مثلا گیج و بیخبر از خواب بلند شوی، رادیو را روشن کنی و بشنوی: «خبری نیست، پا روی پا بیندازید، چایتان را بنوشید، به موزیکهای آرام گوش کنید، کتاب بخوانید، عاشق باشید و غمتان نباشد؛ قرار نیست هیچ اتفاق خاصی بیفتد...»
مثلا روزت را با صدای آواز گنجشکها و شیطنتهای ابرها و آفتاب شروع کنی.
مثلا چشم باز کنی و همه چیز خوب باشد، مثلا هیچ روزنهای برای نگرانی نباشد و زمین سیارهی آرام و دنجی شده باشد برای زیستن...
مثلا روزت را با صدای آواز گنجشکها و شیطنتهای ابرها و آفتاب شروع کنی.
مثلا چشم باز کنی و همه چیز خوب باشد، مثلا هیچ روزنهای برای نگرانی نباشد و زمین سیارهی آرام و دنجی شده باشد برای زیستن...