خَـــزان🍂


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


ادبیات و شعر پارسی، کتاب، ترانه، روزمرگی و بیشتر..🤍
صحبت کنیم؟ http://t.me/HidenChat_Bot?start=6294582311

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


هرچه کویت دورتر، دلتنگ‌تر، مشتاق‌تر
در طریقِ عشق‌بازان، مشکلِ آسان کجا؟!
مشکل‌ِ آسان کجا..؟!


تویی بهانهٔ آن ابرها که می‌گِریَند
بیا تا که صاف شود این هوایِ بارانی

-قیصر امین پور


پدری با پسری گفت به قهر:
که تو آدم نشوی جانِ پدر!

حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سَر

دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر

رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامَش چو شِکَر

عاقبت شوکَت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زَر

چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راهِ دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر

پسر از غایَتِ خودخواهی و کِبر
نظر افکند به سراپای پدر

گفت:گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهَم بنگر!

پیر خندید و سرش داد تکان
گفت: این نکته برون شد از دَر

من نگفتم که تو حاکم نشوی؛
گفتم آدم نشوی جان پدر!

مولانا عبدالرحمن جامی


انسانی واقعا از چیزی که فکر میکردم شیرین‌تره✨🫠


کسی که چرایی زندگی کردن را بداند، با چگونگی آن کنار خواهد آمد.
فریدریش نیچه


چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی‌سروسامانی

من خاکم و من گَردَم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی

خواهم که تو را در بر، بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهدِ افلاکی! در مستی و در پاکی
من چشم تورا مانم تو اشک مرا مانی

در سینهٔ سوزانم مستوری و مهجوری
در دیدهٔ بیدارم پیدایی و پنهانی

من زمزمهٔ عودم تو زمزمه پردازی
من سلسلهٔ موجم تو سلسله جُنبانی

از آتش سودایت دارم من و دارد دل
داغی که نمی‌بینی دردی که نمی‌دانی

دل با من و جان بی‌تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رَهی سویَت کو چشم رهی‌جویت ؟
روی از من سر گردان شاید که نگردانی

-رهی معیری


تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه،
من از یادت نمی‌کاهم
تو را من چشم در راهم

-نیما یوشیج






بیت بیت غزلم شوق پریدن دارد
وه که دیدار غزل درد کشیدن دارد

چشم نرگس شده‌ات باده پرستم کرده
سعی بین حرم و می‌کده دیدن دارد

توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد

وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟

-محمود زارع






ای که گفتی دل بِشوی از مهرِ یارِ مهربان
من دل از مِهرَش نمی‌شویم تو دست از من بشوی!

-سعدی


شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

-فرخی یزدی


من اگر می‌دانستم که دنیا این‌قدر شلوغ است، نمی‌آمدم!

-عباس معروفی


كی رفته ای ز دل كه تمنا كنم تو را؟
كی بوده ای نهفته كه پيدا كنم تو را؟

غيبت نكرده ای كه شوَم طالب حضور
پنهان نگشته ای كه هويدا كنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

چشمم به صد مجاهده آيينه ساز شد
تا من به يک مشاهده شيدا كنم تو را

بالای خود در آينـﮥ چشم من ببين
تا با خبر ز عالمِ بالا كنم تو را

مستانه كاش در حرم و دير بگذری
تا قبله گاه مؤمن و تَرسا كنم تو را

خواهم شبی نقاب ز رويت برافكنم
خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم تو را

گر افتد آن دو زلف چليپا به چنگ من
چندين هزار سلسله در پا كنم تو را

طوبی و سدره گر به قيامت به من دهند
يكجا فدای قامت رعنا كنم تو را

زيبا شود به كارگَهِ عشق كار من
هر گه نظر به صورت زيبا كنم تو را

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا كنم تو را

-فروغی بسطامی


چه میشود اگر باز کمی بخوابم و این دیوانگی‌ها را فراموش کنم؟!

-فرانتس کافکا


ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم

گفت از این نوع شکایت که تو داری سعدی
درد عشق است ندانم که چه درمان سازم

-سعدی


شاعرها تنهاییشان را قافیه می‌کنند.

-چارلز بوکوفسکی



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.