رو مخفی کنه، اما اون خیلی خوب میشناستش. با دیدن اشک تو چشمای عسلی براقش قلبش مچاله میشه، اما نمیتونه اجازه بده اون زجر بکشه.
-دیگه نمیخوام ببینمت، خاطراتمونو فراموش کن.

*عمده‌ی روحشو در کنار اون، تو اون کافه، همون کافه که شاهد علاقشون بود، جا گذاشت و با کتابش سر به زیر به
بیرون کافه رفت.

+همین بود؟ این بود پایان ما؟


* : راوی


17/25

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

18

obunachilar
Kanal statistikasi