امروز واقعا خواب افتضاحی داشتم خیلی افتضاح. شب عموم رفته بود ستاد و تا صبح نیومد و ساعت ۶و۴۰دقیقه یه ریز زنگ زد از خواب بیدار شدم. خواستم بخوابم که مامانم اومد گفت دختر همسایمون تصادف کرد مرد. تا دوباره خوابیدم مامانم بیدارم کرد گفت بابات رفته مغازه بگو نونم بگیره.تا دوباره خوابم برد بابام زنگ زد که کار مامانم داشت. اومد دوباره خوابم بگیره بابام اومد تو اتاق با مامانم حرف زد.
بیدار شدم اما چه بیدار شدنی!
سردرد و تیرکشیدن سمت چپ قفسه سینم.اومدم ۱ساعتی خوابیدم با صدای مراسم ریحانه توی گیسو درحالی که خواهرم با اخرین صدا فیلم میدید بیدار شدم که کلی باهاش دعوا کردم تا رفت بیرون.اومدم بخوابم که مثل مور و ملخ اومدن داخل و نذاشتن بخوابم.خواستم برم از اتاق بیرون کلی مهمون داشتیم و لباسم کوتاه بود. تا عصری در حالت معتاد ها به سر بردم ساعت۶ خوابیدم و ۸ با جنگ و دعوای داداشم و بچه های عمو و خالم بیدار شدم.
امروز اونقدر تایم خوابم بد بود و بهم ریخته که کلی سر درد دارم و میتونم بخاطر این وضعیت گریه کنم.خونه کلی شلوغه با اینکه مردها رفتن ستاد.
کتاب بلندی های بادگیر بر خلاف تصورم کلی طولانیه انگار البته که جذب قصه اش شدم.اما فکر نکنم بتونم تمومش کنم.
ساعت۲۲:۰٢
۲۳خرداد ماه ۱۴۰۰
بیدار شدم اما چه بیدار شدنی!
سردرد و تیرکشیدن سمت چپ قفسه سینم.اومدم ۱ساعتی خوابیدم با صدای مراسم ریحانه توی گیسو درحالی که خواهرم با اخرین صدا فیلم میدید بیدار شدم که کلی باهاش دعوا کردم تا رفت بیرون.اومدم بخوابم که مثل مور و ملخ اومدن داخل و نذاشتن بخوابم.خواستم برم از اتاق بیرون کلی مهمون داشتیم و لباسم کوتاه بود. تا عصری در حالت معتاد ها به سر بردم ساعت۶ خوابیدم و ۸ با جنگ و دعوای داداشم و بچه های عمو و خالم بیدار شدم.
امروز اونقدر تایم خوابم بد بود و بهم ریخته که کلی سر درد دارم و میتونم بخاطر این وضعیت گریه کنم.خونه کلی شلوغه با اینکه مردها رفتن ستاد.
کتاب بلندی های بادگیر بر خلاف تصورم کلی طولانیه انگار البته که جذب قصه اش شدم.اما فکر نکنم بتونم تمومش کنم.
ساعت۲۲:۰٢
۲۳خرداد ماه ۱۴۰۰