سطله پدر: نوع دیگری از سلطه بر ذهن افراد پدر و نقش پدر است. در افغاستان پدر در روح فرزندان حلول کرده است. پدر همه کاره است و نظر و حرف او حق و مطلق است. این پدر در خانه همان پدر خود شخص است. در ادراه ریس اوست. در سیاست سیاستمدار پدر زیردستان خود است و در کلیت جامعه ریس جمهور یا رهبر جایگاه پدر را دارد طوریکه افراد در مقابل دستورات و نظرات خوب وبد و درست غلط او سراپا اطاعت و فرمانبرداری اند و حتا فکر مخالفت با او را گناه دانسته و چه بسا اگر در دل مخالف نظرات و فرامین او باشند بعد مدتی عذاب وجدان گرفته و خود را گناه کار می دانند. پدر باید همه کارها را انجام دهد، یعنی حلال مشکلات باشد.
ابرسطله: اما یک ابر سلطه نیز در افغانستان وجود دارد که می توان آن را علت موجودیت کسان، اقوام و سطله افراد(افکار یا سلطه فکری) و پدر دانست. این علت العلل همان مکان مطلق است.مکان خواسته های خود را به اقوام تحمیل می کند، یعنی آنها را بوجود آورده وبعد طبق فرم خودش می سازد و اقوام هم که کسان و کسان هم که افراد را در قدم اول بوجود آورده و بعد حمایت و تقویت می کند. مکان همان فضایی است که در آن اقوام حضور دارند. از نظر جغرافیایی به آن سرزمین می گوییم. اما مرادمان از مکان نوعی فرم است که هرچه در آن قرار گیرد از آن متاثر شده و طبق این مکان فرم وصورت می گیرد. مکان مطلق طوریکه بر اقوام سلطه دارد که آنها را در ساختار خود در بند کشیده است. مطلقیت مکان به این معنی است که انسان و اقوام در آن بی اراده و در واقع جزی از آن هستند. مثلا اگر بگوییم حیوانات جز طبیعت و مثل خود طبیعت هستند، اقوام افغانستان هم جز مکان آن هستند و چیزی جدا آن نیستند. از همین دلیل مکان دارای ساخت متنوع اقوام مختلف را هم بوجود آورده است. یعنی حضور کوه ها، دره ها و فضاهای زیست دور و جدا ازهم اقوام مختلف و متفاوت و جدا و بیگانه از همدیگر را سبب و علت شده است.
ملطقیت مکان هویت قومی را بوجود آورده است که خود این اقوام جز ساختار مکان اند. چون جز ساختار مکان اند پس هرچه در آن از خارج داده شود نیز نخست وارد قومیت می شود. قومیت آن چیز را در حوزه معنایی خاص خود معنی کرده و آن چیز را از ریشه و معنی قبلی آن تفکیک کرده و متعلق به خود می سازد. مثلا در تاریخ افغانستان چیزهایی مثل دین، کمونسیم، لیبرالیسم و هر مکتب و اندیشه ای که وارد شد در حوزه معنایی قومیت ابتدا معنی خود را باخته سپس توسط قومیت معنی جدیدی مطابق با ویژگهای قومیت گرفتند.
ابرسطله: اما یک ابر سلطه نیز در افغانستان وجود دارد که می توان آن را علت موجودیت کسان، اقوام و سطله افراد(افکار یا سلطه فکری) و پدر دانست. این علت العلل همان مکان مطلق است.مکان خواسته های خود را به اقوام تحمیل می کند، یعنی آنها را بوجود آورده وبعد طبق فرم خودش می سازد و اقوام هم که کسان و کسان هم که افراد را در قدم اول بوجود آورده و بعد حمایت و تقویت می کند. مکان همان فضایی است که در آن اقوام حضور دارند. از نظر جغرافیایی به آن سرزمین می گوییم. اما مرادمان از مکان نوعی فرم است که هرچه در آن قرار گیرد از آن متاثر شده و طبق این مکان فرم وصورت می گیرد. مکان مطلق طوریکه بر اقوام سلطه دارد که آنها را در ساختار خود در بند کشیده است. مطلقیت مکان به این معنی است که انسان و اقوام در آن بی اراده و در واقع جزی از آن هستند. مثلا اگر بگوییم حیوانات جز طبیعت و مثل خود طبیعت هستند، اقوام افغانستان هم جز مکان آن هستند و چیزی جدا آن نیستند. از همین دلیل مکان دارای ساخت متنوع اقوام مختلف را هم بوجود آورده است. یعنی حضور کوه ها، دره ها و فضاهای زیست دور و جدا ازهم اقوام مختلف و متفاوت و جدا و بیگانه از همدیگر را سبب و علت شده است.
ملطقیت مکان هویت قومی را بوجود آورده است که خود این اقوام جز ساختار مکان اند. چون جز ساختار مکان اند پس هرچه در آن از خارج داده شود نیز نخست وارد قومیت می شود. قومیت آن چیز را در حوزه معنایی خاص خود معنی کرده و آن چیز را از ریشه و معنی قبلی آن تفکیک کرده و متعلق به خود می سازد. مثلا در تاریخ افغانستان چیزهایی مثل دین، کمونسیم، لیبرالیسم و هر مکتب و اندیشه ای که وارد شد در حوزه معنایی قومیت ابتدا معنی خود را باخته سپس توسط قومیت معنی جدیدی مطابق با ویژگهای قومیت گرفتند.