+ : https://t.me/mttias
- : https://t.me/MelancholiaBack
*هیچوقت فکرنمیکردروزی مجبورشه اینکاروبکنه،امازندگی همیشه بروفق مرادمانیست
*بهش نگاه میکنه که چطوری چشماشوبسته وروی تختش خوابیده،حالاچطوری میخوادبابوی عطرش که قراره باقی بمونه تو اتاقش آروم بمونه؟
+استیو؟
*زیرلب باصدای بمش جوابشومیده
-جانم
*چطوری ازاین لحن بگذره؟
+یه لحظه بلندشوکارت دارم
*میشینه روتخت وبهش نگاه میکنه
+یادته بهت گفتم هرلحظه ممکنه دیگه باهم نباشیم؟
*نگرانش میشه
-اوهوم
+خب، خب...حالا اون لحظه رسیده
*به دستاش زل میزنه وسعی میکنه له شدن قلبش روبه روش نیاره
*ازجاش بلندمیشه ومیره کنارپنجره می ایسته
+هیچوقت فراموشت نمیکنم، خداحافظ استیو.
*لرزش صداش برخلاف تمام تلاشهاش معلومه
-بسیارخب
*ازجاش بلندمیشه وبه سمت درمیره،دیگه اینجاجایی نداره
(افکارش)-نه!نمیتونم اینکاروبکنم!
*باقدم بزرگی خودش روبهش کنارپنجره میرسونه،دستشومیگیره وبرش میگردونه،صورتش روبه سرعت به صورتش میچسوبه ولباشوطولانی میبوسه
*اونوازدست نمیده
-نمیتونم بذارم.
- : https://t.me/MelancholiaBack
*هیچوقت فکرنمیکردروزی مجبورشه اینکاروبکنه،امازندگی همیشه بروفق مرادمانیست
*بهش نگاه میکنه که چطوری چشماشوبسته وروی تختش خوابیده،حالاچطوری میخوادبابوی عطرش که قراره باقی بمونه تو اتاقش آروم بمونه؟
+استیو؟
*زیرلب باصدای بمش جوابشومیده
-جانم
*چطوری ازاین لحن بگذره؟
+یه لحظه بلندشوکارت دارم
*میشینه روتخت وبهش نگاه میکنه
+یادته بهت گفتم هرلحظه ممکنه دیگه باهم نباشیم؟
*نگرانش میشه
-اوهوم
+خب، خب...حالا اون لحظه رسیده
*به دستاش زل میزنه وسعی میکنه له شدن قلبش روبه روش نیاره
*ازجاش بلندمیشه ومیره کنارپنجره می ایسته
+هیچوقت فراموشت نمیکنم، خداحافظ استیو.
*لرزش صداش برخلاف تمام تلاشهاش معلومه
-بسیارخب
*ازجاش بلندمیشه وبه سمت درمیره،دیگه اینجاجایی نداره
(افکارش)-نه!نمیتونم اینکاروبکنم!
*باقدم بزرگی خودش روبهش کنارپنجره میرسونه،دستشومیگیره وبرش میگردونه،صورتش روبه سرعت به صورتش میچسوبه ولباشوطولانی میبوسه
*اونوازدست نمیده
-نمیتونم بذارم.