روزی دلت برایم تنگ می شود
یقین دارم آن روز نبودم بیخ ریشت را در دست می گیرد
بغضی میشود بر گلویت و اشکی که هیچ گاه جرعت ریختنش را نخواهی داشت ...
هیچ اجباری در دوست داشتنت نیست ،
خواستن نیز زور نیست ...
اما دلم برایت می سوزد
تو هیچ از عشق نمیدانی
هیچ از حسِ نگاه کردن به چشمان یک عاشق نمیدانی ...
دلت برایم تنگ می شود،
دعایت را میخواهم، برای خودِ چند سال بعدت ، برای خودم
دعایت را میخواهم
برایم از خدا بخواه
برای خودت از خدا بخواه
دعا کن دوست داشتنت تمام نشود که یک عمر دلتنگ بمانی .