『 ﮼سغوت』 dan repost
#ادامه_prt_91
نمیدونم چرا ولی نیشم خود به خود باز شد از خوشحالی! لبخندی زدم و پرسیدم:
– تو هم باهاش بودی؟
سورن شیطانی خندید و گفت:
– آره بودم، تا دیدم گشت داره میاد فرار کردم. بیچاره ملیکا سرعتش کم بود فاطی کماندوها گرفتنش! اگه در نمیرفتم الان بازداشتگاه داشتم واسه نماز وضو میگرفتم.
چه عجب یه جا عقل سورن کار کرد!
نمیدونم چرا، ولی یه لحظه فکرم سمت این رفت که اگه منو گشت میگرفت سورن چه کار میکرد؟
قطعا میومد از بازداشتگاه آزادم میکرد، بعدشم یه هفته بدون آب و غذا حبسم میکرد و تا آخر عمرش میگفت تقصیر توئه که گشت دستگیرت کرد!
حتی اگه به قتل هم برسم، بازم خانواده من معتقدن که تقصیر من بود که کشته شدم! بقیه همیشه بیتقصیرن... دیگه حالم از دختر بودنم داشت به هم میخورد!
با توقف جلوی سینما و پارک کردن سورن، جفتمون پیاده شدیم. بعد از گرفتن بلیت و مستقر شدن روی صندلیهامون، سورن مشغول حرف زدن شد و منم همونطور که گوش میکردم، فکرم درگیر این بود که کیا الان کجاست و با بیخبری از من داره چه کار میکنه...
قبل از اینکه فیلم شروع بشه و چراغها خاموش، یکدفعه صدای دختری حواسمون رو به سمت خودش جلب کرد.
– عه مامان! این همون دخترهاست که تو پاساژ گم شده بودم بعد با اون آقاعه کمکم کردن که پیدات کنم... سلام خاله!
--------------------📕📌
『 سغوت』
_ریرا_
نمیدونم چرا ولی نیشم خود به خود باز شد از خوشحالی! لبخندی زدم و پرسیدم:
– تو هم باهاش بودی؟
سورن شیطانی خندید و گفت:
– آره بودم، تا دیدم گشت داره میاد فرار کردم. بیچاره ملیکا سرعتش کم بود فاطی کماندوها گرفتنش! اگه در نمیرفتم الان بازداشتگاه داشتم واسه نماز وضو میگرفتم.
چه عجب یه جا عقل سورن کار کرد!
نمیدونم چرا، ولی یه لحظه فکرم سمت این رفت که اگه منو گشت میگرفت سورن چه کار میکرد؟
قطعا میومد از بازداشتگاه آزادم میکرد، بعدشم یه هفته بدون آب و غذا حبسم میکرد و تا آخر عمرش میگفت تقصیر توئه که گشت دستگیرت کرد!
حتی اگه به قتل هم برسم، بازم خانواده من معتقدن که تقصیر من بود که کشته شدم! بقیه همیشه بیتقصیرن... دیگه حالم از دختر بودنم داشت به هم میخورد!
با توقف جلوی سینما و پارک کردن سورن، جفتمون پیاده شدیم. بعد از گرفتن بلیت و مستقر شدن روی صندلیهامون، سورن مشغول حرف زدن شد و منم همونطور که گوش میکردم، فکرم درگیر این بود که کیا الان کجاست و با بیخبری از من داره چه کار میکنه...
قبل از اینکه فیلم شروع بشه و چراغها خاموش، یکدفعه صدای دختری حواسمون رو به سمت خودش جلب کرد.
– عه مامان! این همون دخترهاست که تو پاساژ گم شده بودم بعد با اون آقاعه کمکم کردن که پیدات کنم... سلام خاله!
--------------------📕📌
『 سغوت』
_ریرا_