冬𝖴𝗀𝗅𝗒𝐇𝗂𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒 dan repost
「𝘞𝘩𝘢𝘵 𝘵𝘩𝘦 𝘱𝘩𝘰𝘵𝘰𝘴 𝘵𝘦𝘭𝘭 𝘮𝘦」
- کی فکرش رو میکرد بیون، کی فکرش رو میکرد؟
در دفتر ما فوقش بیون بکهیون رو بست و با نیشخندی که ضمیمه لب های گوشتیش کرده بود قدم جلو گذاشت
بکهیون ابروهاش رو تو هم کشید و پرونده زیر دستش رو بست
- افسر پارک؟ دلیل اینهمه بی ادبی چی میتونه باشه؟ بدون در زدن وارد دفترم میشی و ما فوقت رو...
- اوه درسته معذرت میخوام. سوالم رو دوباره میپرسم. کی فکرش رو میکرد سرگرد بیون؟
- پارک چانی..
- کی فکرش رو میکرد مهره اصلی پرونده باند قاچاق انسان اینجا پشت میز بوده و به ما دستور میداده؟
ایست ثانیه ای قلبش رو حس کرد
نفس تو سینه اش حبس شد و عرق سرد روی کمرش نشست
چطور ممکن بود؟
سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه
نباید غیر عادی رفتار میکرد
- چی داری-
- میگم؟ سوال خوبیه! روز اولی که پا به اینجا گذاشتم نگاهت خوب یادمه! داشتم تو نگاهت شخصی رو میدیدم که برنامه هاش خراب شده! هرکس هرچیزی میپرسید اشکالی نداشت اما من نه. من نباید سوال اضافی میپرسیدم، نباید به خیلی چیزا دسترسی پیدا میکردم، نباید کاری میکردم که بیشتر از درجات روی شونه هام بود تو باهوش بودی بیون و میدیدی مثل ماری ام که داره تو نقشه هات میخزه و اونو به هم میریزه. فکر میکنی وقتی مرخصی گرفتم رفتم پی خوش گذرونی؟
پرونده تو دستش رو روی میز کوبید و بیون بعد نگاه کوتاهی بهش بازش کرد
عکسای خودش تو بار موقع معامله، کنار اسکله، ویلاهای مخفیش
- که اینطور.
به ارومی زمزمه کرد و سمت چانیول رفت.
اون پسر باهوش.
جلوش ایستاد و بدنش رو به لبه میز تکیه داد
- همیشه میدونستم تو کسی میشی که منو به خطر میندازه!
اگه چانیول کمی! فقط کمی مغرور نبود به حقیقتی که تنهایی کشف کرده منظور دقیق بیون رو متوجه میشد
بکهیون گرد و خاک خیالی شونه های مرد قد بلند روبه روش رو تکوند و نفس سنگینی کشید
- حتی اگه من اعدام بشم چان اون باند بدون من ادامه میده من یه چرخ دنده بودم که خیلی وقت پیش جایگزین شدم
به چشم های درشت روبه روش خیره شد و صداش رو پایین تر اورد
- اینارو نمیگم که منو لو ندی ازت میخوام اینکارو انجام بدی تا بوی متعفن خون هایی که دستامو الوده کرده ازم دور شه
- البته که اینکارو میکنم عوضی تو و باند کثیفت باید تاوان بدین
بکهیون چشم هاش رو بست و تو سکوت به حرف های چان گوش سپرد
چانیول هل ارومی به بدن نحیفش داد و سمت در رفت
- اون ویلای خارج شهر و اون اسکله رو روی سرت خراب میکنم بیون
از دفتر خارج شد و بکهیون بعد فشار دادن دکمه ی سر آستینش لب زد
- برنامه جلو افتاد آقایون بگیریدش. زنده میخوامش
بعد ارسال پیغامش جلوی پنجره قدی دفترش ایستاد و به چانیولی که داشت تو تاریکی پیاده رو های سئول محو میشد خیره نگاه کرد
- تو خیلی باهوش بودی یول ولی نه در حدی که بیون رو کنار بزنی
──────────
「 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘱𝘩𝘰𝘵𝘰 ⁞
#ChanBaek ΄🌑΄
「@Ugly_History
- کی فکرش رو میکرد بیون، کی فکرش رو میکرد؟
در دفتر ما فوقش بیون بکهیون رو بست و با نیشخندی که ضمیمه لب های گوشتیش کرده بود قدم جلو گذاشت
بکهیون ابروهاش رو تو هم کشید و پرونده زیر دستش رو بست
- افسر پارک؟ دلیل اینهمه بی ادبی چی میتونه باشه؟ بدون در زدن وارد دفترم میشی و ما فوقت رو...
- اوه درسته معذرت میخوام. سوالم رو دوباره میپرسم. کی فکرش رو میکرد سرگرد بیون؟
- پارک چانی..
- کی فکرش رو میکرد مهره اصلی پرونده باند قاچاق انسان اینجا پشت میز بوده و به ما دستور میداده؟
ایست ثانیه ای قلبش رو حس کرد
نفس تو سینه اش حبس شد و عرق سرد روی کمرش نشست
چطور ممکن بود؟
سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه
نباید غیر عادی رفتار میکرد
- چی داری-
- میگم؟ سوال خوبیه! روز اولی که پا به اینجا گذاشتم نگاهت خوب یادمه! داشتم تو نگاهت شخصی رو میدیدم که برنامه هاش خراب شده! هرکس هرچیزی میپرسید اشکالی نداشت اما من نه. من نباید سوال اضافی میپرسیدم، نباید به خیلی چیزا دسترسی پیدا میکردم، نباید کاری میکردم که بیشتر از درجات روی شونه هام بود تو باهوش بودی بیون و میدیدی مثل ماری ام که داره تو نقشه هات میخزه و اونو به هم میریزه. فکر میکنی وقتی مرخصی گرفتم رفتم پی خوش گذرونی؟
پرونده تو دستش رو روی میز کوبید و بیون بعد نگاه کوتاهی بهش بازش کرد
عکسای خودش تو بار موقع معامله، کنار اسکله، ویلاهای مخفیش
- که اینطور.
به ارومی زمزمه کرد و سمت چانیول رفت.
اون پسر باهوش.
جلوش ایستاد و بدنش رو به لبه میز تکیه داد
- همیشه میدونستم تو کسی میشی که منو به خطر میندازه!
اگه چانیول کمی! فقط کمی مغرور نبود به حقیقتی که تنهایی کشف کرده منظور دقیق بیون رو متوجه میشد
بکهیون گرد و خاک خیالی شونه های مرد قد بلند روبه روش رو تکوند و نفس سنگینی کشید
- حتی اگه من اعدام بشم چان اون باند بدون من ادامه میده من یه چرخ دنده بودم که خیلی وقت پیش جایگزین شدم
به چشم های درشت روبه روش خیره شد و صداش رو پایین تر اورد
- اینارو نمیگم که منو لو ندی ازت میخوام اینکارو انجام بدی تا بوی متعفن خون هایی که دستامو الوده کرده ازم دور شه
- البته که اینکارو میکنم عوضی تو و باند کثیفت باید تاوان بدین
بکهیون چشم هاش رو بست و تو سکوت به حرف های چان گوش سپرد
چانیول هل ارومی به بدن نحیفش داد و سمت در رفت
- اون ویلای خارج شهر و اون اسکله رو روی سرت خراب میکنم بیون
از دفتر خارج شد و بکهیون بعد فشار دادن دکمه ی سر آستینش لب زد
- برنامه جلو افتاد آقایون بگیریدش. زنده میخوامش
بعد ارسال پیغامش جلوی پنجره قدی دفترش ایستاد و به چانیولی که داشت تو تاریکی پیاده رو های سئول محو میشد خیره نگاه کرد
- تو خیلی باهوش بودی یول ولی نه در حدی که بیون رو کنار بزنی
──────────
「 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘱𝘩𝘰𝘵𝘰 ⁞
#ChanBaek ΄🌑΄
「@Ugly_History