Noma’lum dan repost
توی پاساژ داشتیم میچرخیدیم که از کنار یه مغازه رد شدیم و چشم آسایش
به یه نیم تمه و شلوار ستش افتاد و رو به من گفت:
-میخوامش اراد.
با اخم گفتم:
-نه بیا بریم
با شنیدن حرفم چهار زلنو روی زمین نشست و با حالت گریه شروع به تکون خوردن کرد.
-عه آسایش مگه داری میدی اینجوری تکون میخوری!
•💦•
پسره به دختره میگه چرا شبیه اینا که دارن میدن گریه میکنی😹💔
https://t.me/joinchat/AAAAAFTCA7LDSyxDwY8WMg
به یه نیم تمه و شلوار ستش افتاد و رو به من گفت:
-میخوامش اراد.
با اخم گفتم:
-نه بیا بریم
با شنیدن حرفم چهار زلنو روی زمین نشست و با حالت گریه شروع به تکون خوردن کرد.
-عه آسایش مگه داری میدی اینجوری تکون میخوری!
•💦•
پسره به دختره میگه چرا شبیه اینا که دارن میدن گریه میکنی😹💔
https://t.me/joinchat/AAAAAFTCA7LDSyxDwY8WMg