@sisalmoalemi
توی باغ هستم و مشغول آبیاری چند بوته ی گل رز که با استقامت هنوز به گل نشسته اند ،،، از اواسط بهار این کوچه باغ را هر روز با چندین شاخه مزین کرده اند ،،، اما امروز که اول پاییز است ،همه چیز بوی دیگری دارد ،،، اب که به برگ ها پاشیده میشود ، به گونه ای دیگر سر خم می کنند ،، به خاک خشک زیر بوته که می رسد ، عطر دل انگیزی برمی خیزد که جان آدمی را سر مست می کند
یاد گذشته ها میفتم،در دفتر مدرسه نشسته ام ،مدرسه ای که چند سال است در آن جا مشغول تدریسم. اول مهر ماه است ، شور و حال بچه ها از صدای خنده هاشان بلند است و اصرار برای رفتن به کلاس دلخواه شان به معاون ،،،در میان همهمه ی آن ها ، من در سکوت و لبخندی که از دیدن همکارانم بر لب دارم ، نظاره گر این همه شور و عشق این نوجوانان هستم ، دلم به شعف می اید ، دلم می خواهد بروم و در سالن مدرسه کنارشان باشم.
چند تا از خانم ها از سفر های شان به اروپا داد سخن داده اند ،، یکی دیگر از سرویس طلا و جواهری که به تازگی خریداری کرده ، گزارش می دهد و در گوشه ای دیگر یکی با چشمان اشکبار و در نهایت اندوه ، ماجرای طلاقش را برای همکار صمیمی اش نجوا می کند.
حس قشنگی نسبت به این جمع پر طمطراق ندارم و از طرفی به خود اجازه نمی دهم که وارد صحبت آن دیگری شوم ،در این بین دو تا از بچه ها در را می رنند و مرا به نام صدا می زنند ، با خوشحالی به سمت شان تا دم در دفتر مدرسه می روم ، از دانش اموزان کلاس بالایی هستند ، چند شاخه گل داوودی برایم اورده اند ، می دانند که عاشق گل داوودی افشان هستم ، این نوع گل تقریبا نایاب است ، از کجا پیدا کرده اند !!!
با شادی وصف ناپذیری می بوسم شان ، و تشکر میکنم ، از ته سالن یکی دیگر از بچه ها مرا صدا می کند ، به سوی او حرکت میکنم ، ضمن ابراز خوشحالی از دیدنم ، از کیفش هدیه ای برایم دارد ، نوعی خجالت و شرم به چهره اش مینشیند ، می پرسم :چه می کنی ؟ می گوید : خانم ، برای اولین بار تابستان امسال با خانواده ام به شمال رفتیم ، از توی باغی که در ویلایش بودیم ، من یک نارنگی برای شما آوردهام ، تا به حال درخت نارنگی ندیده بودم ، خیلی خوشم اومد ، درسته که زیاد رسیده نیست ، ولی اون موقع دلم می خواست که شما هم کنارم می بودید و اون درخت رو می دیدید ، !!!
از محبت زیبایش ، هیجان زده می شوم و ضمن در آغوش کشیدن ، ازش تشکر می کنم ،،،، بوی نارنگی بوی پاییز است و بوی داوودی زیباترین عطر گلی است که تا حال به مشامم رسیده ، عجیب است که هنوز هم بعد از پانزده سال و در ایام بازنشستگی،آن نارنگی خشکیده در گوشه ی آشپزخانه ام بوی عشق می دهد ،،،، دلم تنگ شده برای دیوارهای تازه رنگ شده ، برای میز و صندلی معلم ، برای نیمکت های چوبی ،، برای بوی کتاب های جلد شده،،،،،برای گل های داوودی رنگارنگ و برای محبت های
بی ریای دانش آموزان
ارسالی از ناهیده
ارومیه
@sisalmoalemi
توی باغ هستم و مشغول آبیاری چند بوته ی گل رز که با استقامت هنوز به گل نشسته اند ،،، از اواسط بهار این کوچه باغ را هر روز با چندین شاخه مزین کرده اند ،،، اما امروز که اول پاییز است ،همه چیز بوی دیگری دارد ،،، اب که به برگ ها پاشیده میشود ، به گونه ای دیگر سر خم می کنند ،، به خاک خشک زیر بوته که می رسد ، عطر دل انگیزی برمی خیزد که جان آدمی را سر مست می کند
یاد گذشته ها میفتم،در دفتر مدرسه نشسته ام ،مدرسه ای که چند سال است در آن جا مشغول تدریسم. اول مهر ماه است ، شور و حال بچه ها از صدای خنده هاشان بلند است و اصرار برای رفتن به کلاس دلخواه شان به معاون ،،،در میان همهمه ی آن ها ، من در سکوت و لبخندی که از دیدن همکارانم بر لب دارم ، نظاره گر این همه شور و عشق این نوجوانان هستم ، دلم به شعف می اید ، دلم می خواهد بروم و در سالن مدرسه کنارشان باشم.
چند تا از خانم ها از سفر های شان به اروپا داد سخن داده اند ،، یکی دیگر از سرویس طلا و جواهری که به تازگی خریداری کرده ، گزارش می دهد و در گوشه ای دیگر یکی با چشمان اشکبار و در نهایت اندوه ، ماجرای طلاقش را برای همکار صمیمی اش نجوا می کند.
حس قشنگی نسبت به این جمع پر طمطراق ندارم و از طرفی به خود اجازه نمی دهم که وارد صحبت آن دیگری شوم ،در این بین دو تا از بچه ها در را می رنند و مرا به نام صدا می زنند ، با خوشحالی به سمت شان تا دم در دفتر مدرسه می روم ، از دانش اموزان کلاس بالایی هستند ، چند شاخه گل داوودی برایم اورده اند ، می دانند که عاشق گل داوودی افشان هستم ، این نوع گل تقریبا نایاب است ، از کجا پیدا کرده اند !!!
با شادی وصف ناپذیری می بوسم شان ، و تشکر میکنم ، از ته سالن یکی دیگر از بچه ها مرا صدا می کند ، به سوی او حرکت میکنم ، ضمن ابراز خوشحالی از دیدنم ، از کیفش هدیه ای برایم دارد ، نوعی خجالت و شرم به چهره اش مینشیند ، می پرسم :چه می کنی ؟ می گوید : خانم ، برای اولین بار تابستان امسال با خانواده ام به شمال رفتیم ، از توی باغی که در ویلایش بودیم ، من یک نارنگی برای شما آوردهام ، تا به حال درخت نارنگی ندیده بودم ، خیلی خوشم اومد ، درسته که زیاد رسیده نیست ، ولی اون موقع دلم می خواست که شما هم کنارم می بودید و اون درخت رو می دیدید ، !!!
از محبت زیبایش ، هیجان زده می شوم و ضمن در آغوش کشیدن ، ازش تشکر می کنم ،،،، بوی نارنگی بوی پاییز است و بوی داوودی زیباترین عطر گلی است که تا حال به مشامم رسیده ، عجیب است که هنوز هم بعد از پانزده سال و در ایام بازنشستگی،آن نارنگی خشکیده در گوشه ی آشپزخانه ام بوی عشق می دهد ،،،، دلم تنگ شده برای دیوارهای تازه رنگ شده ، برای میز و صندلی معلم ، برای نیمکت های چوبی ،، برای بوی کتاب های جلد شده،،،،،برای گل های داوودی رنگارنگ و برای محبت های
بی ریای دانش آموزان
ارسالی از ناهیده
ارومیه
@sisalmoalemi