ناکجا


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


ناکجا تا کجا پوچ بود؟...
"کپی نکردن متن‌ها، نشان از شعور شماست"
فقط با منبع فوروارد کن لطفا

@injaanakojabot: اطلاعات چنل
@injaanakojagp: گپ دلنوشته چنل
ناشناس:https://t.me/BiChatBot?start=sc-92cb316340

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


نمی‌دانم چرا تحمل جمعیت را ندارم. من آن‌ قدر به تنهایی خود عادت کرده‌ام که در هر حالت دیگری خودم را بلافاصله تحت فشار و مظلوم حس می‌کنم. تا دور هستم دلم می‌خواهد نزدیک باشم و نزدیک که می‌شوم می‌بینم اصلا استعدادش را ندارم.

از نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان






به علاوه اگر من شما را از دست داده‌ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده‌اید که تپش‌های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت.

از نامه‌های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور




وجودم را بر لبانت مهر میکنم؛
تا هر نفسِ تو، اجازه‌ای باشد برای زیستنم.




احساسات و درد اسفناکی را میان بند بند سلولم حس میکنم، شاید وقت آن است که به کتاب‌هایم پناه ببرم و غرق شده در زخمهایم بین صفحات کتاب زندگی کنم.
میدانی انگار هیچ‌کس نمی‌تواند برای همیشه احساسات عمیق را مخفی نگه دارد؛ احساسات وقتی که اصلاً انتظارش را نداریم، از دستمان رها می‌شوند و می‌افتند.


به هر حال آنچه مرا نجات می‌دهد، خودِ من است.


فراموش کن، ما تمام شده‌ایم،
ما خیلی وقت است که به پایان رسیده‌ایم.
بیخود روی زمینِ لیز دست و پا زدن فایده‌ای ندارد. بدتر دست و پاهایمان زخمی می‌شود، و دیگر مرهمی نیست برای بهبودش.
ما وجود نداریم، از چه می‌ترسی؟
بیا زیر باران برقصیم، بدون واهمه، همچون روحی که در جشن آزادی‌اش از کالبد جسم، با عشق می‌خندد.




و سکوت از همه‌چیز، اعتیادآورتر بود.


گویی مقدر شده اینگونه زندگی کنیم، بلاتکلیف در میان همه چیز. آنچه پیش می‌آید را دوست نداریم و هر آنچه را دوست داریم، پیش نمی‌آید.




" آدمای دورش کمتر و کمتر می‌شدن اما براش مهم نبود، معتقد بود اگه خودشو داشته باشه عملا کم و کسری نداره و بازم می‌شه زندگی کرد. بی‌احساس یا بی‌رحم نبود، فقط رو ادما حساب نمی‌کرد. ته داستانو خوب می‌دونست، دیگه امیدش فقط به خودش بود.


چشم‌ها.




ماهیت انسان تنهایی‌ست، چرا که هر کسی در دنیا و تفکرات خودش غرق شده و وجودیتش متفاوت است،
و فقط در صورتی میشود به کسی نزدیک شد و آن را دوست داشت که؛ درواقع دنیای آن را بشناسید و دوست داشته باشید.




روزی میرسد که انسان میپذیرد بعضی از آرزوها قرار است در شکوه یک رویا باقی بماند نه برای اینکه از تلاش دست کشیده، نه؛ بعضی از آرزوها باید آرزو بماند و انسان تنها خودش می‌‌داند که چرا دست از خیرگی بر‌ نمی‌دارد.

آلبر کامو

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.