انجامه


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


جستارهایی در کهن‌نبشته‌های پارسی
محمد رضی‌پور، پژوهشگر -
جستارها گاهی تخصصی‌اند.
ارتباط با من:
اگر تماس می‌گیرید، لطفا خود را به‌درستی و راستی معرفی کنید. به آی دی‌های موهوم پاسخ نخواهم داد. @MohammadRazipour

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


دوستان
درود.
میل و خواست ما آن بود تا گفتارهای خویش را با خواست شما هماهنگ کنیم. از آنجا که شمار اندکی در نظرسنجی شرکت فرمودند (و این نومیدکننده است)، این نظرسنجی منتفی‌ست.


غزلی از محمدقاسم دیوانه.pdf
2.2Mb
جستار ادبی - غزلی زیبا از محمد قاسم دیوانه.
دست‌نویس برلن
.

۱- بس‌که افتاد از غمت شوریدگی[۱] در کار ما،
بر سرِ ما خودبه‌خود وا می‌شود دستار ما.
۲- سست‌بنیادست عشرت‌خانۀ ما بی‌غمان،
افتد از پا، گر کِشی تصویر بر دیوار ما.
۳- در حریم نیستی آسوده‌جانی داشتیم،
آمد‌و‌رفتِ نفس شد باعث آزار ما.
۴- بر لب ما توبه کار نشئت صهباکند،
ساخت عشق از لای[۲] مَی تسبیح استغفار ما.
۵- هر که را برداشت گیتی، بر زمین زد روزگار،
سر‌بلندی‌های گیتی عاقبت شد دارِ ما.
۶- از ضعیفی جسم ما را قوت[۳] فریاد نیست،
نغمه گر جنبد ز جا، افتد گره در کار ما.
۷- جنبش نظارۀ ما چهرۀ ما [۴] بر فروخت،
از نسیم بال بلبل بشکفد گلزار ما.
۸- زندگانی بی سرِ زلفِ تو کردن کافری‌ست،
در گلوی ما نفس شد رشتۀ زنّار ما.

۹- بس‌که از گردِ کدورت خانۀ ما پُر شده‌ست،
سقف ما بر جای مانَد، گر فِتَد دیوار ما.
۱۰- نیست، قاسم! چهرۀ ما سرخ از تعمیر مَی،
رنگِ ما از ضعف تن مانده‌ست بر رخسار ما.

[۱] نسخۀ وحید پاشا: آشفتگی
[۲] "لای"، همان "دُردی" شراب است.
[۳] نسخۀ وحید پاشا: طاقت
[۴] نسخۀ وحید پاشا: او

#محمد_قاسم_دیوانه

@Anjaame


درود بر فرزانگان و اندیشمندان و استادان.
در باره‌ی این نظرسنجی که گذاشته‌ایم، چند نکته عرض می‌کنیم:
۱- دوست داریم همه شرکت کنند تا معیار درستی از سلیقه‌ی مخاطبان دستمان بیاید.
۲- یک راهنمایی برای انتخاب:
قرآن قدس از سوی آقای دکتر رواقی چاپ شده است. این قرآن به‌صورت زیرنویس ترجمه شده‌است. متن ترجمه زبانی هیبریدی دارد، یعنی ترکیبی است از یک گویش کهن و پارسی استوار.
این ترجمه را کهن‌ترین ترجمه‌ی قرآن می‌دانند، اما چنین نیست.
بحث ما در باره‌ی ساختار این دست‌نویس و خطاهای کاتب عربی، کاتب بخش ترجمه و مترجم و مصحح خواهد بود و ثابت خواهیم کرد که مترجم یکی از ترجمه‌های موجود قرآن را در پیش رو داشته‌است...
دکتر رواقی فریفته‌ی مفردات ترجمه شده و به دیگر جنبه‌های کتاب کمتر پرداخته‌است.
این بحث از نظر ادبیات پارسی بسیار مهم است زیرا ضروری‌است که از این کتاب ابهام‌زدایی شود...
۳- تاریخ سیستان را شادروان استاد - ملک الشعراء - بهار از روی تنها نسخه‌ی موجود تصحیح کرده‌است. به‌تازگی نسخه‌ی پاریس به‌دست آمد و در خوانشی دوباره برخی از گره‌ها گشوده شد و البته - خاکم به‌دهن - برخی سهوها هم از سوی استاد بهار به تصحیح راه یافته‌است. بحث ما نزدیک کردن متن تصحیح‌شده به زبان نویسنده‌ی متن خواهد بود.
۴- بخشی از تفسیری کهن با اینکه کتاب کوچکی است، اما متن بسیار کهن و مهم است. استاد روشن که شخصی بسیار دقیق است در خوانش لغزش‌هایی دارد. این متن از نظر ادب پارسی بسیار ارجمند و گرامی است و لازم است از خطاها پیراسته شود.
از طرفی استاد روشن در تحلیل روزگار این متن به نتیجه‌ی قطعی نرسیده‌است، شاید ما بتوانیم نوری بر تاریکی‌ها بیفکنیم و البته برخی لغزش‌های مهلک را نیز قطعا اصلاح خواهیم کرد.
این توضیحات را دادیم تا رای شما در راستای اهمیتی باشد که برای هریک از این سه متن پارسی قایل‌اید.

کسانی که در رای‌گیری شرکت نمی‌کنند به‌حقیقت به دیگران وکالت می‌دهند تا از سوی آنان نظر دهند.


@Anjaame


ترجیح شما برای ادامه‌ی جستارها چیست؟
So‘rovnoma
  •   ۱- قرآن قدس ( این بحث مفصل و تخصصی و طولانی خواهد بود)
  •   ۲- تاریخ سیستان
  •   ۳- بخشی از تفسیری کهن- تصحیح محمد روشن
  •   ۴- جستارهای متفرقه در ادبیات کهن
82 ta ovoz


جستار: جنبه‌های شاعرانگی‌‌ مثنوی:

برخی که مثنوی را تا ژرفای آن پیش نرفته‌اند، این کتاب را یک منظومه می‌انگارند و آن را از تخیلات شاعرانگی خالی و تهی می‌دانند.
شاید ایشان هنوز ابیاتی مانند نمونه‌های زیر را نخوانده باشند.

۱- حشرِ تو گوید که سرّ مرگ چیست
میوه‌ها گویند سرّ برگ چیست

  دفتر دوم / ۱۸۲۸

۲-  ظاهر است و هر کسی پی می‌برد
کو بیان که گم شود در وی خِرَد؟
دفتر سوم/ ۴۲۴۳

۳-  این سخن‌ها خود به معنی یا رَبی‌ست
حرفها دامِ دمِ شیرین لبی‌ست

دفتر دوم / ۱۱۹۳

۴- می‌شمارم برگ‌های باغ را
می‌شمارم بانگ کبک و زاغ را
[۱]

دفتر دوم/ ۱۷۱۱

[۱] این بیت شگفت‌انگیز است. اگر از کسی که مثنوی را نخوانده است، اما با سبک شاعران پارسی‌گویِ معاصر آشناست، بپرسند: این بیت از کیست؟
یحتمل پاسخ او چنین خواهد بود:
فروغ؟
سهراب سپهری؟
یا...

#انجامه
#مولانا
#مثنوی
#شاعرانگی
#فروغ_فرخزاد
#سهراب_سپهری

@Anjaame


جستار: تأملات شخصی.

حکایت آن خواجه که نمی‌خواست «آن» نماید که «آن» نیست.




زن به مردش گفت:
«خواجه!
ریش خویش رنگ نما.»
مرد گفتش:
«خاتون!
میان «من» و «من»،
این جدایی مفکن.»

م.ر. مونترال، ۲۰۱۶

@Anjaame


جستار: به‌یاد سروِ آزادِ دیه کشمر.
داستان بُریدن و کُشتن و کَندَن و به‌تاراج بردن سروِ آزادِ دیه کشمر.


حکایت سرو آزاد کشمر به روایت زمخشری:

«در قریۀ کشمن (کشمر) از رستاق بُست سروی بود از سروهای آزاد که گشتاسب آن را نشانده بود و در طول و عرض و حسن و قامت نظیر نداشت و از عجایب‌های زمین و زمان بود و سایۀ او چند فرسخ بود و از مفاخر اهل خراسان بود. اتفاقاً در نزد متوکل کسی وصف آن سرو به اقصی‌الغایة بکرد و در خاطر او آمد که بعین‌الیقین مشاهده کند و نهضت او بدان مُقام متعذّر بود. به طاهر بن عبدالله نبشت که آن سرو را از پای در آور و قد او را مقطع کن و آن را با جمیع  اضلاع در نمد گرفته بر شتران بار کن و به درگاه ما فرست تا آنجا به‌هم پیوندند (اصل:پیوندد) و در زمین محکم کنند و ما طول و عرض و نزاهت آن تفرّج کنیم‌. چون این خبر به طاهر رسید منکر این حکایت گشت و خوف کرد که آن حرکت تفألی را، بد باشد. شفیعی چند بر‌انگیخت که این رای از خاطر متوکل به‌در برند. باری شفاعت شافعان سرو را سودمند نیامد؛ و مبالغت کرد در قطع آن. اهل خراسان مال فراوان به فداء آن سرو  بر خود گرفتند و فایده نکرد.‌ عاقبت، آن سرو آزاد را از پای در آوردند و خراسانیان را مصیبتی  عظیم گشت؛‌ مجموع، جامه‌ها چاک کردند و بر سرها خاک؛ و چند روز بر فوت آن می‌گریستند و شعرا مرثیت‌ها گفتند. و چون اضلاع آن در نمد گرفتند و با ساق بر شتران بار کردند، جماعت خراسان گریان و نوحه‌کنان چند‌روزه‌راه با آن همراه شدند، هنوز به نیمۀ راه نرسیده بودند که متوکل را بکشتند و بر دیدن آن سرو فایز نگشت و هر ضلعی از آن در دیهی و راهی بماند.»
(نسیم الربیع  فی ترجمه ربیع الابرار ص ۲۰-۲۱، دستنویس دانشگاه استانبول؛ ترجمۀ ربیع‌الابرار و نصوص الاخبار مخشری)
داستان سروِ آزادِ کشمر به روایت فردوسی:

«پس، آزاده‌گشتاسپ بر شد به گاه فرستاد هر سو به كشور سپاه‏
پراگندش اندر جهان موبَدان           
نِهاد از برِ آذران گنبدان‏
نَخست آذرِ مهربُرزين نهاد
به‌كَشمَر نگر تا چه آيين نهاد:
يَكى سروِ آزاده بود از بهشت
به پيشِ درِ آذر‌اندر بكشت‏
نبشتش بر آن زادسروِ سَهى           
كه: «پذرفت گشتاسپ دين بهى»
گوا كرد مر سرو آزاد را           
چنين گستراند خرد، داد را
چو چندى بر آمد برين ساليان
مر آن سرو، اِستبر گشتش ميان‏
چنان گشت آزادسروِ بلند           
كه بر گِرد او بر، نگشتى كمند
چو بسياربُن گشت و بسيار‌شاخ
بكرد از بر او يكى خوب‌كاخ‏
چهل رَش به‌بالا و، پهنا، چهل
نكرد از بُنه اندرو آب و گل‏...»
(شاهنامه، خالقی مطلق و دست‌نویس سن ژوزف، عکس ۴۶۰)
روایت مفصل‌تر مصیبت «قصۀ
سرو دیه کشمر» را در تاریخ «بیهق» ابن فندق، ص ۲۸۱-۲۸۳ و اشاره به آن را در سیرالملوک نظام الملک، ص۲۴۳ و روایت تازی آن را در ربیع الابرار و نصوص الاخبار زمخشری، ص ۲۲۳، بخوانید.


#انجامه
#سرو_کشمر
#فردوسی
#شاهنامه
#زمخشری
#سیرالملوک
#ربیع_الابرار

@Anjaame


جستار: تأملات شخصی
نگاشتنِ خیال

هنرها، همه نوشتن خیال است؛ هر‌یک به شیوۀ خود و با ابزار خود:
آن‌‌ که چامه‌ای می‌سراید و یا حدیث و قصه و داستانی می‌گوید، خیال را با واژگان می‌نگارد؛
آن‌ که می‌نوازد و می‌خواند، خیال را با نغمه و الحان وصف می‌کند؛
آن‌ که نگاره‌های رنگین می‌کشد، خیال را با خط و رنگ می‌نویساند؛
آن‌ که پیکری زیبا می‌تراشد، خیال را با تیشه‌اش بر سنگی مجسم می‌کند؛
آن‌ که می‌رقصد، با چرخیدن‌های موزونش قصه‌ای را فرا روی ما  می‌آرد.
هنرها همه به‌نوعی نگاشتن و نوشتن خیال‌اند؛ و بازتاب آن‌.
انسان در تلاش است تا احساسش را از زندگی، دردش را، شادیش را، اندوهش را‌، هنگ‌های (هَنْگْ = موج) ناشناختۀ ذهنش را، آمال و آرزویش را با دیگران در میان نهد تا اگر شاد است و اگر اندوهگین، اندکی از آن‌ را به دیگری بدهد، یعنی از بار اندوه کسی یا از آنِ خویش، بکاهد و یا به شادی‌ خود و دیگران بیفزاد. از اینجاست که می‌گویم: هنر بهترین وسیله برای انتقال و بازتاب و رسانیدن و برجسته کردن مفاهیم و پیام‌هاست.
یعنی، هنرها همه آفریده شده‌اند تا در  خدمت این نیاز اساسی انسان - ارتباط‌ و پیوند - باشند و آن‌ را پاسخ گویند.
م. رضی‌پور/۲۰۲۱

#تأملات_شخصی
#هنر
#نوشتن_خیال

@Anjaame


مصیبت‌نامه، بیت ۹۹۴

جستار یازدهم - ۹.
نگاهی دوباره به مصیبت‌نامه، تصحیح استاد کدکنی (سخن، چاپ سوم، ۱۳۸۶)
نظر ناصواب در باره‌ی بیت ۹۹۴


بیت ۹۹۴ مصیبت‌نامه:

«هم مدرس از دروغ قول خویش
مانده در ادرار، همچون بول خویش».

استاد  در توضیح این بیت در تعلیقات آورده:

«ادرار و بَول: گویندۀ این ابیات در روزگاری این سخنان را به‌نام‌ عطار افزوده‌ که بینِ «ادرار» به‌معنی مقرری ماهانه و «ادرار» به‌معنی پیشاب، نوعی ایهام به‌ وجود آمده بوده‌است. احتمالا یک قرن بعد از عطّار این ابیات را به‌نام او جعل کرده‌اند و وارد این منظومه.».(تعلیقات، ص۵۳۷)
این سخن استاد را استوار نمی‌داریم زیرا این بیت در کهن‌ترین دست‌نویس مصیبت‌نامه، یعنی نسخۀ پاریس
Supplement_Persan_1491
که به‌تاریخ ۶۸۶ نوشته شده‌، به همین صورت آمده‌است. اگر این فرضیه را که عطار در ربع اول قرن هفتم می‌زیسته‌است درست بدانیم، تاریخ این دست‌نویس به روزگار عطار نزدیک است؛ و البته نسخه‌ای که این دست‌نویس از آن نقل شده‌است‌، هم‌ نزدیک‌تر.

#انجامه
#مصیبت_نامه
#عطار
#کدکنی
#بیت_۹۹۴
@Anjaame


جستار یازدهم - ۸.
نگاهی دوباره به مصیبت‌نامه، تصحیح استاد کدکنی (سخن، چاپ سوم، ۱۳۸۶)
تعلیق بیت ۶۲۸


نام خصمش گر چه پرسیدند باز،
تن زد و تن‌کشته در دل داد راز.

استاد در شرح این بیت می‌فرماید:
«تن زد و تن کشته در دل داد راز: یعنی وقتی در بارۀ قاتلِ او از او پرسیدند، خاموشی گزید و تن زد و در حالی که کشته شده بود، رازِ خود را در دل نگه داشت. مورّخان نوشته‌اند که وقتی حضرت امام حسن بن علی علیه السلام مسموم شد، امام حسین (ع) ازو  خواست که بگوید چه کسی اورا مسموم کرده است و امام حسن روا نداشت و فرمود: اگر آن است که من گمان می‌برم، خدای تعالی جزای او را به دشوارترین صورتی خواهد داد، وگر نه دوست ندارم که بی‌گناهی، به خاطر من، کشته شود. ( تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲:۴۰۲)» (تعلیقات، ص ۵۲۳.)
مانند آنچه در جستار یازدهم - ۴ در شرح بیت ۲۰ گفتیم، اینجا نیز می‌گوییم:
در شرحِ استاد سه اشکال هست:
۱- این شرح کافی نیست.
۲- این شرح دقیق نیست.
۳- مرجع و مأخذ آورده شده برای شرح مناسب نیست.
این شرح را کافی و دقیق نمی‌دانیم زیرا از این گفتار چنین بر می‌آید که قاتل امام حسن همچنان ناشناخته باقی مانده بوده در حالی‌ که برخی مورّخین از قاتل او نام برده‌اند، از جمله «مَقدسی» در آفرینش و تاریخ می‌گوید:

«حسن در سال چهل و نهم هجرت در سن چهل و هفت سالگی وفات یافت و در سبب مرگ او اختلافی است.
بعضی گویند که به‌ هنگام طواف با سرنیزۀ زهر‌آلود به پایش زدند و بعضی گویند که معاویه به جعده دختر اشعث بن قیس دسیسه کرد که حسن را مسموم کند تا او را به همسری پسرش یزید در آورد. و او حسن را مسموم کرد و کشت و معاویه گفت: یزید در نظر ما چنين و چنان است، چگونه شایستۀ اوست کسی که شایستۀ فرزند پیامبر خدا نباشد؟ و به جای آن صد هزار درهم به او داد.»
(آفرینش و تاریخ، ص ۹۰۰)
سنایی هم داستان وفات امام حسن را طی ابیات ۳۴۰۵-۳۴۳۵ در حدیقه آورده و روایت مقدسی را تایید می‌کند.
دو بیت ۶۲۹ و ۶۳۰ مصیبت‌نامه  خلاصۀ ابیات ۳۴۱۰- ۳۴۱۸ حدیقه‌اند.
اما سبب اين‌که ارجاع به تاریخ ذهبی  را مناسب نمی‌دانیم آن است که از نظر تاریخی مأخذ و مرجع برای شرح هر سخن می‌باید مقدم بر آن سخن باشد. ذهبی (۶۷۳- ۷۴۸) پس از وفات عطار به دنیا آمده، چگونه می‌توانیم از کتاب او برای شرح این بیت استفاده کنیم در حالی‌که حدیقۀ سنایی و آفرینش و تاریخ مقدسی - که استاد خود ترجمه کرده‌است - در دسترس‌اند و پیش از مصیبت‌نامه و «تاریخ الاسلام» ذهبی نوشته شده‌اند؟


#انجامه
#مصیبت_نامه
#عطار
#کدکنی
#بیت_۶۲۸
@Anjaame


image_2025-02-12_23-34-21.png
720.0Kb
عکس مربوط به جستار یازدهم - ۷ ، بیت ۶۴۵ مصیبت‌نامه. دست‌نویس پاریس:
Supplement_Persan_1429

#انجامه
#مصیبت_نامه
#عطار
#کدکنی
#بیت_۶۴۵
@Anjaame


جستار یازدهم -۷.
نگاهی دوباره به مصیبت‌نامه، تصحیح استاد کدکنی (سخن، چاپ سوم، ۱۳۸۶)
ضبط نادرست نسخه‌ها و خوانش نادرست در بیت ۶۴۵
.
این جستار بسیار مهم است.

در پرداختن ما به مصیبت‌نامه اندکی درنگ افتاد؛ اینک به این کتاب باز می‌گردیم و ما (یعنی همگنان) خود در زندگی هیچ‌گاه از مضمون سخن این کتاب دور و فارغ نبوده و نخواهیم بود.

خوانش استاد کدکنی:

«هر که در رویِ «چنین» آورد تیغ،
لعنتم از حق بدو آید دریغ.»



این بیت از مصیبت‌نامه به آن بخش از کتاب باز می‌گردد که عطار به نعت و وصف امام حسین (ع) می‌پردازد.
«رویِ چنین»، خوانشی عجیب است زیرا بیت را کمابیش بی‌معنا می‌کند و استاد هم در تعلیقات چیزی نفرموده‌است.
خوانش بیت در نسخۀ ما  Supplement_Persan_1429:

«هر که در رویِ «حسین» آورد تیغ،
لعنتم از حق بدو آید دریغ.»

خلاصۀ سخن عطار در این بیت این‌است:
هر کس که در روی حسین تیغ کشید به لعنت خدا هم نمی‌ارزد.
روشن است که آنچه عطار گفته همین خوانش ماست. "چنین" و "حسین" در نحوۀ نوشتن از سوی کاتبان، فقط در نقطه با هم فرق دارند. سیاق سخن و مقام کلام و ضبطِ کاملا روشنِ نسخۀ ما، خوانش ما را تایید می‌کند. میان «رویِ» و «حسین» رابطۀ مضاف و مضاف الیه بر قرار است در حالی‌که این رابطه میان « رویِ» و «چنین» نمی‌تواند بر قرار باشد. چنان‌که از عکس پیداست[۱] کاتب برای پرهیز از احتمال خوانش نادرست خواننده، در زیر «ح» در  «حسین»  و در «حق» علامتی که برای تمیز «ح» از دیگر حروف مشابه در میان کاتبان رایج بوده، نهاده است و این یعنی کاتب متن را از روی نسخه‌ای صحیح و معتبر نویسانیده و بر آن خوانش تاکید داشته‌است.

[۱] به‌سبب محدودیت جا در این فرسته، عکس این بیت را در فرستۀ سپسین ببینید.


#انجامه
#مصیبت_نامه
#عطار
#کدکنی
#بیت_۶۴۵
@Anjaame


رباعی تازه‌یاب

رباعی چهارم از کاتب رباعی‌گو ( و کاتب خویشتن را می‌ستاید از آنک به‌جا گفته‌است):

عشقِ تو همیشه سر‌نگونم دارد؛
گاهی چو «الف»، گاه چو «نون»م دارد؛
آری، صنما! قاعدۀ بخت من‌است،
با هر که وفا کنم، زبونم دارد.
#رباعی
#کاتب_رباعی_گو

@Anjaame


جستار: رباعی
یک رباعی مسلّم الصّدور از خودمان:


دلبر - به‌خطا - گفت که: «تو، یار نه‌ای!
رَو رَو که تو خامیّ و خریدار نه‌ای؛»
من، جان به‌کف و نشسته‌ام بر درِ او،
او، طعنه‌زنان که: «بر سرِ کار، نه‌ای.»
م.ر.
#رباعی

@Anjaame


REISULKUTTAB515_مهم_نفحات_الانس_سال_909_نوشته_شده_از_روی_نسخه_بخط.pdf
190.4Mb
جستار: معرفی دست‌نویس
نفحات الانس جامی


این دست‌نویس ارجمند از روی نسخه‌ای به‌خط جامی نویسانیده شده‌است.
یادداشت نوشته‌شده در کنار انجامه می‌گوید:

نقل هذا النّسخه الشّریفه المبارکه من خط حضرت عبدالرحمن الاجامی، قدّس الله سرّه العزیز.

از این‌رو، این دست‌نویس را می‌باید یکی از معتبرترین و صحیح‌ترین دست‌نویس‌های نفحات الانس دانست.


#جامی
#نفحات
#نقل_از_نسخه_مصنف
#معرفی_دست_نویس

@Anjaame


جستار پژوهشی
مکتوبی از سیستان به هندوستان
[۱]


این، مکتوبی‌ست از یک زرتشتی کرمانی - نام او اسفندیار رستم - به زرتشتیان هندوستان به هنگام قحطی و تنگی و مرگ‌ومیر در آن دیار؛ و داستان باز‌خرید یک زرتشتی - نام او شاپور - که در فارس اسیر دروندان شده بوده و نویسندۀ نامه می‌گوید می‌کوشد تا او را به‌مبلغ هفت تومان باز خرد و از بندگی برهاند.
اما سبب این‌که این مکتوب را در میان نهادیم چند چیز است:
۱- گشودن پنجره‌ای به تاریخ دینی، ادبی، اجتماعی ایران و جست‌‌و‌جو در میراث مکتوب پارسی؛
۲- وجود چند واژۀ اصیل پارسی در متن مکتوب، مانند: "یشت" و "یزش" و "دروندان" و "مرگی"؛
۳- شاهد دیگری برای واژۀ "مرگی" که در "قرآن قدس" مکرر آمده و پژوهش‌گر آن کتاب، "یاء" "مرگی" را اشباعِ کسرۀ اضافه دانسته‌اند.
در این مکتوب آشکار است که چنین نیست و "مرگی" به‌معنی "مرگ و میر" است، همان چیزی که شادروان استاد - ملک الشعراء - بهار، در تاریخ سیستان در پانوشت به‌درستی شرح داده‌‌اند.

[۱] این مکتوب به‌همراه صدها سند دیگر زرتشتی در کتابخانۀ ملی فرانسه نگاه‌داری می‌شود.

#انجامه
#زرتشتیان
#کرمان
#قرآن_قدس
#مرگی
#دروند
#یزش
#یشت
#هندوستان
@Anjaame


جستار «واو»ی،
«واو»ی که در کارِ «ربط» نی.


«واو»، گاهی در سخن ردای «ربط» از خویش می‌افکند و نقشی دیگر را پذیرا می‌شود.‌ مانند این گفته:

«وَ» ز آتش نَبُوَد خاکستر،
بل، از آن‌ست که آن شاخ برازنده و بالنده و تر،
آرزو کرد که: با خاک شود هم‌بستر.
م.ر.
اینجا، «واو» در آغاز سخن شرحی طولانی می‌دهد از آنچه اندرین باب، و پیش از این، سخن رفته‌است. «واو» در این جایگاه می‌گوید: بدان و آگاه باش که ما اندرین باب سخن‌ها گفتیم و حکایت‌ها شنیدیم و آنچه پس از این می‌آید حاصل آن سخن‌ها و آن گفته‌ها و آن شنوده‌هاست.
می‌گوید: ما، سخن را اندرین باب از روزگاری دور، بسیار دور از اکنون، آغازیدیم و هر‌چه بود از شنیدن، شنودیم؛ و هر‌چه بود از گفتن، گفتیم؛ و اینک به غایت کار رسیده‌ایم، و  آنچه پس از این می‌آید خلاصۀ آن گفته‌ها و آن شنوده‌هاست. پس، این سخن را بگیر؛ زینهار که سَبُکش مپنداری و سهلش نینگاری. و بِهِل و فرو گذار آنچه پیش‌تر در این باب رفته‌است. ترا شاید ( یعنی می‌سزد) که از همین گفتۀ کوتاه پند گیری و بپذیری، زیرا ما راه را به‌تمامی و تا به‌ غایت رفته‌ایم و آزموده‌ایم هر آنچه را که باید آزمود. پس، این سخنِ آخر است، خواهی بنیوش، خواهی پسِ پُشتش افکن ...
کیفیت سخن پس از این «واو»‌، کیفیت ارشاد مرشد است مر مرید را؛ و کیفیت پند پدر است مر فرزند را؛ و کیفیت گفتار دوست‌دارِ مشفق است مر آن گرامی‌دوستِ خویش را...
م. رضی‌پور، 12/11/2020

#انجامه
#واو

@Anjaame


image_2025-02-03_23-22-24.png
395.4Kb
تعریفات

هُو
۱- تعریف «هُو» در ترجمۀ «تعریفات» جرجانی:

«هُو»، در «تعریفات» تعریف نشده است.

۲- تعریف «هُو» در متون :


خاص‌ترین نام‌هاست؛ از سرِ زبان بر نمی‌آید، از میان جان بر می‌آید. از باطنِ پاک متصاعد می‌شود: إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ ۚ (فاطر:۱۰) و قصد درگاه پاک می‌کند. هر اسمی به‌وقت گفتن به‌لب و دهان محتاج است «یا هُو» به‌لب و زبان که وکیل دلند هیچ احتیاجی ندارد. (رساله سعید بن مطهر بن سعید بن علی الباخرزی در اسماء عظام - یا نود‌ونه نام - شرح اسماء، دستنویس فاتح - نوشته شده در اصفهان به‌سال ۸۴۵)



#انجامه
#تعریفات
#هو
#اصفهان
#باخرزی
#جرجانی
#نود_و_نه_نام


@Anjaame


جستار پرسشی:
«دنباله بردن» زنان، یعنی چه؟
تاریخ طبری.
پرسش مخاطبان. مهم.

یکی از اعضای نکته‌سنج و دانشمند و محقق کانال انجامه پیامی برای ما فرستاده و  پرسشی مطرح کرده است. از آنجا که پرسش ایشان مهم است و ممکن است برای بسیاری دیگر نیز مطرح باشد، عین پیام ایشان را اینجا می‌آریم و می‌کوشیم تا پاسخی درست و درخور تقدیم کنیم.

متن پیام:

«باسلام خدمت استاد بزرگوار. خسته نباشید بابت کانال پربار انجامه.
سؤالی داشتم درمورد اصطلاحی که در ترجمه تاریخ طبری دیدم.
«دنباله بردن» که تعریف درستی در فرهنگ دهخدا نیافتم.»
و به‌همراه آن چند عکس از ترجمۀ تاریخ طبری فرستاده‌اند که متن پرسش ایشان به عبارت زیر باز می‌گردد:
متن ترجمۀ شادروان استاد ابوالقاسم پاینده:

... «و چون (اسحاق) بزرگ شد با اسماعیل نزاع کرد و ساره بر مادر اسماعیل خشم گرفت و حسود شد و او را برون کرد و باز بیاورد و قَسَم خورد که پاره‌ای از او را ببُرَّد. آنگاه گفت: " بینی‌اش ببُرّم؛ گوشش ببُرّم؛ که ناقص شود؟ سپس گفت: "نه. ختنه‌اش کنم" و چنین کرد. و هاجر دنباله‌ای گرفت که خون را نهان کند. و ختنۀ زنان و دنبال بردن رسم شد.»
( ترجمۀ تاریخ طبری ج۱، ص ۱۹۱-۱۹۲)
از آنجا که متن اصل عربی تاریخ طبری و ترجمۀ آن به انگلیسی بر عبارت «دنباله بردن» نوری می‌افکند، ابتدا اصل متن عربی و ترجمۀ انگلیسی را اینجا می‌آریم:

۱- اصل متن عربی عبارت موضوع پرسش:

«...فغضبت سارة علی ام اسماعیل، وغارت علیها، فاخرجتها، ثم انها دعتها فادخلتها. ثم غضبت ایضا، فاخرجتها، ثم ادخلتها، و حلفت لتقطعن منها بَضعة؛ فقالت اقطع انفها، اقطع اذنها،  فیشنها ذلک، ثم قالت: لا بل، اخفِضها. فقطعت ذلک منها، فاتخذت هاجر عند ذلک ذیلا تعفی به عن الدم. فلذلک خفضت النساء، و اتخذت ذیولا...»
(تاریخ الطبری- تاریخ الرسل و الملوک، الجزء الاول، ص ۲۵۳-۲۵۴)
۲- ترجمۀ انگلیسی همان عبارت:

When Issac grew up, he and Ishmael fought. Sarah became angry and jealous toward Ishmael's mother and sent her away. Then she called her back and took her in. But later she became angry and sent her away again, and brought her back yet again. She swore to cut something off of her, and said to herself " I shall cut off her nose, I shall cut off her ear - but no, that would deform her. I will circumcise her instead." So she did that, and Hagar took a piece of cloth to wipe the blood away. For that reason women have been circumcised and have taken pieces of cloth down to today.
(The History of al-Tabari volume 02 prophets and Patriarchs, page 72)

از بانوان پارسی‌زبان برای گستاخی در شرح این پرسش پوزش می‌خواهیم، و می‌گوییم: از دو متن عربی و انگلیسی پیدا آمد که «دنباله» پارچه‌ای بوده که زنان در گذشته به‌جای «نوار بهداشتی» در دوران عادت ماهانه استفاده می‌کردند. این «پارچه» در روزگار نزدیک‌تر، و پیش از آمدن «نوار بهداشتی»، بیشتر یک «لنگ» حمام بود، و زنان آن را به میان دو ران خود می‌بستند و دو سر آن را، از پیش و از پس، از شلوار بیرون می‌آوردند تا بند شلوار آن را در جایش نگاه دارد. چون این قسمت‌های بیرون‌آمده آویزان بود (و اگر زنان خم می‌شدند، پیدا می‌آمد) و به «دم» می‌مانست، آن را «دنباله»[۱] می‌گفتند.

[۱] به ترجمۀ صحیح و درست و مناسب شادروان استاد پاینده سر خم می‌کنم و به روانش درود می‌فرستم.

#انجامه
#دنبال_بردن_زنان
#دنباله
#هاجر
#اسماعیل
#تاریخ_طبری
#ابوالقاسم_پاینده
#ختنه
#دهخدا
#لغت_نامه


@Anjaame


تعریفات

حِرص

۱- تعریف «حرص» در ترجمۀ «تعریفات» جرجانی:

الحرص، آزمندی به چیزی که برای رسیدن به آن کوشش فراوان کنند.
(جرجانی، تعریفات، ص ۵۹)

۲- تعریف «حرص» در متون:

پارسیِ «حرص»، گواژه کردن باشد؛ و معنی «حرص»، سیرناشدنی باشد از یافتن چیزی، اگر چه بسیار یابد.
(تفسیر قرآن پاک، ص ۴۵)

چنان‌‌که می‌دانیم ویژگی خوی و صفت «حرص»، «سیر‌» ناشدن است از داشتن چیزی. این ویژگی در تعریفات جرجانی نیامده، اما در تفسیر قرآن پاک آمده است. پس، این تعریف بهتر و کامل‌تر و برتر است از تعریف جرجانی از «حرص».

#انجامه
#تعریفات
#جرجانی
#حرص
#متون
#تفسیر_قرآن_پاک

@Anjaame

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.