.
زندگی آن قدر عجیب است که انسان عملا خیلی ساده راضی می شود! اما در جستجوی افتخارات دروغین است که راه را گم می کند و خود را نابود می سازد.
تا به حال چند بار خواسته ام از جا بلند شوم تفنگم را دور بیندازم و اینجا را ترک کنم و یک راست به اتاق کوچکی که تو ماریای من در آن درس می خوانی بیایم و بی آنکه کلمه ای بر زبان بیاورم دستت را بگیرم و گرمای آن را در کف دست خودم حس کنم. فکر نمی کنم سعادتی بزرگتر از لمس دست معشوق وجود داشته باشد.
اما من هرگز نمی توانم اینجا را ترک کنم. هرگز این کار را نخواهم کرد. من اینجا تفنگ به دست می مانم و می جنگم تا وقتی که بگویند برو. چرا؟ چون می ترسم. هم می ترسم هم ننگ دارم. حتی اگر نمی ترسیدم باز هم اینجا را ترک نمی کردم. آن کلمات هولناک و بزرگ: وظیفه، وطن، قهرمانی، فرار و بی شرفی، روح کوچک و گرم و جسمانی مرا محاصره و فلج کرده اند...
#نیکوس_کازانتزاکیس / برادر کشی
ترجمه: محمد قاضی
@toloeyektaraneh
#طلوع_یک_ترانه🌹
زندگی آن قدر عجیب است که انسان عملا خیلی ساده راضی می شود! اما در جستجوی افتخارات دروغین است که راه را گم می کند و خود را نابود می سازد.
تا به حال چند بار خواسته ام از جا بلند شوم تفنگم را دور بیندازم و اینجا را ترک کنم و یک راست به اتاق کوچکی که تو ماریای من در آن درس می خوانی بیایم و بی آنکه کلمه ای بر زبان بیاورم دستت را بگیرم و گرمای آن را در کف دست خودم حس کنم. فکر نمی کنم سعادتی بزرگتر از لمس دست معشوق وجود داشته باشد.
اما من هرگز نمی توانم اینجا را ترک کنم. هرگز این کار را نخواهم کرد. من اینجا تفنگ به دست می مانم و می جنگم تا وقتی که بگویند برو. چرا؟ چون می ترسم. هم می ترسم هم ننگ دارم. حتی اگر نمی ترسیدم باز هم اینجا را ترک نمی کردم. آن کلمات هولناک و بزرگ: وظیفه، وطن، قهرمانی، فرار و بی شرفی، روح کوچک و گرم و جسمانی مرا محاصره و فلج کرده اند...
#نیکوس_کازانتزاکیس / برادر کشی
ترجمه: محمد قاضی
@toloeyektaraneh
#طلوع_یک_ترانه🌹