سی سال معلمی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


من هیچ وقت کامل نخواهم بود ،
اما می توانم بهتر باشم ،
پس روی پیشرفت تمرکز می کنم ،
نه روی بی نقص بودن
ارتباط با ما:
@khanoommorabi

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


@sisalmoalemi

فقط یک کاری کن که پیش خودت شرمنده نشوی!
بقیه اش دیگر مهم نیست!

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

روایتی خونبار از آموزش‌وپرورش در ایران به بهانه روز معلم

نمایشگاه دائمی شکنجه در مدارس!
✍️محمدرضا ستوده
غیرقابل چاپ

امروز، روز معلم بود. این روز رو به همه معلم‌ها تبریک عرض می‌کنم اما بلافاصله به همه دانش‌آموزهای کشورم به خاطر اینکه توی این مرز و بوم دانش‌آموز هستن تسلیت میگم. یه تسلیت اساسی و بزرگ!
وقتی زمان دانش‌آموزی خودم یادم میاد چهارستون بدنم شروع می‌کنه به لرزیدن. اون موقع‌ها نه‌تنها آموزشی در کار نبود بلکه به خاطر اینکه یه چیزی رو یاد نگرفتی رفتارهایی باهات می‌شد که اتفاقات کهریزک در مقابلش یه شوخی مسخره بود.

سال 77 کلاس چهارم دبستان بودم. یه معلم خانم داشتیم که اسمش رو نمیارم. چرا نیارم؟ میارم. اسمش خانوم اعلایی بود. یه بار یکی از بچه‌ها رو به خاطر اینکه هیچ‌وقت درس نمی‌خوند، دمر روی نیمکت جلوی کلاس خوابوند و کفش و جورابش رو درآورد. بعد از توی آبدارخونه یه پارچ آب آورد. دستش رو کرد توی پارچ و پاشید کف پای همکلاسیم. اون بدبخت هم همونجوری که دمر خوابیده بود هق‌هق گریه می‌کرد. ما هم همه زل زده بودیم و به خودمون امید می‌دادیم که شاید نزنه! ولی امیدمون واهی بود. بعد از اینکه کف پاش قشنگ خیس خورد شروع کرد با خط‌کش زدن کف پاش. با هر ضربه صدای فریاد با گریه مخلوط می‌شد. فامیلی اون کسی که این کتک رو خورد دارابی بود. الان نمی‌دونم کجاست و داره چی‌کار می‌کنه ولی امیدوارم هر جا که هست تونسته باشه روی پای خودش وایسه.
توی دوره راهنمایی هم یه معلم داشتیم به اسم آقای بایگانی که هم ریاضی درس می‌داد هم عربی. وقتی سر کلاس حواست پرت می‌شد، همون گچی رو که پای تخته داشت باهاش می‌نوشت رو پرت می‌کرد سمتت. دوبار گچش خورد توی ابروی من.

همون زمانی که آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی داشت خاطراتش از شکنجه‌های ساواک رو می‌نوشت تا کتاب خاطرات چاپ کنه، اگه یه سَری به مدرسه‌ها می‌زد، بلند می‌شد می‌رفت دست تیمسار نصیری و پرویز ثابتی رو می‌بوسید که چقدر مهربون باهاش رفتار کردن!

یه معلم علوم هم داشتیم به نام آقای قربی که می‌گفتن صبح‌ها توی نیروی انتظامی کار می‌کنه بعد‌از‌ظهرها میاد مدرسه. خیلی‌ها با زیرپایی‌های ناگهانی آقای قربی کف کلاس ولو شدن و دست و پاشون کبود شد. یه ناظم هم داشتیم که حرفه و فن درس میداد. اسمش آقای محمدی بود. یه دسته کلید داشت اندازه یه پرتقال تامسون. توی دوران تحصیل من خیلی‌ها طعم تیزی و سنگینی اون دسته‌کلید رو روی صورتشون حس کردن. یکیش خود من. یه بار خورد توی گیجگاهم. یه معلم عربی دیگه داشتیم به نام آقای ملک‌زاده که موهای خط ریش‌مونو می‌گرفت و می‌کشید به سمت بالا به طوری که مجبور می‌شدی روی انگشت‌های پات وایسی تا درد نکشی ولی این کار تا یه جایی جواب می‌داد و از یه جایی به بعد درد بود که می‌پیچید توی مغزت.

هر ناظم یه سلاح سازمانی داشت. یکی خط‌کش چوبی. یکی خط‌کش فلزی. یکی هم شلنگ. بعضیاشون هم مث همون آقای محمدی که گفتم، شبیه کارآگاه گجت بودن. پالتوشون رو باز می‌کردن همه چی داشتن. شلنگ، خط‌کش، دسته‌کلید، خودکار.
راستی خودکار رو یادم رفت. خانم شکوری معلم کلاس سوم، هر کی جدول ضرب بلد نبود لای انگشتش خودکار می‌ذاشت بعد خودکار رو فشار می‌داد. فکر کنم همون سال‌ها بود که معلم‌های عزیز برای افزایش دستمزد اعتصاب کرده بودن. احتمالاً حس می‌کردن این دستمزدی که برای آموزش ندادن و کتک زدن ما می‌گیرن کافی نیس!

جالب اینجا بود که ما می‌ترسیدیم به پدر و مادرمون بگیم که مارو این‌جوری میزنن چون اون وقت می‌پرسیدن: چی‌کار کردی که زدنت؟ چرا یه کاری کردی که مستحق کتک خوردن بشی؟! و این اتهام بزرگ‌تری بود!

شاید براتون سوال باشه که اینجایی که من درس می‌خوندم مدرسه بوده یا زندان ابوغریب! اسمش که مدرسه بود ولی محتوای داخلش چیزی نبود جز استرس و اضطراب و دلهره و تنوع تنبیه بود. مدرسه شهید غفرانی. منطقه14.

وقتی دبستان بودم خیلی وقت‌ها اسم سازمان تربیت بدنی به گوشم می‌خورد. شاید باور نکنید ولی فکر می‌کردم سازمان تربیت بدنی یه جاییه که آدما رو تنبیه بدنی می‌کنن تا تربیت بشن!

در آخر باز هم این روز رو به معلم‌های خودم تبریک می‌گم که از هیچ اقدامی برای آموزش‌وپرورش ما «فرو»گذار نکردن...

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

روز معلم بود تصمیم گرفتم برای خانم معلم پسرم هدیه ای تهیه کنم .موقعیت مالی خوبی نداشتم که هدیه گرانی بخرم .دیدم بهترین کادو با میزان بودجه من چند شاخه گل است .

برای گل قیمت نمی توان گذاشت و بهترین هدیه برای ابراز علاقه و تشکر است .از طرف دیگر ترجیح می دادم هدیه ام ماندگار باشد ، پس چند شاخه گل مصنوعی خریدم ، البته از نوع بسیار خوب و مرغوب و زیبا .

برای خرید زمان و دقت و وقت بسیار صرف کردم و خیلی خسته شدم .صبح روز معلم دسته گلی را که تهیه کرده بودم را به پسرم دادم و بسیار به او سفارش کردم .ابتدا تبریک می گویی ، بعد دسته گل را تقدیم ایشان می کنی .
پسرم کلاس سوم دبستان بود .

سال 1367 بود .ظهر آمد،با دلواپسی و هیجان پرسیدم ؟ روز معلم چطور بود ؟ هدیه ات را دادی؟قیافه اش خوشحال نبود اما با لحنی خاص گفت : بله ولی باید یک هدیه دیگر بخرید تا من فردا ببرم .تعجب کردم ، گفتم: چرا ؟ مگر دسته گل را ندادی؟گفت : دادم ولی آن جور که شما گفتید ندادم .

پرسیدم ؟متوجه نمی شوم یعنی چی؟گفت قبل از ورود خانم به کلاس بچه ها طرح یک استقبال مخصوص را برنامه ریزی کردند .همه کادو های شان را روی میز ایشان چیدند.و دو گروه شدیم از جلوی در روبروی هم ایستادیم تا تونل استقبال درست کنیم . قرار شد خانم معلم آمدند داخل دست بزنیم و با صدای بلند تبریک بگوییم .

من با تعجب گفتم : خب این چه ارتباطی با دسته گل تو دارد ؟
پسرم گفت : خب ، ما تصمیم گرفتیم از جلوی در تا میز خانم را با گل فرش کنیم .و کسی جز من گل نیاورده بود فقط من گل داشتم .! گل ها را دادم ، با سختی پر پر کردند و روی زمین ریختند تا خانم معلم از روی گل ها رد شوند .

حسابی مات شدم . عصبانی و در عین حال ساکت نگاهش کردم و گفتم:
خب به هر حال همان گل ها کادوی تو بود اشکالی ندارد، دوست داشتی این گونه هدیه کردی .

با ناراحتی گفت : نه نمی شود من قول دادم. فردا باید هدیه ببرم چون خانم بعد از مراسم استقبال کادو ها را یکی یکی باز کرد و هرکسی که کادو آورده بود را بوسید . من چون که کادو نداشتم رفتم و بهش گفتم : من فردا کادوی شما را می آورم و خانم را بوسیدم !

آن شب هدیه ای دیگر تهیه کردم و فردا به قولش عمل کرد.

@sisalmoalemi




@sisalmoalemi
معلم کیست.

هر انسانی برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی در هر سن و جایگاهی نیاز به معلم و راهنما دارد و به همین دلیل است که معلم جایگاه رفیعی دارد و بار معنایی و احترام عمیقی را می طلبد.
اما تکریم جایگاه معلم به این معنا نیست که هر فردی که در طول تحصیل انسان در جایگاه "معلم" و "استاد" حاضر شده لایق این تکریم باشد و یا به عنوان معلم محترم و گرامی داشته شود. اغلب به تجربه دیده ایم که بسیاری از افرادی که در جایگاه معلم و استاد قرار گرفته اند اندک احترام و شانیتی برای خود و شاگردان و دانشجویان قائل نبوده اند و بذری جز کوته بینی و خشونت و خشم و پرخاشگری و دگماتیسم و غیرستیزی و جزم اندیشی و خرافات و جهل نگاشته اند. بی شک وقتی از معلم سخن می گوییم این مبلغان نادانی و نفرت منطورمان نیست.

معلم واقعی کسی است که هنری جز اتلاف وقت دانشجویان و شیوه ای جز تهدید و توهین و خشونت با شیوه های مختلف داشته باشد. معلم واقعی کسی است که هیچ سخن غیرعقلانی و اندیشیده نشده و ناشی از تعصب و اوهام و جزمیات بر زبان نیاورد.

معلم واقعی کسی است که در کنار علوم مختلف، مهر و عشق و دوستی و محبت را به دانش اموزان بیاموزد. معلم واقعی کسی است که عیب های شاگردان را نادیده و حسن های آن را برجسته نماید..

بی شک معلم دینی و پرورشی که برای ترساندن کودکان از جهنم و عقوبت الهی، به شب اول قبری که مار و عقرب از سر و صورت ادم بالا می رود اشاره می کند، اندک درکی از دین و معنویت و نیاز انسان به زیست معنوی ندارد(هنوز کابوس های کودکی شب اول قبر پس از سخنان برخی معلمان دینی و پرورشی را به خاطر دارم) بی شک معلم علومی که به بهانه آموزش نحوه کار اجزاء داخلی بدن حیوانی مانند قورباغه را زنده زنده در کلاس زجرکش می کند، درکی از علم و نیاز انسان به علم ندارد. بی شک ناظم و مدیری که سر صف از سیاست خارجی یمن و امریکا گرفته تا کوبا و نزوئلا را تحلیل می کند و مدام از فرهنگ و اقتصاد و پاکیزگی و تقوا و دین سخن می گوید اما در همان حین به دانش آموزی که با بغل دستیش پچ پچی کرده چند فحش رکیک و (گوساله و احمق و..)روانه می کند، چیزی جز وراجی بی معنی چیزی برای ارائه کردن ندارد. بی شک معلم پرورشی که کل کلاس خود را با سخنرانی های اوهامی و پر از نفرت و کینه توزانه امثال رائفی پور و حسن عباسی پر می کند چیزی از پرورش و رشد فکری و معنوی انسان ها نمی داند. بی شک معلم و استادی که عقده های سرخورده و بیسوادی خود را با تهدید به کم کردن نمره و مردود کردن دانشجو تهدید می کند چیزی از معلمی و فرهنگ نمی داند.

باید به خاطر داشت که هر کسی به صرف حضور سر کلاس مدرسه و دانشگاه "استاد و معلم" نمی شود و معلم معنا و مفهومی بسیار عمیق و بزرگ را داراست.

فرهاد قنبری
@sisalmoaemi


@sisalmoalemi

بهترین معلمان
با قلب شان آموزش می دهند نه با کتابی

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

امروز از اول صبح با تلفن های دوستان و آشنایان که قصد داشتند روز معلم را به من تبریک بگویند بیدار شدم.تلفن پشت تلفن. بی وقفه به سمتم پیام های سرشار از عشق و لطف جاری بود.

در همین گیر و دارِ قربان صدقه رفتن ها شماره ناشناسی به من زنگ زد حدس می زدم یکی از دانش آموزان قصد تبریک گفتن دارد.جواب دادم نازنین زهرا شاگرد اول کلاسم بود البته برای تبریک گفتن زنگ نزده بود.طفلک می خواست خواهش کند که امتحان روز شنبه را به صورت تلفنی از او بگیرم

.می گفت تنها گوشی خانه ما همین نوکیا معمولی است که مال پدرم است و چون روزها پدرم سر کار می رود اگر امکان دارد من شب امتحان بدهم . می گفت تمام درس ها را با همین روش رفع اشکال می کند.یک لحظه پیشنهاد نابخردانه مدیر به ذهنم رسید که عزیزم فلش ببر و درس های عقب افتاده را ازدوستات بگیر!

و چقدر ما درد نا آشناییم!دخترک با بغضی در گلو گفت خانم من که کامپیوتر ندارم.....از پیشنهاد مضحک خودم شرمنده شدم.گفتم عزیزم تو نیازی نیست امتحان بدهی. با توجه به نمره ترم قبلت نمره ات بیست است.

ولی انگار نمی خواست زیر بار هیچ منتی برود اصرار که لطفا تلفنی از من امتحان بگیرید....از صمیم قلب متاسف شدم اول برای خودم چون اگر من جای او بودم حتما با کمال میل نمره 20 را می پذیرفتم و بعد برای همه دست اندرکارانی که بدون توجه به اقشار ضعیف جامعه اصرار به نصب برنامه های نا کار آمدخود ساخته دارند.

یادم باشد من بعد در تصمیم گیری هایم بدترین حالت را برای کسانی که فکرش را نمی کنم در نظر بگیرم از کجا معلوم که این دانش آموز هزینه پرداخت شارژ تلفن را داشته باشد.

بهش پیامک زدم خودم تماس خواهم گرفت تو نیازی نیست زنگ بزنی خیلی زود جواب پیامکم را داد که اگر یک روز معلم شدم جبران می کنم .

روزت مبارک
دهقانی از اصفهان

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

توی باغ هستم و مشغول آبیاری چند بوته ی گل رز که با استقامت هنوز به گل نشسته اند ،،، از اواسط بهار این کوچه باغ را هر روز با چندین شاخه مزین کرده اند ،،، اما امروز که اول پاییز است ،همه چیز بوی دیگری دارد ،،، اب که به برگ ها پاشیده میشود ، به گونه ای دیگر سر خم می کنند ،، به خاک خشک زیر بوته که می رسد ، عطر دل انگیزی برمی خیزد که جان آدمی را سر مست می کند

یاد گذشته ها میفتم،در دفتر مدرسه نشسته ام ،مدرسه ای که چند سال است در آن جا مشغول تدریسم. اول مهر ماه است ، شور و حال بچه ها از صدای خنده هاشان بلند است و اصرار برای رفتن به کلاس دلخواه شان به معاون ،،،در میان همهمه ی آن ها ، من در سکوت و لبخندی که از دیدن همکارانم بر لب دارم ، نظاره گر این همه شور و عشق این نوجوانان هستم ، دلم به شعف می اید ، دلم می خواهد بروم و در سالن مدرسه کنارشان باشم.

چند تا از خانم ها از سفر های شان به اروپا داد سخن داده اند ،، یکی دیگر از سرویس طلا و جواهری که به تازگی خریداری کرده ، گزارش می دهد و در گوشه ای دیگر یکی با چشمان اشکبار و در نهایت اندوه ، ماجرای طلاقش را برای همکار صمیمی اش نجوا می کند.

حس قشنگی نسبت به این جمع پر طمطراق ندارم و از طرفی به خود اجازه نمی دهم که وارد صحبت آن دیگری شوم ،در این بین دو تا از بچه ها در را می رنند و مرا به نام صدا می زنند ، با خوشحالی به سمت شان تا دم در دفتر مدرسه می روم ، از دانش اموزان کلاس بالایی هستند ، چند شاخه گل داوودی برایم اورده اند ، می دانند که عاشق گل داوودی افشان هستم ، این نوع گل تقریبا نایاب است ، از کجا پیدا کرده اند !!!

با شادی وصف ناپذیری می بوسم شان ، و تشکر میکنم ، از ته سالن یکی دیگر از بچه ها مرا صدا می کند ، به سوی او حرکت میکنم ، ضمن ابراز خوشحالی از دیدنم ، از کیفش هدیه ای برایم دارد ، نوعی خجالت و شرم به چهره اش می‌نشیند ، می پرسم :چه می کنی ؟ می گوید : خانم ، برای اولین بار تابستان امسال با خانواده ام به شمال رفتیم ، از توی باغی که در ویلایش بودیم ، من یک نارنگی برای شما آورده‌ام ، تا به حال درخت نارنگی ندیده بودم ، خیلی خوشم اومد ، درسته که زیاد رسیده نیست ، ولی اون موقع دلم می خواست که شما هم کنارم می بودید و اون درخت رو می دیدید ، !!!

از محبت زیبایش ، هیجان زده می شوم و ضمن در آغوش کشیدن ، ازش تشکر می کنم ،،،، بوی نارنگی بوی پاییز است و بوی داوودی زیباترین عطر گلی است که تا حال به مشامم رسیده ، عجیب است که هنوز هم بعد از پانزده سال و در ایام بازنشستگی،آن نارنگی خشکیده در گوشه ی آشپزخانه ام بوی عشق می دهد ،،،، دلم تنگ شده برای دیوارهای تازه رنگ شده ، برای میز و صندلی معلم ، برای نیمکت های چوبی ،، برای بوی کتاب های جلد شده،،،،،برای گل های داوودی رنگارنگ و برای محبت های
بی ریای دانش آموزان

ارسالی از ناهیده
ارومیه

@sisalmoalemi




@sisalmoalemi

برگزاری کلاس‌های جبرانی در ابتدای مهر
رضوان حکیم‌زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش:

🔺با توجه به اهمیت مهارت‌های خواندن و نوشتن به خصوص در پایه اول دبستان، اگر نیاز باشد برنامه جبرانی در ابتدای سال آینده برای دانش‌آموزان برگزار می‌شود.

🔻طبق دستورالعمل تهیه شده و جلساتی که در شورای عالی آموزش و پرورش برگزار شد، ارزیابی دانش‌آموزان ابتدایی توسط معلمان انجام می‌شود.

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

♦️چه کسانی تا پایان فروردین بیمه بیکاری دریافت می‌کنند؟

مدیرکل حمایت از مشاغل و بیمه بیکاری وزارت کار:
🔹آن دسته از افرادی که از کار بیکار می‌شوند از روز شروع بیکاری ۳۰ روز زمان دارند تا در سامانه تعریف شده وزارت کار ثبت نام نمایند.

🔹هر کارگری که فقط یک ماه حق بیمه پرداخت کرده و سپس بیکار شده باشد می‌تواند جهت دریافت بیمه بیکاری اقدام نماید.

🔹تا این لحظه مبنای پرداخت بیمه بیکاری تا پایان فروردین ماه ۹۹ است و تمدید حق بیمه به صلاح دید کارگروه متمرکز بر شرایط کرونایی کشور بستگی دارد./ تسنیم

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

أنا من أولئك، ممّن يموتون حين يُحبون

من از آن هایم، آن هایی که می‌میرند
حین دوست داشتن

محمود درویش

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

هر کجا برگی هست
شورِ من می‌شکفد

سهراب‌ سپهری

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

به من تبریک نگو!!!

نمی خواهم لفظ خالی از محتوا و عمل بشنوم! زیرا خودم سی سال به آن چه برای شاگردانم می گفتم، ایمان داشتم و عمل می کردم !
عزیزی می گفت :
سنگ دشنام تلخی است
در ذهن آیینه ،
من آیینه جامعه شما بوده و هستم
من معلمم !...
من بارها از ایران پای تخته دفاع کردم، با سرداران شهید شدم ،با جانبازان جان باختم ،اسارت عزیزان را با همان درد بازگو کردم ،کویر را زیستم ،با رستم در سوگ سهراب نشستم تا اسیرشدن دیو سپیده تنم لرزید ،برای توسعه ی مرز ایران بر بازوان آرش کمانگیر بوسه زدم، جلوی پای اسب آریوبرزن اسپند دود کردم ،جلوتر از شاگردانم لباس رزم پوشیدم، برای باران ایران ترانه خواندم، به مصلحت دروغین، بابا را به نان دادن واداشتم،من به جای حسنک اعدام شدم، وبه جای میرزا تقی امیرکبیر عطش وخون را در فین تحمل کردم، من هرات نیشابور و چنگیز را تاب آوردم ،قرامطه وخلفا را دور زدم ،با نادر بر نمد اسب نشستم و رویین تنی اسفندیارها را به تمسخر گرفتم، مجمر آتش به دست برای رهایی وطنم بارها پرسیمرغ آتش زدم، هر هفت شهر عشق را با عطار گشتم، مرز عشق سعدی و عرفان مولانا را با حافظ در هم آمیختم ،صدام را فراری دادم، بر پرچم استکبار گام نهادم،
در همه جا سینه ای سپر داشتم!!! .....
پس مزدم ،پس پاداشم ،
پس حقم کجاست؟؟؟..

هرکه با ما مهربانی می کند
نام خود را جاودانی می کند

✍" استاد فیلی،
شاعر فرهنگی بازنشسته"

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

همیشه فکر می کردم معلم کسی است که سر کلاس درس می دهد، امتحان می گیرد،‌ کم و زیاد نمره می دهد و تمام!! اما با گذر زمان فهمیدم معلم ها قدرت عجیبی دارند. آن ها می توانند دید آدم ها‌ را به زندگی تغییر دهند.
فهمیدم معلم ها همیشه در مدرسه نیستند.معلم می تواند همان کودکی باشد که تمام ناراحتی و دلخوری اش به چند دقیقه نرسیده تمام می شود. کودکی‌ که کینه به دل نمی گیرد و درس بخشش می دهد. معلم‌ می تواند همان جوانی باشد که برای آرزوهایش می جنگد و درس تلاش می دهد. معلم می تواند همان سالمندی باشد که به فرزندان و نوه هایش بی انتها عشق می ورزد و هیچکس مهربانی و عشق را به خوبی او یاد نمی دهد.
دنیا پر از معلم است...معلم هایی که جدا از سن و سال؛ جدا از تحصیلات؛درس زندگی می دهند.
هر کدام از ما می توانیم حتی برای یک نفر معلم باشیم، به شرط آنکه در زندگی چیزی برای یاددادن داشته باشیم.

حسین حائریان

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

به خودمان تبریگ بگوییم
به ارزش
یاد دادن هامان 'تبریک بگوییم.
به دشواری راه تقسیم محبت هامان
به صبور بودن هامان''
وقتی به سخره می رویم
به ارفاق هامان''
آن جا که در خفاست وپنهان
به دل های بزرگ مان'
به هنگامه نبودن ها و نخواستن ها
به دست هامان که سال ها
در لابلای هفت من برگه
''به تصحیح''به چرخش در امد
به همدلی هامان ''که امید به زندگی دادیم
به طاقت مان''
که همه سنگ بودند و ما شیشه
به خودمان تبریگ بگوییم
که نون و القلم مایسطرون'''
با ما آغاز می شود
و پایانش نیز با ماست.
بزرگداشت روز معلم رابه فرهیختگان و ادیبان گروه تبریک و شادباش میگویم
عزیزانی که هر یک برای مان به زیبایی معلمی می کنند.

درود برشما
پروین تاج محمدی

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

صدایش می‌گوید هم سن و سال مادران خودمان است، با همان رنگ و حجم صدا، مثه همه مادرها لباسش گل های ریز دارد با سر آستین کش و‌وقتی توی گوشی است هی یک طره مویش را دور انگشتش تاب می دهد و کلیپ‌ها را با صدای پرتاب موشک می بیند...مثل مادران خودمان یک کانال ختم قرآن عضو است و چند کانال آشپزی و لباس ...گالری‌اش پر از عکس گل است و طرح‌های رنگی‌پنگی «صبح‌عالی بخیر» مثل همه مادرها هی برایش بچه‌هایش خواص ترتیزک و شاهدانه و صحبت‌های دکترسمیعی فوروارد می کند و ایزتایپینگ‌های یک ربعه‌اش ختم می شود به : کجایی ؟؟ لطفا نان بگیر...

مثل همه مادرها بچه‌ها برایش بسته اینترنت می‌خرند و لبه‌های گلس گوشی‌اش در دست به دست شدن بین نوه‌ها لب‌پر شده است... ولی... و آخ که این حرف های بعد از «ولی» زدن گاهی چقدر سخت است، این زن معلم است، توی هیابگیر کرونا وسط دلهره‌ی ،دستاتو شستی مادر... باید به فکر دانش‌آموزانش هم باشد...

اصلاح می کنم بایدی در کار نیست...
به فکر دانش‌آموزانش است.
توی این سن و سال کرونا مجبورش کرده دیجیتال درس بدهد و وسط تدریس دیجیتال از لبش پرواز کند، آیلاند...
چه دابسمش ها که درست نشد که فورواردها که نشد...

مادر است مثل همه مادرها حتما ناراحت شده حتما دلش شکسته ولی من یقین دارم قطعا کسی را نفرین نکرده ...شما ببخش مادرجان ما را که خندیدیم... که فوروارد کردیم... ما همه بچه‌های تو یک غلطی کردیم چهارتا گره بنداز توی ابروهایت سگ‌محل مان کن ولی ما که می دانیم پتوی روی مان انداختن روی کاناپه‌مان به وقت دیدن فوتبال به راه است... حال و روزگار مملکت مان خوش نیست، به دل‌نگیری‌ها... جوانیم و جاهل... بچه‌روی چوب دار هم برای مادر بچه‌است و از دلش می گذرد :
بمیرم طناب زبر نباشه....
ما همه به تو‌ خندیدیم
ایران‌خانم شما مادری کن ببخش...

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

تقدیر از معلم به زبان کار ساز نیست.
کاری باید کرد.

« از دست و زبان که برآید »
کز عهده رنجش به در آید .

جامی گوید :
« کسی گفت چونی چنین رنج بر به تعظیم استاد بیش از پدر؟

بگفتـا زد آن نقش آب و گلـم وزین تربیت یافت جان و دلم

از آن شد تن من پذیرای جان وزین آمـــدم زنده­ی جاودان »
.
در تحسین و تمجید مقام معلم بسیار گفته و بسیار نوشته شده است .
اما دیریست. جایگاه و پایگاه معلم نه آنست که در فرهنگ دیرین ما نقش بسته است .
تربیت و تعلیم در نگاه بزرگان ادبی ما از حد گذشته است به طوری که می توان سدها نمونه از منزلت معلم در آثار گذشتگان آورد .

پیامبران ، پادشاهان و حکومت های پیشین که ماندگار شدند پیوسته در تعلیم فرزندان خود توسط معلمان دلسوز، مشفق ، مهربان و دیندار همت می کردند .و بهترین پادشاهان و وزیران و ادیبان و ... کسانی بودند که آموزگاران خبره ای را به خدمت گرفته بودند .

افسوس که اینک نظام آموزشی ما مستهلک و درمانده. باری به هر جهت می گردد . ارکان اصلی این نظام آموزشی معلمان هستند. معلمانی که هشت شأن گرو نه است . و از انجام شغل دوم ابایی ندارند شغل دومی که فکر و خیال آن ها را از کار اصلی آموزش باز می دارد .

امروز پایگاه و جایگاه معلمی در جامعه کنونی ایران منزلتی در خور ندارد .
شاید از در ماندگان به این حرفه روی بیاورند .

امید است برای دست یابی به توسعه همه گیر به مرحله ای از اصلاحات روی آوریم که پایگاه معلم در رتبه اول پایگاه های اجتماعی قرار گیرد .هیج کشوری بدون نظام آموزشی و تربیتی پیشرفته به توسعه همه جانبه دست نخواهد یافت .

در هر صورت این روز خجسته و میمون را خدمت همه اساتید و معلمان گرانقدر تبریک و شادباش می گویم .اگر چه حق و حقوق معلمی ناچیز است اما زحمات شما جبران ناپذیر ؛

یادداشت های درویشی

@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

مرا معلم عشقِ تو شاعري آموخت

سعدي
@sisalmoalemi


@sisalmoalemi

خدایا...

مرا در این روز
بر روزه و اقامه نماز یاری کن
و از لغزش ها و گناهان دور ساز
و ذکر دائم نصیبم فرما
به حق توفیق بخشی خود
ای رهنمای گمراهان عالم

@sisalmoalemi

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

4 130

obunachilar
Kanal statistikasi