@Analiyis_cinema_psy
✍رزماری در ابتدای فیلم یك آپارتمان را میپسندد و آنجا را برای سكونت مناسب میبیند. آپارتمان اولین عامل جدا كننده او از طبیعت و ماهیت است، چیزی كه به روشنی در فیلم مستاجر نمود مییابد. او و همسرش در آپارتمانی زندگی میكنند كه در اختیار یك پیرزن بوده كه اكنون مرده است. مرگ به عنوان فرجام #زندگی مدرن در #ساختار_فكری پولانسكی جانشین شده است؛ آپارتمان مدرنیسم است و مرگ از دست رفتن هویت بشری. این مضمون در مستاجر بیشتر قابل بحث است. بعد از پیرزن، دختری كه به عنوان دخترخوانده در آپارتمان بغلی و در نزد كاستاوتها زندگی میكند از پنجره آپارتمان به خیابان سقوط میكند و جان میبازد. دختری كه یك گردنبند اقبال بر گردن آویخته؛ گردنبندی كه با گروه شیطان پرست در ارتباط است. كلیدهایی كه فیلم در انطباق توطئه و ذهنیت رزماری به عنوان یك #سوبجكتیویته در اختیار مخاطب قرار میدهد عبارتند از: بوی گردنبند اقبال از دكتر زنان، قرار داشتن كمد در مقابل یك گنجه كه نمیتواند كار یك پیرزن ضعیف باشد، رفت و آمد كاستاوتها به منزل رزماری به شكلی آزاردهنده در شرایطی كه آپارتماننشینی امروز چنین چیزی را دست كم در جامعه غربی نمیپسندد، اصرار گای همسر رزماری برای عدم تعویض دكتر زنان و رعایت دستورات او با وجود دردهای شدید ناحیه رحم و لگن، اصرار در مصرف داروهای گیاهی به تجویز دكتر مرموز زنان و با همكاری كاستاوتها، قتل هاچ هاكینز به شكلی مرموز و كاملاً غیر قابل توضیح و یافتن نام یك عضو یا رهبر #شیطانپرست در یك كتاب با مضمون شیطان پرستی توسط رزماری.
@Analiyis_cinema_psy
✍ همه اینها با روند #منطقی فیلمنامه رزماری و البته بیننده را به وجود یك توطئه و همدستی از طرف سایرین مجاب میكند هرچند كه تا سكانسهای پایانی همهچیز در یك تعلیق عمیق و در ساختار فیلمنامه در هاله ابهام قرار میگیرد و این تعلیق هرگونه اثبات و قطعیت را در پرده شك قرار میدهد و احتمال وجود #توهم و #بدبینی او را افزونی میبخشد. در حقیقت، توطئه وجود دارد و رزماری اشتباه نكرده است اما غایت این #واقعبینی ترسیم یك تصویر وحشتناك در تابلویی سفید از فطرت اوست. او این تصویر را رسم میكند، دیگران قلممو و رنگ را مهیا میكنند و اوست كه نقاش این تابلوی هراسآور میگردد.
💽💽💽💽💽💽💽💽💽
@Analiyis_cinema_psy
✍رزماری در ابتدای فیلم یك آپارتمان را میپسندد و آنجا را برای سكونت مناسب میبیند. آپارتمان اولین عامل جدا كننده او از طبیعت و ماهیت است، چیزی كه به روشنی در فیلم مستاجر نمود مییابد. او و همسرش در آپارتمانی زندگی میكنند كه در اختیار یك پیرزن بوده كه اكنون مرده است. مرگ به عنوان فرجام #زندگی مدرن در #ساختار_فكری پولانسكی جانشین شده است؛ آپارتمان مدرنیسم است و مرگ از دست رفتن هویت بشری. این مضمون در مستاجر بیشتر قابل بحث است. بعد از پیرزن، دختری كه به عنوان دخترخوانده در آپارتمان بغلی و در نزد كاستاوتها زندگی میكند از پنجره آپارتمان به خیابان سقوط میكند و جان میبازد. دختری كه یك گردنبند اقبال بر گردن آویخته؛ گردنبندی كه با گروه شیطان پرست در ارتباط است. كلیدهایی كه فیلم در انطباق توطئه و ذهنیت رزماری به عنوان یك #سوبجكتیویته در اختیار مخاطب قرار میدهد عبارتند از: بوی گردنبند اقبال از دكتر زنان، قرار داشتن كمد در مقابل یك گنجه كه نمیتواند كار یك پیرزن ضعیف باشد، رفت و آمد كاستاوتها به منزل رزماری به شكلی آزاردهنده در شرایطی كه آپارتماننشینی امروز چنین چیزی را دست كم در جامعه غربی نمیپسندد، اصرار گای همسر رزماری برای عدم تعویض دكتر زنان و رعایت دستورات او با وجود دردهای شدید ناحیه رحم و لگن، اصرار در مصرف داروهای گیاهی به تجویز دكتر مرموز زنان و با همكاری كاستاوتها، قتل هاچ هاكینز به شكلی مرموز و كاملاً غیر قابل توضیح و یافتن نام یك عضو یا رهبر #شیطانپرست در یك كتاب با مضمون شیطان پرستی توسط رزماری.
@Analiyis_cinema_psy
✍ همه اینها با روند #منطقی فیلمنامه رزماری و البته بیننده را به وجود یك توطئه و همدستی از طرف سایرین مجاب میكند هرچند كه تا سكانسهای پایانی همهچیز در یك تعلیق عمیق و در ساختار فیلمنامه در هاله ابهام قرار میگیرد و این تعلیق هرگونه اثبات و قطعیت را در پرده شك قرار میدهد و احتمال وجود #توهم و #بدبینی او را افزونی میبخشد. در حقیقت، توطئه وجود دارد و رزماری اشتباه نكرده است اما غایت این #واقعبینی ترسیم یك تصویر وحشتناك در تابلویی سفید از فطرت اوست. او این تصویر را رسم میكند، دیگران قلممو و رنگ را مهیا میكنند و اوست كه نقاش این تابلوی هراسآور میگردد.
💽💽💽💽💽💽💽💽💽
@Analiyis_cinema_psy