📄متن
➕درباره دانش سیاسی ایران
🔻چرا علم سیاست در ایران شکل نگرفته است؟
📝«علی اردستانی»
▫️می توان به ضرس قاطع گفت علم سیاست هنوز در ایران شکل نگرفته، و در بهترین حالت، در مرحله جنینی است؛ به زبان تامس کوون، در وضعیتی «پیشا علمی» قرار دارد. این که چرا این گونه هست، بحث مفصل و جداگانه ای را می طلبد، اما، در شمایی کلی، به نظر می رسد دو عامل باعث شده تا سیاست در ایران - به رغم تاسیس بیش از یک سده ای مدرسه علوم سیاسی - همچنان در این ضعیت پیشاعلمی دست و پا بزند.
▫️تلقی و انتظارات حکومت، و آشفتگی فکری شاغلان فکری این رشته (اعم از استاد و دانشجو). از یک سو، تمام تلاش حکومت این بوده است تا شاغلان این علم را به کارمندانی اداری تبدیل کند؛ کسانی که باید همانند هر کارمند دیگری در اداره دانشگاه حضور یابند و در قبال انجام وظایف محول شده مقرریه ای دریافت کنند. درواقع، هدف اصلی حکومت تامین کادر موردنیاز خود برای دستگاه های متبوعش بوده است تا ایجاد فضایی مطلوب برای رشد علم سیاست. از سوی دیگر، آشفتگی فکری و فقدان درک مناسبی از اهداف و غایات علم سیاست در میان خود شاغلان علم سیاست است که باعث شده آن نتواند به مرحله «علم» گام نهد و به همه چیز شبیه باشد جز علم سیاست.
▫️برای فهم میزان این آشفتگی فکری شاغلان علوم سیاسی نگاهی اجمالی به سیر تحول این رشته در ایران در سه دهه گذشته کفایت می کند. هر فرد، گروه، و تشکلی به فراخور توان و نفوذش کوشیده است که نظام باور خود را بر این رشته تحمیل کند. نتیجه و پیامد مهم این «تجاوزها» به حریم علم سیاست این شده است که این رشته به محلی برای رشد و نمو نحله های روشنفکری - در بعد سلبی آن - تبدیل شده است، و شاغلان این رشته آن قدر که درمورد افرادی نظیر هایدگر، فوکو، دریدا، لاکان، بلومنبرگ، و... از یک سو، و فقه سیاسی، سهروردی، هانری کربن، و ... از سوی دیگر می دانند، درمورد خود علم سیاست و متفکران اصلی آن نمی دانند.
▫️دیدگاه های این افراد و مکاتب فکری شان در بسیاری از موارد نه تنها ارتباطی با علم سیاست ندارند، بلکه در تضاد کامل با آن نیز قرار دارند. این آشفتگی ذهنی ، که عمدتا به آشفتگی عینی نیز ختم می شود، منجر به این شده است تا دارندگان مدارک عالی این رشته عمدتا در «خیالات» خود سیر کنند، و بجای تلاش برای ترویج آموزه های اصیل علم سیاست، به اشاعه افکاری بپردازند که در بسیاری از موارد ریشه علم سیاست را می خشکاند. این درد را کجا باید گفت که دانشجوی دکترای علوم سیاسی در ایران ملزم به خواندن هایدگر، پدیدارشناسی، آنارشیسم و یا فوکو و هابرماس است، اما نه استاد مربوط و نه آن دانشجو هنوز نمی تواند آثار پدران بنیانگذار را به درستی روخوانی کند، چه برسد به این که بخواهد ظرائف و دقایق آنها را دریابد؟!
▫️تالی فاسد این امر است که بسیاری از شاغلان این رشته به مبلغ دیدگاه های هویت گرا، در ناآگاهی و غفلت کامل از «امر ملی»، تبدیل شده اند. در واقع، پرسش عمده ای که وجود دارد این است که این افراد در علم سیاست چکار می کنند و چرا باید کرسی های این رشته در دست آنان باشد؟
🎲@politicalmag
➕درباره دانش سیاسی ایران
🔻چرا علم سیاست در ایران شکل نگرفته است؟
📝«علی اردستانی»
▫️می توان به ضرس قاطع گفت علم سیاست هنوز در ایران شکل نگرفته، و در بهترین حالت، در مرحله جنینی است؛ به زبان تامس کوون، در وضعیتی «پیشا علمی» قرار دارد. این که چرا این گونه هست، بحث مفصل و جداگانه ای را می طلبد، اما، در شمایی کلی، به نظر می رسد دو عامل باعث شده تا سیاست در ایران - به رغم تاسیس بیش از یک سده ای مدرسه علوم سیاسی - همچنان در این ضعیت پیشاعلمی دست و پا بزند.
▫️تلقی و انتظارات حکومت، و آشفتگی فکری شاغلان فکری این رشته (اعم از استاد و دانشجو). از یک سو، تمام تلاش حکومت این بوده است تا شاغلان این علم را به کارمندانی اداری تبدیل کند؛ کسانی که باید همانند هر کارمند دیگری در اداره دانشگاه حضور یابند و در قبال انجام وظایف محول شده مقرریه ای دریافت کنند. درواقع، هدف اصلی حکومت تامین کادر موردنیاز خود برای دستگاه های متبوعش بوده است تا ایجاد فضایی مطلوب برای رشد علم سیاست. از سوی دیگر، آشفتگی فکری و فقدان درک مناسبی از اهداف و غایات علم سیاست در میان خود شاغلان علم سیاست است که باعث شده آن نتواند به مرحله «علم» گام نهد و به همه چیز شبیه باشد جز علم سیاست.
▫️برای فهم میزان این آشفتگی فکری شاغلان علوم سیاسی نگاهی اجمالی به سیر تحول این رشته در ایران در سه دهه گذشته کفایت می کند. هر فرد، گروه، و تشکلی به فراخور توان و نفوذش کوشیده است که نظام باور خود را بر این رشته تحمیل کند. نتیجه و پیامد مهم این «تجاوزها» به حریم علم سیاست این شده است که این رشته به محلی برای رشد و نمو نحله های روشنفکری - در بعد سلبی آن - تبدیل شده است، و شاغلان این رشته آن قدر که درمورد افرادی نظیر هایدگر، فوکو، دریدا، لاکان، بلومنبرگ، و... از یک سو، و فقه سیاسی، سهروردی، هانری کربن، و ... از سوی دیگر می دانند، درمورد خود علم سیاست و متفکران اصلی آن نمی دانند.
▫️دیدگاه های این افراد و مکاتب فکری شان در بسیاری از موارد نه تنها ارتباطی با علم سیاست ندارند، بلکه در تضاد کامل با آن نیز قرار دارند. این آشفتگی ذهنی ، که عمدتا به آشفتگی عینی نیز ختم می شود، منجر به این شده است تا دارندگان مدارک عالی این رشته عمدتا در «خیالات» خود سیر کنند، و بجای تلاش برای ترویج آموزه های اصیل علم سیاست، به اشاعه افکاری بپردازند که در بسیاری از موارد ریشه علم سیاست را می خشکاند. این درد را کجا باید گفت که دانشجوی دکترای علوم سیاسی در ایران ملزم به خواندن هایدگر، پدیدارشناسی، آنارشیسم و یا فوکو و هابرماس است، اما نه استاد مربوط و نه آن دانشجو هنوز نمی تواند آثار پدران بنیانگذار را به درستی روخوانی کند، چه برسد به این که بخواهد ظرائف و دقایق آنها را دریابد؟!
▫️تالی فاسد این امر است که بسیاری از شاغلان این رشته به مبلغ دیدگاه های هویت گرا، در ناآگاهی و غفلت کامل از «امر ملی»، تبدیل شده اند. در واقع، پرسش عمده ای که وجود دارد این است که این افراد در علم سیاست چکار می کنند و چرا باید کرسی های این رشته در دست آنان باشد؟
🎲@politicalmag