اینهمه خشونت چرا ماهِ خاکستریِ من؟
اگه میخوای ترکم کنی میشه یه راهِ آسونتر برای من رو انتخاب کنی؟ هوم؟
به جای اینکه سرم داد بزنی و منو توی جعبهی تنهاییام حبس کنی تا درنهایت نفس کم بیارم و بمیرم؛
ازت میخوام با یه دسته گلِ نرگس به دیدنم بیای، میدونی که چقد دوسش دارم دیگه، مگه نه ماهِ من؟!
وقتی وارد خونم شدی منو به آغوشت بکشی و مُهرِ بوسههاتو روی پوستِ تب دارِ گردنم بزاری.
من برات قهوه درست میکنم و زیاد شیرینش نمیکنم، درست همونطور که دوست داری!
و بعد کنارت میشینم، تو منو مثلِ گذشتهها به آغوشت میکشی و با یک دستت موهامو نوازش میکنی ماهِ خاکستریم.
سرم درست روی قلبته،
ترکیبِ صدایِ نَفَسِ شیرینت با ضربانِ قلبِ مهربونی که صاحبش منم، برام مثل یه موسیقیِ بیکلامه که هرچقدرم کلِ روزم رو بد گذرونده باشم، آرامش رو به بدنم تزریق میکنه.
بعدش ازم میپرسی گرسنته؟ و من میگم آره!
حتی اگه گرسنه نباشم هم، برای خوردنِ دستپختِ تو همیشه جا دارم.
بعدش بلند شو از کنارم، ولی باهام حرف بزن ماهِ من. درحالی که داری از اون ساندویچهای خوشمزهات درست میکنی قربون صدقهام برو و بگو چقدر دوسم داری.. .
تفاوتِ ماجرا فقط همینجاست شیرینِ من!
وقتی حواسم پرتِ نگاه کردنت موقعِ آشپزیه، یواشکی چند قطره از اون سم رو توی ساندویچم بریز شیرینم.
بعدش بازم بیا با محبت کنارم بشین، برام نوشیدنی بریز و با خنده ساندویچ هامون رو بخوریم.
حتی بعد از غذا یه فیلمِ عاشقانه رو انتخاب کن که باهم ببینیم، تمام مدتِ فیلم رو توی بغلت میمونم ماهِ خاکستریم، احتمالا حالا دیگه بدنم بی رمق شده.
بعدش وقتِ خوابه شیرینم!
منو به تختم ببر، پتومو روم بکش و خودتم کنارم بشین، موهامو نوازش کن و حرفای قشنگ بهم بزن.
قول میدم خوابیدنم زیاد طول نکشه شیرینم، وقتی پلکامو بستم روی پلکامو نرم ببوس، این آخرین تماسمون خواهد بود،
بعد از اون من دیگه نفس نمیکشم ماهِ خاکستریم.
حالا میتونی با خیالِ راحت زندگی کنی و دیگه مجبور به تحملِ من نباشی شیرینم.
اما اینطوری من تا آخرین ثانیه های عمرم خوشحال میمونم عزیزکم، و با آرامش چشمهامو به روی این دنیای بیرحم میبندم.
هنوز انقدر دوسم داری که اینطوری ترکم کنی ماه خاکستریم مگه نه؟!
اگه میخوای ترکم کنی میشه یه راهِ آسونتر برای من رو انتخاب کنی؟ هوم؟
به جای اینکه سرم داد بزنی و منو توی جعبهی تنهاییام حبس کنی تا درنهایت نفس کم بیارم و بمیرم؛
ازت میخوام با یه دسته گلِ نرگس به دیدنم بیای، میدونی که چقد دوسش دارم دیگه، مگه نه ماهِ من؟!
وقتی وارد خونم شدی منو به آغوشت بکشی و مُهرِ بوسههاتو روی پوستِ تب دارِ گردنم بزاری.
من برات قهوه درست میکنم و زیاد شیرینش نمیکنم، درست همونطور که دوست داری!
و بعد کنارت میشینم، تو منو مثلِ گذشتهها به آغوشت میکشی و با یک دستت موهامو نوازش میکنی ماهِ خاکستریم.
سرم درست روی قلبته،
ترکیبِ صدایِ نَفَسِ شیرینت با ضربانِ قلبِ مهربونی که صاحبش منم، برام مثل یه موسیقیِ بیکلامه که هرچقدرم کلِ روزم رو بد گذرونده باشم، آرامش رو به بدنم تزریق میکنه.
بعدش ازم میپرسی گرسنته؟ و من میگم آره!
حتی اگه گرسنه نباشم هم، برای خوردنِ دستپختِ تو همیشه جا دارم.
بعدش بلند شو از کنارم، ولی باهام حرف بزن ماهِ من. درحالی که داری از اون ساندویچهای خوشمزهات درست میکنی قربون صدقهام برو و بگو چقدر دوسم داری.. .
تفاوتِ ماجرا فقط همینجاست شیرینِ من!
وقتی حواسم پرتِ نگاه کردنت موقعِ آشپزیه، یواشکی چند قطره از اون سم رو توی ساندویچم بریز شیرینم.
بعدش بازم بیا با محبت کنارم بشین، برام نوشیدنی بریز و با خنده ساندویچ هامون رو بخوریم.
حتی بعد از غذا یه فیلمِ عاشقانه رو انتخاب کن که باهم ببینیم، تمام مدتِ فیلم رو توی بغلت میمونم ماهِ خاکستریم، احتمالا حالا دیگه بدنم بی رمق شده.
بعدش وقتِ خوابه شیرینم!
منو به تختم ببر، پتومو روم بکش و خودتم کنارم بشین، موهامو نوازش کن و حرفای قشنگ بهم بزن.
قول میدم خوابیدنم زیاد طول نکشه شیرینم، وقتی پلکامو بستم روی پلکامو نرم ببوس، این آخرین تماسمون خواهد بود،
بعد از اون من دیگه نفس نمیکشم ماهِ خاکستریم.
حالا میتونی با خیالِ راحت زندگی کنی و دیگه مجبور به تحملِ من نباشی شیرینم.
اما اینطوری من تا آخرین ثانیه های عمرم خوشحال میمونم عزیزکم، و با آرامش چشمهامو به روی این دنیای بیرحم میبندم.
هنوز انقدر دوسم داری که اینطوری ترکم کنی ماه خاکستریم مگه نه؟!